دست تو از احمدرضا احمدی اشعار پراکنده 19

احمدرضا احمدی

آثار احمدرضا احمدی

احمدرضا احمدی

دست تو

1 دست تو

2 چه قدر تاخیر دارد

3 وقتی که چای گرم می شود

4 و تو

5 چای سرد را تعارف می کنی

6 دو سه ماه دیگر این اطلسی

7 که تو کاشته ای

8 گل می

9 دهد

10 من به ساعت نگاه می کنم

11 تو می میری

12 شمع روشن را به اتاق آوردند

13 اطلسی گل داده است

14 قطار در سپیده دم

15 کنار اطلسی منتظر تو

16 در باد ایستاده است

17 گل اطلسی بر سینه تو بود

18 وقتی تو را

19 برای دفن می بردند

20 هنگام که تو مرده بودی

21 آدم به گل خفته بود

22 هنگام که تو مرده بودی

23 یاران به عشق و عطر

24 مانده بودند

25 همه ی ما را دعوت کردند

26 تا در آن عکس یادگاری باشیم

27 عکاس سراغ تو را گرفت

28 من بودم

29 تو نبودی

30 تو مرده بودی

31 عکاس از همه ی ما بدون تو

32 عکس یادگاری گرفت

33 عکس را چاپ کردند

34 آوردند

35 در همه ی عکس فقط یک شاخه اطلسی

36 و دو دست

37 از جوانی تو

38 در شهرستان

39 دیده می شد

40 ما همه در عکس سیاه بودیم

41 عاشقان به طعنه

42 روز جمعه را صدا می‌کنند

43 صدای عاشقان را می‌شنوم

44 در انتهای کوچه‌ی بن‌بست

45 به عاشقان می‌رسم

46 مهمانان در هنگام خداحافظی

47 می گویند : عاشقان در یک غروب آدینه

48 به خواب رفتند

49 هنوز کسی آن ها را

50 بیدار نکرده است

51 چهره‌ام را در آینه دفن می‌کنم

52 امروز جمعه است

53 حقیقت دارد

54 تو را دوست دارم

55 در این باران

56 می خواستم تو

57 در انتهای خیابان نشسته

58 باشی

59 من عبور کنم

60 سلام کنم

61 لبخند تو

62 را در باران

63 می خواستم

64 می خواهم

65 تمام لغاتی را که می دانم برای تو

66 به دریا بریزم

67 دوباره متولد شوم

68 دنیا را ببینم

69 رنگ کاج را ندانم

70 نامم را فراموش کنم

71 دوباره در آینه نگاه کنم

72 ندانم پیراهن دارم

73 کلمات دیروز را

74 امروز نگویم

75 خانه را برای تو آماتده کنم

76 برای تو یک چمدان بخرم

77 تو معنی سفر را از من بپرسی

78 لغات تازه را از دریا صید کنم

79 لغات را شستشو دهم

80 آنقدر بمیرم

81 تا زنده شوم

82 از هر لیوانی که آب نوشیدم

83 طعم لبان تو و پاییزی

84 که تو در آن به جا ماندی به یادم بود

85 فراموشی پس از فراموشی

86 اما

87 چرا طعم لبان تو و پاییزی که تو در آن

88 گم شدی در خانه مانده بود

89 ما سرانجام توانستیم

90 پاییز را از تقویم جدا کنیم

91 اما

92 طعم لبان تو بر همه ی لیوان ها و بشقاب ها

93 حک شده بود

94 لیوان ها و بشقاب ها را از خانه بیرون بردم

95 کنار گندم ها دفن کردم

96 زود به خانه آمدم

97 تو در آستانه در ایستاده بودی

98 تو در محاصره ی لیوان ها و بشقاب ها مانده بودی

99 گیسوان تو سفید

100 اما لبان تو هنوز جوان بود.

101 هر دارو که علاج بود

102 در خانه داشتم

103 اما تنم در باد

104 به تماشای غزلهای آخر می رفت

105 امروز را بی تو خفتم

106 فردا که خاک را به باد بسپارند

107 تو را

108 یافته ام

109 مگر تو نسیم ابر بودی

110 که تو را در باران گم کردم ؟

111 تمام دست تو روز است

112 و چهره‌ات گرما

113 نه سکوت دعوت می‌کند

114 و نه دیر است

115 دیگر باید حضور داشت

116 در روز

117 در خبر

118 در رگ

119 و در مرگ…

120 از عشق

121 اگر به زبان آمدیم فصلی را باید

122 برای خود صدا کنیم

123 تصنیف‌ها را بخوانیم

124 که دیگر زخم‌هامان بوی بهار گرفت.

125 بمان:

126 که برگ خانه‌ام را به خواب داده‌ای

127 فندق بهارم را به باد

128 و رنگ چشمانم را به آب.

129 تفنگی که اکنون تفنگ نیست،

130 و گلوله‌یی که در قصه‌ها

131 عتیقه شده است

132 روبروی کبوتران

133 تشنگی پرندگان را دارد.

134 “احمدرضا احمدی”

135 از حدس و گمان‌های تو ویران نمی‌شوم

136 مرا نام تو کفایت می‌کند

137 تا در سرما و بوران

138 زمان و هفته را نفی کنم

139 مرا

140 که می‌دانی

141 نه قایق است، نه پارو

142 بر تو خجسته باشد

143 گیلاس‌هایی را

144 که بر گیسوان آویخته‌ای

145 تو صبر داری

146 تا خواب من پایان پذیرد

147 تا به دیدار من آیی

148 این تازه نیست

149 قدیمی است

150 دو نفر

151 همه نیستند

152 همیشه نیستند

153 خویش اند

154 و حس و حدسشان برای حادثه نزدیک

155 حدس دور دارند

156 برادر نیستند

157 که من بودم

158 تو نبودی

159 یا نمی دانم

160 شاید جوان بودم

161 شما جوان بودید

162 تو پیر بودی

163 کبوتران را دانه ندادم

164 یک تکه آسمان را خوب حفظ کردیم

165 که وقتی تو نبودی

166 بتوانیم از حفظ بخوانیم

167 این برای آن روزها کافی بود

168 دوستت دارم …

169 باید در چشمان نگریست،

170 یا در گوش‌ها گفت؟

171 جنبش انگشتانت که به روی هم انباشته شده بود

172 و مروارید چشمانت

173 دلیل بود؟

174 در عصر یک پاییز

175 در اتوبوس بودیم

176 دورمان دیوار شیشه‌ای سبز …

177 سبزی شیشه‌ها، زرد پاییز را

178 سبز خرم کرده بود.

179 از سبزی برگ‌ها بهار به اتوبوس نشست.

180 بیرون خزان در کار بود.

181 نمی‌دانستم در بهار درون باید گفت؟

182 یا در خزان برون؟

183 من و بهار پیاده شدیم

184 بهار در خیابان محو شد

185 پاییز در کنارم راه می‌آمد.

186 “احمدرضا احمدی”

187 از مجموعه: “روزنامه‌ی شیشه‌ای”

188 کتاب: می گویند بیرون از این اتاق برف می بارد (گزینه اشعار)

189 / نشر نیماژ / چاپ اول زمستان 92

190 چه سرگردان است این عشق

191 که باید نشانی اش را

192 از کوچه های بن بست گرفت

193 چه حدیثی است عشق

194 که نمی پوسد و افسرده نیست

195 حتی آن هنگام

196 که

197 از آسمان به خانه آوار

198 شود

199 ﺑﻮﺳﻪﻫﺎ

200 ﺁﻭﺍﺭﻩﺗﺮﯾﻦ ﻣﺨﻠﻮﻗﺎﺕ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﻧﺪ

201 ﺑﺮ ﺑﺎﺩ

202 ﺑﺮ ﺩﺭ

203 ﺑﺮ ﺧﻮﺩ

204 ﺑﺮ ﺣﺴﺮﺕ

205 ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮ ﻟﺐ

206 ﻛﺴﻲ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﻤﻲﻛﻨﺪ

207 ﻟﺒﺨﻨﺪﺵ ﻣﻲﺗﻮﺍﻧﺴﺖ

208 ﭘﻠﯽ ﺑﺎﺷﺪ

209 ﻛﻪ ﺟﻤﻌﻪ ﺭﺍ

210 ﺑﻪ ﻫﻤﻪﯼ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻫﻔﺘﻪ

211 ﭘﻴﻮﻧﺪ ﺑﺰﻧﺪ …

212 “ﺍﺣﻤﺪﺭﺿﺎ ﺍﺣﻤﺪﯼ”

213 شهری فریاد می‌زند:

214 آری

215 کبوتری تنها

216 به کنار برج کهنه می‌رسد

217 می‌گوید:

218 نه.

219 بهار، از تنهایی، زبانی دیگر دارد

220 گل ساعت

221 مرگ روزها و اطلسی ها را

222 می‌گوید

223 این آواز را چگونه به شهر رسانیم؟

224 که آواز

225 در پشت دروازه‌های گمان

226 خواهد مرد

227 تو با خواب به شهر درآ

228 تا آواز در چشمانت مخفی باشد.

229 ما که از دیروز گرم اتاق‌های استوایی آمده‌ایم

230 قرارمان

231 در آوازهای صبح است.

232 فرصتی بخواهید

233 تا گیسوان خود را در آفتاب کنار رودخانه

234 شانه بزنید

235 فرصتی بخواهید

236 که مخفی ترین نام خود را

237 که خون شما را صورتی می کند

238 از

239 رود بزرگ بپرسید

240 به نام آن اسب

241 به نام آن بیابان

242 شما فرصت دارید

243 تا چیدن گندم ها

244 تا زرد شدن کامل گندم ها

245 عاشق شوید

246 فقط روزهای کودکی رابرای یکدیگر

247 نگویید

248 گندم ها زرد شدند

249 گندم ها چیده شدند

250 نان گرم آماده است

251 ولی

252 شما کنار

253 بوته های زرد ذرت باشید

254 آب را در کوزه بریزید

255 کوزه را کنار تنها بوته ی گل سرخ

256 بگذارید

257 ما

258 شما را هنوز به خاطر آن گل سرخ

259 دوست داریم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر