از هر لیوانی از احمدرضا احمدی اشعار پراکنده 22

احمدرضا احمدی

آثار احمدرضا احمدی

احمدرضا احمدی

از هر لیوانی که آب نوشیدم

1 از هر لیوانی که آب نوشیدم

2 طعم لبان تو و پاییزی

3 که تو در آن به جا ماندی به یادم بود

4 فراموشی پس از فراموشی

5 اما

6 چرا طعم لبان تو و پاییزی که تو در آن

7 گم شدی در خانه مانده بود

8 ما سرانجام توانستیم

9 پاییز را از تقویم جدا کنیم

10 اما

11 طعم لبان تو بر همه ی لیوان ها و بشقاب ها

12 حک شده بود

13 لیوان ها و بشقاب ها را از خانه بیرون بردم

14 کنار گندم ها دفن کردم

15 زود به خانه آمدم

16 تو در آستانه در ایستاده بودی

17 تو در محاصره ی لیوان ها و بشقاب ها مانده بودی

18 گیسوان تو سفید

19 اما لبان تو هنوز جوان بود.

20 هر دارو که علاج بود

21 در خانه داشتم

22 اما تنم در باد

23 به تماشای غزلهای آخر می رفت

24 امروز را بی تو خفتم

25 فردا که خاک را به باد بسپارند

26 تو را

27 یافته ام

28 مگر تو نسیم ابر بودی

29 که تو را در باران گم کردم ؟

30 تمام دست تو روز است

31 و چهره‌ات گرما

32 نه سکوت دعوت می‌کند

33 و نه دیر است

34 دیگر باید حضور داشت

35 در روز

36 در خبر

37 در رگ

38 و در مرگ…

39 از عشق

40 اگر به زبان آمدیم فصلی را باید

41 برای خود صدا کنیم

42 تصنیف‌ها را بخوانیم

43 که دیگر زخم‌هامان بوی بهار گرفت.

44 بمان:

45 که برگ خانه‌ام را به خواب داده‌ای

46 فندق بهارم را به باد

47 و رنگ چشمانم را به آب.

48 تفنگی که اکنون تفنگ نیست،

49 و گلوله‌یی که در قصه‌ها

50 عتیقه شده است

51 روبروی کبوتران

52 تشنگی پرندگان را دارد.

53 “احمدرضا احمدی”

54 از حدس و گمان‌های تو ویران نمی‌شوم

55 مرا نام تو کفایت می‌کند

56 تا در سرما و بوران

57 زمان و هفته را نفی کنم

58 مرا

59 که می‌دانی

60 نه قایق است، نه پارو

61 بر تو خجسته باشد

62 گیلاس‌هایی را

63 که بر گیسوان آویخته‌ای

64 تو صبر داری

65 تا خواب من پایان پذیرد

66 تا به دیدار من آیی

67 این تازه نیست

68 قدیمی است

69 دو نفر

70 همه نیستند

71 همیشه نیستند

72 خویش اند

73 و حس و حدسشان برای حادثه نزدیک

74 حدس دور دارند

75 برادر نیستند

76 که من بودم

77 تو نبودی

78 یا نمی دانم

79 شاید جوان بودم

80 شما جوان بودید

81 تو پیر بودی

82 کبوتران را دانه ندادم

83 یک تکه آسمان را خوب حفظ کردیم

84 که وقتی تو نبودی

85 بتوانیم از حفظ بخوانیم

86 این برای آن روزها کافی بود

87 دوستت دارم …

88 باید در چشمان نگریست،

89 یا در گوش‌ها گفت؟

90 جنبش انگشتانت که به روی هم انباشته شده بود

91 و مروارید چشمانت

92 دلیل بود؟

93 در عصر یک پاییز

94 در اتوبوس بودیم

95 دورمان دیوار شیشه‌ای سبز …

96 سبزی شیشه‌ها، زرد پاییز را

97 سبز خرم کرده بود.

98 از سبزی برگ‌ها بهار به اتوبوس نشست.

99 بیرون خزان در کار بود.

100 نمی‌دانستم در بهار درون باید گفت؟

101 یا در خزان برون؟

102 من و بهار پیاده شدیم

103 بهار در خیابان محو شد

104 پاییز در کنارم راه می‌آمد.

105 “احمدرضا احمدی”

106 از مجموعه: “روزنامه‌ی شیشه‌ای”

107 کتاب: می گویند بیرون از این اتاق برف می بارد (گزینه اشعار)

108 / نشر نیماژ / چاپ اول زمستان 92

109 چه سرگردان است این عشق

110 که باید نشانی اش را

111 از کوچه های بن بست گرفت

112 چه حدیثی است عشق

113 که نمی پوسد و افسرده نیست

114 حتی آن هنگام

115 که

116 از آسمان به خانه آوار

117 شود

118 ﺑﻮﺳﻪﻫﺎ

119 ﺁﻭﺍﺭﻩﺗﺮﯾﻦ ﻣﺨﻠﻮﻗﺎﺕ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﻧﺪ

120 ﺑﺮ ﺑﺎﺩ

121 ﺑﺮ ﺩﺭ

122 ﺑﺮ ﺧﻮﺩ

123 ﺑﺮ ﺣﺴﺮﺕ

124 ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮ ﻟﺐ

125 ﻛﺴﻲ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﻤﻲﻛﻨﺪ

126 ﻟﺒﺨﻨﺪﺵ ﻣﻲﺗﻮﺍﻧﺴﺖ

127 ﭘﻠﯽ ﺑﺎﺷﺪ

128 ﻛﻪ ﺟﻤﻌﻪ ﺭﺍ

129 ﺑﻪ ﻫﻤﻪﯼ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻫﻔﺘﻪ

130 ﭘﻴﻮﻧﺪ ﺑﺰﻧﺪ …

131 “ﺍﺣﻤﺪﺭﺿﺎ ﺍﺣﻤﺪﯼ”

132 شهری فریاد می‌زند:

133 آری

134 کبوتری تنها

135 به کنار برج کهنه می‌رسد

136 می‌گوید:

137 نه.

138 بهار، از تنهایی، زبانی دیگر دارد

139 گل ساعت

140 مرگ روزها و اطلسی ها را

141 می‌گوید

142 این آواز را چگونه به شهر رسانیم؟

143 که آواز

144 در پشت دروازه‌های گمان

145 خواهد مرد

146 تو با خواب به شهر درآ

147 تا آواز در چشمانت مخفی باشد.

148 ما که از دیروز گرم اتاق‌های استوایی آمده‌ایم

149 قرارمان

150 در آوازهای صبح است.

151 فرصتی بخواهید

152 تا گیسوان خود را در آفتاب کنار رودخانه

153 شانه بزنید

154 فرصتی بخواهید

155 که مخفی ترین نام خود را

156 که خون شما را صورتی می کند

157 از

158 رود بزرگ بپرسید

159 به نام آن اسب

160 به نام آن بیابان

161 شما فرصت دارید

162 تا چیدن گندم ها

163 تا زرد شدن کامل گندم ها

164 عاشق شوید

165 فقط روزهای کودکی رابرای یکدیگر

166 نگویید

167 گندم ها زرد شدند

168 گندم ها چیده شدند

169 نان گرم آماده است

170 ولی

171 شما کنار

172 بوته های زرد ذرت باشید

173 آب را در کوزه بریزید

174 کوزه را کنار تنها بوته ی گل سرخ

175 بگذارید

176 ما

177 شما را هنوز به خاطر آن گل سرخ

178 دوست داریم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر