-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 فانوس ، آرام زیر پنجره می سوخت
2 پله ی چوبی به سوی باغ روان بود
3 نجره در شاخه های افرا می خواند
4 زمزمه ی باد ، سرگذشت جهان بود
5 آینه
6 بیدار می شد از نفس شب
7 انده به پیشانی اش رطوبت خوابی
8 گوش به زنگ دریچه بود گل سرخ
9 تا شنود از دهان صبح ، جوابی
10 دختر ، در خواب می شنید که مردی
11 او را می خواند از میان چناران
12 لحن صدایی که می شنید ، جوان بود
13 آه ، جوان تر ز برگ در شب باران
14 دختر غلتید و ، روشنایی
15 فانوس
16 سایه ی مژگان خفته را به لبش ریخت
17 از لب او گفته ای چکید و ، گل سرخ
18 گفته ی او را به گوش مضطربش ریخت
19 کاش سواری ز گرد راه درآید
20 با شنل سرخ و چکمه های سیاهش
21 صبح در الماس چشم او بدرخشد
22 آینه ها بشکند ز برق نگاهش
23 آه ای تمام شوکت هستی
24 ای شادی بزرگ
25 ای روح جاودانه ی مادینه
26 در ژرفنای ظلمت این شب
27 چون شط روشنایی ، جاری باش
28 ای
29 جامد مذاب
30 ای شکل ناپذیرتر از آتش
31 ای گرمی همیشه صمیمانه
32 با من یگانه ، از من بیگانه
33 من در تو ، نیمه ی دگرم را
34 می جویم
35 ز عطر تو سرخ بلوغم را
36 می بویم
37 با من همیشه بر سر یاری باش
38 چون شط مهربانی ، جاری باش
39 تا با تو جاودانه در آمیزم
40 یک تن شو ، ای
41 تجسم روح یگانگی
42 یک زن شو ، ای تمامی ذات زنانگی