-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 صبح چو انوار سرافکنده زد
2 گل به دم باد وزان خنده زد
3 چهره برافروخت چو اختر به دشت
4 وز در دل ها به فسون می گذشت
5 ز آنچه به هر جای به غمزه ربود
6 بار نخستین دل پروانه بود
7 راه سپارنده ی بالا و پست
8 بست پر و بال و به گل بر نشست
9 گاه مکیدیش لب سرخ رنگ
10 گاه کشیدیش به بر تنگ تنگ
11 نیز گهی بی خود و بی سر شدی
12 بال گشادی به هوا بر شدی
13 در دل این حادثه ناگه به دشت
14 سرزده زنبوری از آنجا گذشت
15 تیزپری ، تندروی ،زرد چهر
16 باخته با گلشن تابنده مهر
17 آمد و از ره بر گل جا کشید
18 کار دو خواهنده به دعوا کشید
19 زین به جدل خست پر و بال ها
20 زان همه بسترد خط و خال ها
21 تا که رسید از سر ره بلبلی
22 سوختهای ، خسته ی روی گلی
23 بر سر شاخی به ترنم نشست
24 قصه ی دل را به سر نغمه بست
25 لیک رهی از همه ناخوانده بیش
26 دید هیاهوی رقیبان خویش
27 یک دو نفس تیره و خاموش ماند
28 خیره نگه کرد و همه گوش ماند
29 خنده ی بیهوده ی گل چون بدید
30 از دل سوزنده صفیری کشید
31 جست ز شاخ و به هم آویختند
32 چند تنه بر سر گل ریختند
33 مدعیان کینه ور و گل پرست
34 چرخ بدادند بی پا و دست
35 تا ز سه دشمن یکی از جا گریخت
36 و آن دگری را پر پر نقش ریخت
37 و آن گل عاشق کش همواره مست
38 بست لب از خنده و در هم شکست
39 طالب مطلوب چو بسیار شد
40 چند تنی کشته و بیمار شد
41 طالب مطلوب چو بسیار شد
42 چند تنی کشته و بیمار شد
43 پس چو به تحقیق یکی بنگری
44 نیست جز این عاقبت دلبری
45 در خم این پرده ز بالا و پست
46 مفسده گر هست ز روی گل است
47 گل که سر رونق هر معرکه است
48 مایه ی خونین دلی و مهلکه است
49 کار گل این است و به ظاهر خوش است
50 لیک به باطن دم آدم کش است
51 گر به جهان صورت زیبا نبود
52 تلخی ایام ، مهیا نبود
53 (اشعار نیما یوشیج)