صفر را بستند از اکبر اکسیر اشعار پراکنده 14

اکبر اکسیر

آثار اکبر اکسیر

اکبر اکسیر

صفر را بستند

1 صفر را بستند

2 که ما به بیرون زنگ نزنیم !

3 از شما چه پنهان ….

4 ما از درون زنگ زدیم !

5 کشتار گاه ، فرهنگ سرا شد

6 گوسفندان ، شاعر

7 و سلاخ‌های بازنشسته ، منتقد

8 همه جا بوی گوسفند میدهد

9 وای …

10 موریانه‌ها به آخر شاهنامه رسیده‌اند !!

11 نیروی جاذبه

12 شاعران را سر به زیر کرده است

13 بر خلاف منجم ها که هنوز سر به هوایند

14 تمام سیب ها افتاده اند

15 و نیوتن ، پشت وانت

16 سیب زمینی می فروشد

17 آهای ، آقای تلسکوپ !

18 گشتم نبود ، نگرد نیست !

19 عید که می آید

20 مورچه ها می آیند و شیرینی ها را می برند

21 بهار، از زیر طبقه همکف سرک می کشد

22 و درست کنار پنجره دستشویی گل می دهد

23 ملیحه خانه می تکاند

24 و اشیای قدیمی یک به یک

25 پشت وانت پرت می شوند

26 عید که می آید

27 این خاطرات من است که حراج شود!

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر