شب آمد مرا وقت از نیما یوشیج اشعار پراکنده 4

نیما یوشیج

آثار نیما یوشیج

نیما یوشیج

شب آمد مرا وقت غریدن است

1 شب آمد مرا وقت غریدن است

2 گه کار و هنگام گردیدن است

3 به من تنگ کرده جهان جای را

4 از این بیشه بیرون کشم پای را

5 حرام است خواب

6 بر آرم تن زردگون زین مغاک

7 بغرم بغریدنی هولناک

8 که ریزد ز هم کوهساران همه

9 بلرزد تن جویباران همه

10 نگردند شاد

11 نگویند تا شیر خوابیده است

12 دو چشم وی امشب نتابیده است

13 بترسیده است از خیال ستیز

14 نهاده ز هنگامه پا در گریز

15 نهم پای پیش

16 منم شیر ،‌سلطان جانوران

17 سر دفتر خیل جنگ آوران

18 که تا مادرم در زمانه بزاد

19 بغرید و غریدنم یاد داد

20 نه نالیدنم

21 بپا خاست ،‌برخاستم در زمن

22 ز جا جست ، جستم چو او نیز من

23 خرامید سنگین ، به دنبال او

24 بیاموختم از وی احوال او

25 خرامان شدم

26 برون کردم این چنگ فولاد را

27 که آماده ام روز بیداد را

28 درخشید چشم غضبناک من

29 گواهی بداد از دل پاک من

30 که تا من منم

31 به وحشت بر خصم ننهم قدم

32 نیاید مرا پشت و کوپال، خم

33 مرا مادر مهربان از خرد

34 چو می خواست بی باک بار آورد

35 ز خود دور ساخت

36 رها کرد تا یکه تازی کنم

37 سرافرازم و سرفرازی کنم

38 نبوده به هنگام طوفان و برف

39 به سر بر مرا بند و دیوار و سقف

40 بدین گونه نیز

41 نبوده ست هنگام حمله وری

42 به سر بر مرا یاوری ، مادری

43 دلیر اندر این سان چو تنها شدم

44 همه جای قهار و یکتا شدم

45 شدم نره شیر

46 مرا طعمه هر جا که اید به دست

47 مرا خواب آن جا که میل من است

48 پس آرامگاهم به هر بیشه ای

49 ز کید خسانم نه اندیشه ای

50 چه اندیشه ای ست ؟

51 بلرزند از روز بیداد من

52 بترسند از چنگ فولاد من

53 نه آبم نه آتش نه کوه از عتاب

54 که بس بدترم ز آتش و کوه و آب

55 کجا رفت خصم ؟

56 عدو کیست با من ستیزد همی ؟

57 ظفر چیست کز من گریزد همی ؟

58 جهان آفرین چون بسی سهم داد

59 ظفر در سر پنجه ی من نهاد

60 وزان شأن داد

61 روم زین گذر اندکی پیشتر

62 ببینم چه می آدم در نظر

63 اگر بگذرم از میان دره

64 ببینم همه چیز ها یکسره

65 ولی بهتر آنک

66 از این ره شوم ، گرچه تاریک هست

67 همه خارزار است و باریک هست

68 ز تاریکیم بس خوش اید همی

69 که تا وقت کین از نظرها کمی

70 بمانم نهان

71 کنون آمدم تا که از بیم من

72 بلغزد جهان و زمین و زمن

73 به سوراخ هاشان ،عیان هم نهان

74 بلرزد تن سست جانوران

75 از آشوب من

76 چه جای است اینجا که دیوارش هست

77 همه سستی و لحن بیمارش هست ؟

78 چه می بینم این سان کزین زمزمه

79 ز روباه گویی رمه در رمه

80 خر اندر خر است

81 صدای سگ است و صدای خروس

82 بپاش از هم پرده ی آبنوس

83 که در پیش شیری چه ها می چرند

84 که این نعمت تو که ها می خورند ؟

85 روا باشد این

86 که شیری گرسنه چو خسبیده است

87 بیابد به هر چیز روباه دست ؟

88 چو شد گوهرم پاک و همت بلند

89 بباید پی رزق باشم نژند ؟

90 بباید که من

91 ز بی جفتی خویش تنها بسی

92 بگردم به شب کوه و صحرا بسی ؟

93 بباید به دل خون خود خوردنم

94 وزین درد ناگفته مردنم ؟

95 چه تقدیر بود ؟

96 چرا ماند پس زنده شیر دلیر

97 که کنون بر آرد در این غم نفیر ؟

98 چرا خیره سر مرگ از او رو بتافت

99 درین ره مگر بیشه اش را نیافت

100 کز او دور شد ؟

101 چرا بشنوم ناله های ستیز

102 که خود نشنود چرخ دورینه نیز

103 که ریزد چنین خون سپهر برین

