دل دیوانه از سیمین بهبهانی اشعار پراکنده 16

سیمین بهبهانی

آثار سیمین بهبهانی

سیمین بهبهانی

دل دیوانه ام ای دوست! اگر یار تو می شد،

1 دل دیوانه ام ای دوست! اگر یار تو می شد،

2 به خدا، تا دو جهان هست، وفادار تو می شد

3 دیگران بسته ی زنجیر تو هستند، چه سازم؟

4 ورنه دانی دل دیوانه گرفتار تو می شد

5 مژه، می زد به رخ زرد و غمینم رقم خون

6 تا سخن ساز غمت کلک گهربار تو می شد

7 من بر آن سینه ی محزون سر خود را ننهادم

8 که گرانبار ز غم بود و گران، بار تو می شد

9 به تسلای تو می رفت سخن ها به زبانم

10 دل بیمار مرا بین که پرستار تو می شد!

11 خوب شد! خوب شد ای شمع، که پروانه نداری

12 که غم سوختنش مایه ی آزار تو می شد

13 همچو خاتم به دهان می شدت انگشت ندامت

14 گر کسی، ای گهر پک! خریدار تو می شد

15 تا به آغوش من از تابش خورشید گریزی

16 کاش یک روز، تنم سایه ی دیوار تو می شد

17 تا گشایی دل تنگش به سرانگشت نوازش

18 کاش دلباخته سیمین، گره کار تو می شد!

19 دلم گرفته، ای دوست! هوای گریه با من

20 گر از قفس گریزم کجا روم، کجا من؟

21 کجا روم که راهی به گلشنی ندارم

22 که دیده بر گشودم به کنج تنگنا من

23 نه بسته‌ام به کس دل نه بسته کس به من دل

24 چو تخته پاره بر موج رها رها رها من

25 ز من هر آن که او دور چو دل به سینه نزدیک

26 به من هر ان که نزدیک از او جدا جدا من

27 نه چشم دل به سویی نه باده در سبویی

28 که‌تر کنم گلویی به یاد آشنا من

29 زبودنم چه افزود؟ نبودنم چه کاهد؟

30 که گوید به پاسخ که زنده‌ام چرا من

31 ستاره‌ها نهفتم در آسمان ابری

32 دلم گرفته، ای دوست هوای گریه با من.

33 شوریده‌ی آزرده دل ِ بی سر و پا من

34 در شهر شما عاشق انگشت نما من

35 دیوانه‌تر از مردم دیوانه اگر هست

36 جانا، به خدا من… به خدا من… به خدا من

37 شاه ِ‌همه خوبان سخنگوی غزل ساز

38 اما به در خانه‌ی عشق تو گدا من

39 یک دم، نه به یاد من و رنجوری ی ِ من تو

40 یک عمر، گرفتار به زنجیر وفا من

41 ای شیر شکاران سیه موی سیه چشم!

42 آهوی گرفتار به زندان شما من

43 آن روح پریشان سفرجوی جهانگرد

44 همراه به هر قافله چون بانگ درا، من

45 تا بیشتر از غم، دل دیوانه بسوزد

46 برداشته شب تا به سحر دست دعا من

47 سیمین! طلب یاریم از دوست خطا بود:

48 ای بی دل آشفته! کجا دوست؟ کجا من؟

49 شمشیر من همین شعر است

50 شمشیر خویش بر دیوار آویختن نمی‌خواهم

51 با خواب ناز جز در گور آمیختن نمی‌خواهم

52 شمشیر من همین شعر است، پرکارتر ز هر شمشیر

53 با این سلاح شیرین کار خون ریختن نمی‌خواهم

54 جز حق نمی‌توانم گفت، گر سر بریدنم باید

55 سر پیش می‌نهم وز مرگ پرهیختن نمی‌خواهم

56 ای مرد من زنم انسان، بر تارکم به کین توزی

57 گر تاج خار نگذاری گل ریختن نمی‌خواهم

58 با هفت رنگ ابریشم از عشق شال می‌بافم

59 این رشته‌های رنگین را بگسیختن نمی‌خواهم

60 هرلحظه آتشی در شهر افروختن نمی یارم

61 هر روز فتنه‌ای در دهر انگیختن نمی‌خواهم

62 این قافیت سبک‌تر گیر، جنگ و جنون و جهلت بس

63 این جمله گر تو می‌خواهی ای مرد من نمی‌خواهم.

