-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سوت ترن به گوش رسد نیمه های شب
2 آهسته از کرانه ی دریای بیکران
3 باد خنک ز مزرعه ها آورد به گوش
4 در های و هوی بیشه ، سرود دروگران
5 خواند نسیم نیمه شبان در خرابه ها
6 در نقش کاهنان شب اوراد ساحران
7 بر جاده ها فکنده چو غولان رهنشین
8 مهتاب ، سایه های چناران و عرعران
9 باد آورد ز ساحل دریا ، خفیف و محو
10 آواز موج ها و شبانان و عابران
11 جنگل در آشیانه ی شب ، خفته بی صدا
12 با وهم شب ، ترانه ی غوکان دوردست
13 گیرد درین سکوت غم آلوده ، توأمی
14 چون رشته ی طناب سپیدی است راه ده
15 در نور مه ، کنار چمن های شبنمی
16 چشمک زنان ز پشت درختان ، ستاره ها
17 چون چشم دیوهای هراسان ز آدمی
18 اید صدای دور نیی ، گرم و سوزناک
19 همراه باد نیمه شبی ، با ملایمی
20 خیزد فروغ قرمزی از آتش شبان
21 در سایه های کوه ، به محوی و مبهمی
22 در هم دود چو دود شب تیره ، سایه ها
23 از دورها ، صدای سگان خرابه گرد
24 بر هم زند سکوت بیابان سهمناک
25 پیچد در آن خموشی شب ، اضطراب و وهم
26 بر هم خورد ز باد خنک ، شاخه های تاک
27 سو سو کند چراغی از آن دور ، روی کوه
28 اید صدای دمبدم جغدی از مغاک
29 در آب برکه ، تند شود قطعه قطعه ماه
30 وان قطعه های شسته به هم یابد اصطکاک
31 بر روی برکه ، سایه ی نرم درخت ها
32 گسترده پرده های سیه رنگ و چاک چاک
33 گاهی در آب گل شده ، برگی کند شنا
34 آهسته ایستادم و کردم نظر ز دور
35 بر جاده ی کبود که در بیشه می خزید
36 وانگه به دور خویش نگه کردم از هراس
37 شب بود و ماه و باد خفیفی که می وزید
38 گویی فروغ ماه چو از بیشه می گذشت
39 می کرد بر شمار پریزادگان مزید
40 در پیش دیده ، منظره ی دخمه های مرگ
41 دل را ز قصه های پر از غصه ام گزید
42 غم بود و نور آبی مهتاب نیمه شب
43 وان بقعه ها که در دل ظلمت مکان گزید
44 وان مرغ شب که سر زد ازو ناله ی فنا
45 اینجا سکوت و خاطره ها خفته بود و باد
46 در دود شب توهم و رؤیا دمیده بود
47 کم کم ذهن ز خنده تهی کرده بود ماه
48 غمگین ، در آسمان کبود آرمیده بود
49 اندام بیشه در شمد نرم ماهتاب
50 چون زخمیان پیر ، به بستر لمیده بود
51 در پای چشمه ای که مه اید در آن به رقص
52 از خستگی ، چنار نحیفی خمیده بود
53 من بودم و سکوت شب و سیل خاطرات
54 گویی ز دل نشاط حیاتم رمیده بود
55 چون مردگان بیخبر از عالم بقا
56 ناگه صدای همهمه ی باد نیمه شب
57 پیچید در خموشی خلوتگه خدای
58 گفتی به یک نهیب سواران خشمگین
59 کندند مرکبان خود از ضربه ها ز جای
60 یا در فروغ ماه پریزادگان مست
61 در خلوت و سکوت ، همه دف زدند و نای
62 یا رهزنان بیشه نشین ، های و هو کنان
63 مهمیز ها زدند بر اسبان بادپای
64 یا راهبان پیر چو گرم دعا شدند
65 آوازشان به گریه در آمیخت هایهای
66 ناگه درین خیال ، شدم خیره بر قفا
67 از آخرین مزار ، صدایی خفیف و خشک
68 آمد به گوش و معجزه ای قبر را گشاد
69 اندام خالی شبحی ، لاغر و مخوف
70 تا نیمه شد عیان و در آن دخمه ایستاد
71 پیراهنش سپید چو مهتاب نیمه شب
72 در تیرگی به موج زدن در مسیر باد
73 در نور ماه ، سایه ی او ، پیش پای او
74 طرح ز هم گسیخته ای بر زمین نهاد
75 در استخوان دست چپش ، دسته ی تبر
76 در استخوان دست دگر ، از نی اش مداد
77 گفتی سرود مرگ در آن نی گرفته جا
78 یک لحظه ایستاد و سپس بازوان گشود
79 زد با تبر به روی لحد چند ضربتی
80 وانگه تبر نهاد و دگر باره ایستاد
81 نی را به لب گذاشت همان دم به سرعتی
82 لختی در آن دمید و سپس از دهان گرفت
83 در دشت بیکرانه برانگیخت وحشتی
84 از هر لحد که چون در نقبی گشوده شد
85 برخاست مرده ای و به پا شد قیامتی
86 آن نی نواز ، نغمه ی شوق آوری نواخت
87 وندر پی اش به رقص درآمد جماعتی
88 رقصی که خیره کرد مرا چشم اعتنا
89 گفتی درآمدند سپیدارهای پیر
90 وز جنب و جوش باد خفیفی به ناله اند
91 یا جست و خیز پر هیجان فرشته هاست
92 کز یک نژاد واحد و از یک سلاله اند
93 یا رقص بومیان برهمن بود که شب
94 در رهگذار باد ، پریشان کلاله اند
95 یا بزم مخفیانه ی پیران کاهن است
96 کانجا به پیچ و تاب ز دور پیاله اند
97 یا رقص صوفیانه ی اشباح و سایه هاست
98 آن دم که در طلسم تماشای هاله اند
99 یا شور محشری است درین تیرگی به پا
100 من بی خبر ز خویشتن و بی خبر ز صبح
101 بر رقص مرده بود همانگونه ام نگاه
102 غافل که کوکب سحری چون نگین اشک
103 زد حلقه در سپیدی چشم شب سیاه
104 کم کم ترانه رفت به پایان و آن شبح
105 نی را ز لب گرفت و دمی خیره شد به راه
106 وانگه تبر به دست ، همان ضربه ها نواخت
107 شد رقص شب تمام و هیاهوی آن تباه
108 انبوه مردگان همه خفتند در مزار
109 بر رویشان فتاد لحد ها و نور ماه
110 شب ماند و آن سیاهی کمرنگ و آن فضا
111 یک لحظه ماند آن شبح نی نواز و باز
112 او نیز در مزار خود آهسته جا گرفت
113 سنگ لحد به سینه اش افتاد بی درنگ
114 زان پس سکوت محض ، فضا را فراگرفت
115 گویی نه مرده بود ، نه غوغای مرده ها
116 شب بود و وهم باطل شب در تو پا گرفت
117 مهتاب محو و بی رمق صبح ، ناگزیر
118 رخت از زمین کشید و گریز از فضا گرفت
119 وان اختری که چشم به راه سپیده بود
120 کم کم نظر ز منظره ی خاک وا گرفت
121 دیگر مرا نماند گواهی به مدعا
122 در این میان ، سیاهی تاریک رهروی
123 با سوسوی چراغی از آن دور دیده شد
124 چون گردباد کوچکی از راه دررسید
125 کم کم صدای پای خفیفش شنیده شد
126 پیری خمیده بود و چراغی به دست داشت
127 نور چراغ ، چیره به نور سپیده شد
128 آمد کنار قبری زانو زد و نشست
129 آهی کشید و پرده ی صبرش دریده شد
130 آغاز گریه کرد و چنان شد که از نخست
131 گویی برای آه و فغان آفریده شد
132 من خیره ماندم از اثر این دو ماجرا
133 ده ، همچو خفته ای که ز خواب سحر پرد
134 چشمی گشود و خورد به آهستگی تکان
135 شب مرده بود و نور سپید ستاره ها
136 هی رفته رفته کم شد و روشن شد آسمان
137 از قلب ده ، صدای بلند اذان صبح
138 پیچید در سکوت افق با طنین آن
139 گنجشک ها ترانه سرودند با نسیم
140 در شاخ و برگ کهنه چناران سخت جان
141 آمیخت بانگ زنجره ها و کلاغ ها
142 از دور ، با صدای خروسان صبح خوان
143 آورد باد مست سحر ، بوی آشنا
144 نور لطیف صبحگهان سایه زد به کوه
145 دنبال آن غبار کمی در فضا دمید
146 پیر از کنار گور به پا خاست با چراغ
147 باد سحر چراغ ورا کشت و آرمید
148 داد آسمان ز پنجره ی قرمز افق
149 شادی کنان ز جنبش خورشید خود امید
150 گلرنگ شد فروغ مه آلود بامداد
151 نور پریده رنگ سحر از فضا رمید
152 پیر شکسته پشت روان شد به سوی ده
153 بر روی چوبدستی باریک خود خمید
154 در گرد جاده ، سایه اش افتاد با عصا
155 (اشعار نادر نادرپور)
156 چراغ خرمنی از دور پیداست
157 شب مهتاب ، در آن سوی جاده
158 صدای پر طنین سم اسبی
159 شود هر لحظه در صحرا زیاده
160 درختانند با بادی به نجوا
161 سر از مستی به گوش هم نهاده
162 کنار جاده ها مسکن گزیده
163 سیاهیشان چو دزدان پیاده
164 غریو دوردست آبشاری
165 چو بانگ مست خیزد بی اراده
166 سگان نر برآرند از جگر بانگ
167 به پاسخگویی سگ های ماده
168 نمای قریه در تاریکی شب
169 چو کندوییست بر پهلو فتاده
170 به طاق کلبه هایش پرتو ماه
171 تو گویی طاقه ی دیبا گشاده
172 به چشم اید رخ دهقان پیری
173 که زیر نور فانوس ایستاده
174 نمایان کرده نور صورتی رنگ
175 خطوطی را در آن سیمای ساده
176 خطوطی را که جای پای غم هاست
177 غم شبها و اشک صبحدم هاست
178 چو برخیزند مرغان بیابان
179 ز روی سیم ها در رهگذرها
180 درخشد سیم ها در نور مهتاب
181 چنان برق مجسم در نظر ها
182 صدای محو آوازی از آن دور
183 نهد تا لحظه ای از خود اثرها
184 طنین افکن شود در شام خاموش
185 ز سیاحی غریب آرد خبرها
186 دمد پاتی کنان دهقان فرتوت
187 غباری تیره در کوه وکمرها
188 غباری چون بخار گرم آهک
189 و یا دودی که خیزد از شررها
190 جدا سازد نسیمی گندم از کاه
191 براند کاه و بردارد ثمرها
192 نهد در یک طرف تلی ز گندم
193 دهد رجحانش از زردی به زرها
194 براید چون غبار از ریزش کاه
195 صدایی نرمتر از بانگ پرها
196 برد بادی در آن خاموشی شب
197 ز خرمن ها ، سرود برزگرها
198 بهم ریزد سکوت شب سرانجام
199 ز آهنگی نشاط انگیز و آرام
200 صفیر داس دهقانان شبخیز
201 هیاهو می کند در کشتزاران
202 ز رقص خوشه موج افتد به خرمن
203 چنان کز بادها در چشمه ساران
204 به گندم زار ها تابیده مهتاب
205 چو بارانی که بارد در بهاران
206 سرود چند دهقان دروگر
207 درآمیزد به بانگ جویباران
208 طنین مبهم زنگ شترها
209 به گوش اید هماهنگ قطاران
210 سواد قلعه ای ویران غمگین
211 به دل جا داده راز روزگاران
212 ز هم پاشیده چون دودی غم آلود
213 سیاهی های موهوم چناران
214 رسد عطر خیال انگیز صحرا
215 به کنه خاطرات رهگذاران
216 مکان گیرد در آن گنجینه ی راز
217 چو در گنج نهان ، انبوه ماران
218 به گوش اید هنوز از خرمنی دور
219 صدای گفتگوی آبیاران
220 زند چشمک دو اختر بر سر کوه
221 در اعماق سیاهی های انبوه
222 توده های سیاه درختان
223 ساکن اندر خموشی چو کوهند
224 شب به خوابست و در آسمان ها
225 اختران ، روشن و با شکوهند
226 باد گرمی چو لرزان نفس ها
227 می خورد بر لب و گونه هایم
228 می کشد نور رؤیایی ماه
229 سایه ای نیمرنگ از قفایم
230 ای شبی کافریدی خدایان
231 بر لبان کبودم چه نرمی
232 ای شبی کز تو مهتاب ها زاد
233 در خم گیسوانم چه گرمی
234 در من امشب نفوذ تو چون بود
235 کز بهار تو آبستنم من
236 زاید از من گلان شکفته
237 زانکه گر گل نیم ، گلشنم من
238 باد گرمی که می اید از دور
239 از من خسته ، سوزان نفس هاست
240 بوی عطری که پر کرده صحرا
241 آرزوها و زیبا هوس هاست
242 اختران در دو چشم منستند
243 چون درخشد فروغ نگاهم
244 بانگ تو ناله ی گنگ دریاست
245 یا که خاموشی شامگاهم
246 در نمی یابم این نغمه ی تو
247 گرچه تأثیر آن کرده مستم
248 سر چو در پایم اندازد آرام
249 آب چشمان بشوید دو دستم
250 (اشعار نادر نادرپور)