104 چرا خون نریزم ؟ مرا همچنین

105 سپهر آفرید

106 از این سایه پروردگان مرغ ها

107 بدرم اگر ،‌گردم از غم رها

108 صداشان مرا خیره دارد همی

109 خیال مرا تیره دارد همی

110 در این زیر سقف

111 یکی مشت مخلوق حیله گرند

112 همه چاپلوسان خیره سرند

113 رسانند اگر چند پنهان ضرر

114 نه ماده اند اینان و نه نیز نر

115 همه خفته اند

116 همه خفته بی زحمت کار و رنج

117 بغلتیده بر روی بسیار گنج

118 نیارند کردن از این ره گذر

119 ندارند از حال شیران خبر

120 چه اند این گروه ؟

121 ریزم اگر خونشان را به کین

122 بریزد اگر خونشان بر زمین

123 همان نیز باشم که خود بوده ام

124 به بیهوده چنگال آلوده ام

125 وز این گونه کار

126 نگردد در آفاق نامم بلتد

127 نگردم به هر جایگاه ارجمند

128 پس آن به مرا چون از ایشان سرم

129 از این بی هنر روبهان بگذرم

130 کشم پای پس

131 از این دم ببخشیدتان شیر نر

132 بخوابید ای روبهان بیشتر

133 که در رهع دگر یک هماورد نیست

134 بجز جانورهای دلسرد نیست

135 گه خفتن است

136 همه آرزوی محال شما

137 به خواب است و در خواب گردد رو

138 بخوابید تا بگذرند از نظر

139 بنامید آن خواب ها را هنر

140 ز بی چارگی

141 بخوابید ایندم که آلام شیر

142 نه دارو پذیرد ز مشتی اسیر

143 فکندن هر آن را که در بندگی است

144 مرا مایه ی ننگ و شرمندگی است

145 شما بنده اید

146 (اشعار نیما یوشیج)

147 گشت یکی چشمه ز سنگی جدا

148 غلغله زن ، چهره نما ، تیز پا

149 گه به دهان بر زده کف چون صدف

150 گاه چو تیری که رود بر هدف

151 گفت : درین معرکه یکتا منم

152 تاج سر گلبن و صحرا منم

153 چون بدوم ، سبزه در آغوش من

154 بوسه زند بر سر و بر دوش من

155 چون بگشایم ز سر مو ، شکن

156 ماه ببیند رخ خود را به من

157 قطره ی باران ، که در افتد به خاک

158 زو بدمد بس کوهر تابناک

159 در بر من ره چو به پایان برد

160 از خجلی سر به گریبان برد

161 ابر ، زمن حامل سرمایه شد

162 باغ ،‌ز من صاحب پیرایه شد

163 گل ، به همه رنگ و برازندگی

164 می کند از پرتو من زندگی

165 در بن این پرده ی نیلوفری

166 کیست کند با چو منی همسری ؟

167 زین نمط آن مست شده از غرور

168 رفت و ز مبدا چو کمی گشت دور

169 دید یکی بحر خروشنده ای

170 سهمگنی ، نادره جوشنده ای

171 نعره بر آورده ، فلک کرده کر

172 دیده سیه کرده ،‌شده زهره در

173 راست به مانند یکی زلزله

174 داده تنش بر تن ساحل یله

175 چشمه ی کوچک چو به آنجا رسید

176 وان همه هنگامه ی دریا بدید

177 خواست کزان ورطه قدم درکشد

178 خویشتن از حادثه برتر کشد

179 لیک چنان خیره و خاموش ماند

180 کز همه شیرین سخنی گوش ماند

181 خلق همان چشمه ی جوشنده اند

182 بیهوده در خویش هروشنده اند

183 یک دو سه حرفی به لب آموخته

184 خاطر بس بی گنهان سوخته

185 لیک اگر پرده ز خود بردرند

186 یک قدم از مقدم خود بگذرند

187 در خم هر پرده ی اسرار خویش

188 نکته بسنجند فزون تر ز پیش

189 چون که از این نیز فراتر شوند

190 بی دل و بی قالب و بی سر شوند

191 در نگرند این همه بیهوده بود

192 معنی چندین دم فرسوده بود

193 آنچه شنیدند ز خود یا ز غیر

194 و آنچه بکردند ز شر و ز خیر

195 بود کم ار مدت آن یا مدید

196 عارضه ای بود که شد ناپدید

197 و آنچه به جا مانده بهای دل است

198 کان همه افسانه ی بی حاصل است

199 (اشعار نیما یوشیج)

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر