-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زیباترین قول تو این است
2 که هرگز باز نخواهی آمد
3 زاده ی قول تو هستم
4 در غبار
5 پس می دانم
6 که رنج در خانه است
7 در انتها ی پله ها خانه دارد
8 تنها انزوای من است
9 که در باران مرا شکر می کند
10 که تا صبح فردا
11 زنده هستم
12 چرا
13 تمام هفته را با پاروی شکسته
14 در خانه ماندم
15 خانه کوچک بود
16 در خلوتی خانه
17 از میان همه ی عادت ها
18 و سوگند ها
19 فقط تو را صدا کردم
20 زیباترین قول تو این است
21 که هرگز باز نخواهی آمد
22 “احمد رضا احمدی”
23 از کتاب: سبک نمیشود این وقت (گزینهای از شعرهای دهه 60 و 70) / نشر تهران / 1380
24 از دور حرکت می کنیم
25 تا به نزدیک تو برسیم
26 تو اگر مانده باشی
27 تو اگر در خانه باشی
28 من فقط به خانه تو آمدم
29 تا بگویم
30 آواز را شنیدم
31 تمام راه
32 از تو می خواستم
33 مرا باور کنی
34 که ساده هستم
35 تو رفته بودی
36 اکنون گفتم
37 که تو هستی
38 تو اگر نبودی
39 نمی دانستم
40 که می توانم
41 باران را در غیبت تو
42 دوست بدارم
43 پلک می زدم
44 باغ در آتش می سوخت
45 مرگ من
46 برای ادامه ی باغ کافی نبود
47 پس من آواز خواندم
48 سکوت کردم
49 من و گندم آموخته بودیم
50 که در فقر سکوت کنیم
51 رو به روی من سه شمع افروختند
52 من نمی توانستم
53 در حریق باغ و مرگ گندم
54 این سه شمع را جواب گویم
55 ما در این کوچه
56 با این سه شمع عمر باخته بودیم
57 می گفتند:
58 در انتهای باغ در کنار حریق
59 سه جغد ما را نظاره می کنند
60 سه شمع را خاموش کردیم
61 جغدها پرواز کردند
62 هندوانه در بشقاب بود
63 من همیشه با سه واژه زندگی کرده ام
64 راه ها رفته ام
65 بازی ها کرده ام
66 درخت
67 پرنده
68 آسمان
69 من همیشه در آرزوی واژه های دیگر بودم
70 به مادرم می گفتم
71 از بازار واژه بخرید
72 مگر سبدتان جا ندارد
73 می گفت
74 با همین سه واژه زندگی کن
75 با هم صحبت کنید
76 با هم فال بگیرید
77 کمداشتن واژه فقر نیست
78 من می دانستم که فقر مدادرنگی نداشتن
79 بیشتر از فقر کم واژگی ست
80 وقتی با درخت
81 بودم
82 پرنده می گفت
83 درخت را باید با رنگ سبز نوشت
84 تا من آرزوی پرواز کنم
85 من درخت را فقط با مداد زرد می توانستم بنویسم
86 تنها مدادی که داشتم
87 و پرنده در زردی
88 واژه ی درخت را پاییزی می دید
89 و قهر می کرد
90 صبح امروز به مادرم گفتم
91 برای احمدرضا
92 مداد رنگی بخرید
93 مادرم خندید :
94 درد شما را واژه دوا میکند
95 از هر لیوانی که آب نوشیدم
96 طعم لبان تو و پاییزی
97 که تو در آن به جا ماندی به یادم بود
98 فراموشی پس از فراموشی
99 اما
100 چرا طعم لبان تو و پاییزی که تو در آن
101 گم شدی در خانه مانده بود
102 ما سرانجام توانستیم
103 پاییز را از تقویم جدا کنیم
104 اما
105 طعم لبان تو بر همه ی لیوان ها و بشقاب ها
106 حک شده بود
107 لیوان ها و بشقاب ها را از خانه بیرون بردم
108 کنار گندم ها دفن کردم
109 زود به خانه آمدم
110 تو در آستانه در ایستاده بودی
111 تو در محاصره ی لیوان ها و بشقاب ها مانده بودی
112 گیسوان تو سفید
113 اما لبان تو هنوز جوان بود.
114 “احمدرضا احمدی”
115 از کتاب: ساعت 10 صبح بود / نشر چشمه
116 روزی آمده بودی
117 که من تمام نشانی ها را نوشتم
118 با خط بد نوشتم
119 و تو تمام خانه ها را گم کردی
120 بمن نگفتی
121 همسایه ها گفتند
122 دیر آمدی
123 پنجره بوی رطوبت داشت
124 به من نگفتی
125 که بیرون از خانه باران است