64 همنفس، همنفس، مشو نزدیک

65 خنجرم،‌ آبداده از زهرم

66 اندکی دورتر!‌ که سر تا پا

67 کینه‌ام، خشم سرکشم، قهرم

68 لب منه بر لبم!‌ که همچون مار

69 نیش در کام خود نهان دارم

70 گره بغض و کینه یی خاموش

71 پشت این خنده در دهان دارم

72 سینه بر سینه‌ام منه!‌ که در آن

73 آتشی هست زیر خاکستر

74 ترسم آتش به جانت اندازم

75 سوزمت پای تا به سر یکسر

76 مهربانی امید داری و من

77 سرد و بی رحم همچو شمشیرم

78 مار زخمین به ضربت سنگم

79 ببر خونین ز ناوک تیرم

80 یادها دارم از گذشتهٔ خویش

81 یادهایی که قلب سرد مرا

82 کرده ویرانه یی ز کینه و خشم

83 که نهان کرده داغ و درد مرا

84 یاد دارم ز راه و رسم کهن

85 که دو ناساز را به هم پیوست

86 من شدم یادگار این پیوند

87 لیک چون رشته سست بود، گسست

88 خیرگی‌های مادر و پدرم

89 آن دو را فتنه در سرا افکند

90 کودکی بودم و مرا ناچار

91 گاه از این،‌گاه از آن، جدا افکند

92 کینه‌ها خفته گونه گونه بسی

93 در دل رنجدیدهٔ سردم

94 گاه از بهر نامرادی ی خویش

95 گه پی دوستان همدردم

96 کودکی هر چه بود زود گذشت

97 دیده‌ام باز شد به محنت خلق

98 دست شستم ز خویش و خاطر من

99 شد نهانخانهٔ محبت خلق

100 دیدم آن رنج‌ها که ملت من

101 می‌کشد روز و شب ز دشمن خویش

102 دیدم آن نخوت و غرور عجیب

103 که نیارد فرود، گردن خویش

104 دیدم آن قهرمان که چندین بار

105 زیر بار شکنجه رفت از هوش

106 لیک آرام و شادمان، جان داد

107 مهر نگشوده از لب خاموش

108 دیدم آن چهرهٔ مصمم سخت

109 از پس میله‌های سرد و سیاه

110 آه از آن آخرین ز لبخند

111 وای از آن واپسین ز دیده نگاه

112 دیدیم آن دوستان که جان دادند

113 زیر زنجیر، با هزار امید

114 دیدم آن دشمنان که رقصیدند

115 در عزای دلاوران شهید

116 همنفس، همنفس،‌ مشو نزدیک

117 خنجرم، آبداده زهرم

118 اندکی دورتر!‌ که سر تا پا

119 کینه‌ام،‌ خشم سرکشم، قهرم

120 خنجرم، خنجرم که تیزی خویش

121 بر دل خصم خیره بنشانم

122 آتشم، آتشم که آخر کار

123 خرمن جور را بسوزانم.

124 من با توام ای رفیق! با تو

125 همراه تو پیش می‌نهم گام

126 در شادی تو شریک هستم

127 بر جام می تو می‌زنم جام

128 من با توام ای رفیق! با تو

129 دیری است که با تو عهد بستم

130 همگام توام،‌ بکش به راهم

131 همپای توام، بگیر دستم

132 پیوند گذشته‌های پر رنج

133 اینسان به توام نموده نزدیک

134 هم بند تو بوده‌ام زمانی

135 در یک قفس سیاه و تاریک

136 رنجی که تو برده‌ای ز غولان

137 بر چهر من است نقش بسته

138 زخمی که تو خورده‌ای ز دیوان

139 بنگر که به قلب من نشسته

140 تو یک نفری … نه!‌ بیشماری

141 هر سو که نظر کنم، تو هستی

142 یک جمع به هم گرفته پیوند

143 یک جبهه‌ی سخت بی شکستی

144 زردی؟ نه!‌ سفید؟ نه!‌ سیه، نه

145 بالاتری از نژاد و از رنگ

146 تو هر کسی و ز هر کجایی

147 من با تو، تو با منی هماهنگ.

148 ستاره دیده فروبست و آرمید بیا

149 شراب نور به رگ‌های شب دوید بیا

150 ز بس به دامن شب اشک انتظارم ریخت

151 گل سپیده شکفت و سحر دمید بیا

152 شهاب ِ یاد تو در آسمان خاطر من

153 پیاپی از همه سو خطّ زر کشید بیا

154 ز بس نشستم و با شب حدیث غم گفتم

155 ز غصّه رنگ من و رنگ شب پرید بیا

156 به وقت مرگم اگر تازه می‌کنی دیدار

157 بهوش باش که هنگام آن رسید بیا

158 به گام‌های کسان می‌برم گمان که تویی

159 دلم ز سینه برون شد ز بس تپید بیا

160 نیامدی که فلک خوشه خوشه پروین داشت

161 کنون که دست سحر دانه دانه چید بیا

162 امیدِ خاطر ِ سیمین ِ دل شکسته تویی

163 مرا مخواه از این بیش ناامید بیا.

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر