-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 برادرم مشاور املاك است
2 من مشاور افلاك
3 او زمين ها را متر مي كند
4 من آسمان ها را
5 من از ساختن بيت خوشحال مي شوم
6 او از فروختن بيت
7 او چندين دفتر دارد ، من چندين كتاب
8 او هر روز بزرگ مي شود من هر روز كوچك
9 با تمام اين ها نمي دانم چرا اهل محل
10 به من مي گويند اكبر ، به او مي گويند اصغر
11 نزديك عيد بود و خانه تكاني
12 پدر بزرگ عصباني و محكم
13 از قاب پوسيده مي نگريست
14 پچ پچي در گرفت
15 مادر گفت : اين عكس را عوض كنيد
16 پدر گفت : نه قاب عكس را عوض كنيد
17 مادر بزرگ دندان هايش را جا به جا كرد و گفت :
18 اشلاً كطوره پدر بژرگ را عوض كنيد
19 رایانه تا رسید
20 مادر به اینترنت پیوست
21 پدر به رحمت ایزدی …
22 و شام ما
23 در بشقاب پشت بام کپک زد!
24 میل داشتی به آدرس من ایمیل بزن:
25 WWW.W.C!
26 بینوایان با جلد گالینگور زرکوب
27 شیک و پیک چاق و چله
28 به قیمت
29 خرج یک ماه بینوایان
30 به بازار آمد
31 تا دختر عالیجناب ایکس
32 در ویلای اختصاصی شمال فصل فصل بخواند
33 و به گیس کوزت های جهان
34 قاه قاه
35 گریه کند!
36 مادربزرگ هر جمعه مویش را دم اسبی می کند
37 دندان مصنوعی اش را در می آورد، کفش اسکیت
38 می پوشد
39 و به یاد خیانت های کوچک پدربزرگ
40 در پارک دانشجو تک چرخ می زند!
41 پدربزرگ مدام ترانه ی «ابروکمون» را می خواند
42 و نمی داند مادربزرگ هم تاتو کرده ست
43 او قول شرف داده
44 سکه های قدیمی، شمشیر قجری و افتخارات پدری
45 را بفروشد
46 تا دماغ دلمه ای مادربزرگ فندقی شود!
47 پدربزرگ تازگی ها بلا شده زیر ابرویش را
48 بر می دارد.
49 پینک فلوید گوش می دهد
50 پیراهن چسبان love می پوشد
51 ژل می زند
52 کافی نت می رود و ساعت ها چت می کند!
53 این بچه های پیر واقعا خوشمزه اند
54 وقت خواب، هر دو عینک جوشکاری می زنند!!
55 من بچه بودم از سیاست چیزی نمی دانستم
56 یک روز مردی با کیف کوچکی آمد
57 زن های همسایه نیز آمدند
58 مادر گریه کرد
59 پدر خندید
60 و من بی جهت عزیز شدم
61 بستنی ، فرفره ، خروس قندی ، قول خرید سه چرخه ی روسی …
62 چه روز باشکوهی بود !
63 کاش ، تیغ دلاک و جیغ مرا
64 فقط کم داشت !
65 ون گوگ یک گوش کم داشت
66 اما می شنید
67 بتهوون هر دو گوش را داشت
68 اما نمی شنید
69 -گوشی خدمتتون !
70 راستی , مهدوی کیا گوش چپ بود یا گوش راست ؟
71 ای کاش
72 سردبیر … ون گوگ بود !
73 50 سال می شود که مامای پیر
74 مرا از بهشت رانده است
75 اما هنوزم که هنوز است آدم نشده ام
76 اگر آدم بودم که گول شامپو سیب را نمی خوردم
77 حالا به جهنم !
78 بوتیک محله ,
79 برگ انجیری سایز مادر بزرگ ندارد
80 اینجا , دزدان گردنه را لخت می کنند !!!!
81 شیر مادر , بوی ادکلن می داد
82 دست پدر بوی عرق
83 ( گفتم بچه ام , نمی فهمم )
84 نان , بوی نفت می داد
85 زندگی , بوی گند
86 ( گفتم جوانم نمی فهمم )
87 حالا که بازنشسته شده ام
88 هر چیز , بوی هر چیزی می دهد , بدهد
89 فقط پارک , بوی گورستان
90 و شانه تخم مرغ , بوی کتاب ندهد !
91 صفر را بستند
92 که ما به بیرون زنگ نزنیم !
93 از شما چه پنهان ….
94 ما از درون زنگ زدیم !
95 کشتار گاه ، فرهنگ سرا شد
96 گوسفندان ، شاعر
97 و سلاخهای بازنشسته ، منتقد
98 همه جا بوی گوسفند میدهد
99 وای …
100 موریانهها به آخر شاهنامه رسیدهاند !!
101 نیروی جاذبه
102 شاعران را سر به زیر کرده است
103 بر خلاف منجم ها که هنوز سر به هوایند
104 تمام سیب ها افتاده اند
105 و نیوتن ، پشت وانت
106 سیب زمینی می فروشد
107 آهای ، آقای تلسکوپ !
108 گشتم نبود ، نگرد نیست !
109 عید که می آید
110 مورچه ها می آیند و شیرینی ها را می برند
111 بهار، از زیر طبقه همکف سرک می کشد
112 و درست کنار پنجره دستشویی گل می دهد
113 ملیحه خانه می تکاند
114 و اشیای قدیمی یک به یک
115 پشت وانت پرت می شوند
116 عید که می آید
117 این خاطرات من است که حراج شود!