در هوای گرفتهٔ از اخوان ثالث اشعار پراکنده 5

اخوان ثالث

آثار اخوان ثالث

اخوان ثالث

در هوای گرفتهٔ پاییز

1 در هوای گرفتهٔ پاییز

2 وقت بدرود شب، طلوع سحر

3 پیله‌اش را شکافت پروانه

4 آمد از دخمهٔ سیاه به در

5 بال‌ها را به شوق بر هم زد

6 از نشاط تنفس آزاد

7 با نگاهی حرصی و آشفته

8 همره آرزو به راه افتاد

9 نقش رخسار بامداد هنوز

10 بود پر سایه از سیاهی سرد

11 داشت نقاش خسته از پستو

12 کاسهٔ رنگ زرد می‌آورد

13 رد شد از دشت صبح پروانه

14 با نگاهی حرصی و آشفته

15 دید در پیله زار دنیایی

16 چشم باز و بصیرت خفته

17 ای! پروانگک! روی به کجا؟

18 آمد از پیله زار آوایی

19 باد سرد خزان سیه کندت

20 چه جنونی، چه فکر بیجایی

21 فصل پروانه نیست فصل خزان

22 نیم پروانه کرمکی گفتا

23 لااقل باش تا بهار آید

24 لااقل باش … محو شد آوا

25 رد شد از دشت صبح پروانه

26 به چمنزار نیمروز رسید

27 شهر پروانه‌های زرین بال

28 نور جریان پشت بر خورشید

29 اوه، به به غریب پروانه

30 از کجایی تو با چنین خط و خال؟

31 شهر عشاق روشنی اینجاست

32 شهر پروانه‌های زرین بال

33 نه غریبم من، آشنا هستم

34 از شبستان شعر آمده‌ام

35 خسته از پیله‌های مسخ شده

36 از سیه دخمه‌ام برون زده‌ام

37 همرهم آرزو، به کلبهٔ شعر

38 آردها بیخت، پر وزن آویخت

39 بافته از دل و تنیده ز جان

40 خاطرم نقش حله ها انگیخت

41 از شبستان شعر پارینه

42 من همان طفل ارغنون سازم

43 ارغنون ناله‌های روح من است

44 دردناک است و وحشی آوازم

45 اینک از راه دور آمده‌ام

46 آرزومند آرزوی دگر

47 در دلم خفته نغمه‌های حزین

48 از تمنای رنگ و بوی دگر

49 اوه، فرزند راه دور! بیا

50 هر چه داری تو آرزوی اینجاست

51 بر چمن‌ها نشست، پروانه

52 گفت: به به چه تازه و زیباست

53 روزها رفت و روزها آمد

54 بود پروانه گرم لذت و گشت

55 روزهایی چه روزهای خوشی

56 در چمنزار نیمروز گذشت

57 تا شبی دید آرزوهایش

58 همه دلمرده اند و افسرده

59 گریه هاشان دروغ و بی معنی ست

60 خنده هاشان غریب و پژمرده

61 گفت با خود که نیست وقت درنگ

62 این گلستان دگر نه جای من است

63 من نه مرد دروغ و تزویرم

64 هر چه هست از هوای این چمن است

65 بشنید این سخن پرستویی

66 داستانش به آفتاب بگفت

67 غم پروانه آفتابی شد

68 روزها رفت و او نه خورد و نه خفت

69 آفتاب بلند عالم‌گیر

70 من دگر زین حجاب دل‌زده‌ام

71 دوست دارم پرستویی باشم

72 که ز پروانگی کسل شده‌ام

73 عصر تنگی که نقش‌بند غروب

74 سایه می‌زد به چهره‌ای روشن

75 می‌پرید از چمن پرستویی

76 آه … بدرود، ای شکفته چمن

77 بال‌ها را به شوق بر هم زد

78 از نشاط تنفس آزاد

79 با نگاهی حریص و آشفته

80 همراه آرزو به راه افتاد

81 به کجا می‌روی؟ پرستوی خرد

82 از چمنزار آمد این آوا

83 لااقل باش تا بیاید صبح

84 لااقل باش … محو گشت صدا

85 از چمنزار نیمروز پرید

86 همره آرزو پرستویی

87 در غبار غروب دود اندود

88 دید از دور برج و بارویی

89 سایه خیسانده در سواحل شب

90 کهنه برجی بلند و دود زده

91 برج متروک دیر سال، عبوس

92 با نقوشی علیل و مسخ شده

93 به رجبان پیرکی سیاه جبین

94 در سه کنجی نشسته مست غرور

95 و به گرد اندرش ستایشگر

96 دو سه نو پا حریف پر شر و شور

97 بر جدار هزار رخنهٔ برج

98 خفته بس نقش با خطوط زمخت

99 حاصل عمر چند افسونگر

100 میوهٔ رنج چند شاخهٔ لخت

101 گاه غمگین نگاه معصومی

102 از ورم کرده چشم حیرانی

103 گاه بر پرده‌ای غبار آلود

104 طرح گنگی ز داس دهقانی

105 رهگذر بر دهان برج نشست

106 گفت: وه، این چه برج تاریکی ست

107 در پس پرده‌های نه تویش

108 آن نگاه شراره بار از کیست؟

109 صف ظلمت فشرده‌تر می‌گشت

110 درهٔ شب عمیق‌تر می‌شد

111 آسمان با هزار چشم حسود

112 در نظارت دقیق‌تر می‌شد

113 هی! که هستی؟ سکوت برج شکست

114 هی! که هستی؟ پرندهٔ مغموم

115 مرغ سقایکی؟ پرستویی؟

116 بانگ زد به رجبان در آن شب شوم

117 برج ما برج پرده داران است

118 همه کس را به برج ما ره نیست

119 چه شد اینجا گذارت افتاده ست؟

120 سرگذشت تو چیست؟ نام تو چیست؟

121 از شبستان شعر آمده‌ام

122 من سخن پیشه‌ام، سخنگویم

123 مرغکی راه جوی و رهگذرم

124 مرغ سقایکم، پرستویم

125 مرغ سقایکم چو می‌خوانم

126 تشنگان را به آب و دانهٔ خویش

127 و پرستویم آن زمان که کنم

128 عمر در کار آشیانهٔ خویش

129 دانم این را که در جوار شما

130 کشتزاری ست با هزار عطش

131 آمدم کز شما بیاموزم

132 که چه سان ریزم آب بر آتش

133 آمدم با هزار امید بزرگ

134 و همین جام خرد و کوچک خویش

135 آمدم تا ازین مصب عظیم

136 راه دریای تشنه گیرم پیش

137 برج ما جای‌ایان تو نیست

138 گفت آن نغمه ساز نو پایک

139 تشنگان را بخار باید داد

140 دور شو دور، مرغ سقایک

141 صبحدم کشتزار عطشان دید

142 در کنارش افتاده پیکر غم

143 در به منقار مرغ سقایک

144 برگ سبزی لطیف، پر شبنم

145 رفته در خواب، خواب جاویدان

146 وقت بدرود شب، طلوع سحر

147 با تفنگی کبود و گرد آلود

148 رهگذر، جنگجوی بی سنگر

149 چون پرنده‌ای که سحر

150 با تکانده حوصله‌اش

151 می‌پرد ز لانهٔ خویش

152 با نگاه پر عطشی

153 می‌رود برون شاعر

154 صبحدم ز خانهٔ خویش

155 در رهش، گذرگاهش

156 هر جمال و جلوه که نیست

157 یا که هست، می‌نگرد

158 آن شکسته پیر گدا

159 و آن دونده آب کدر

160 وان کبوتری که پرد

161 در رهش گذرگاهش

162 هر خروش و ناله که هست

163 یا که نیست، می‌شنود

164 ز آن صغیر دکه به دست

165 و آن فقیر طالع بین

166 و آن سگ سیه که دود

167 ز آنچه‌ها که دید و شنید

168 پرتوی عجولانه

169 در دلش گذارد رنگ

170 گاه از آنچه می‌بیند

171 چون نگاه دویانه

172 دور ماند صد فرسنگ

173 چون عقاب گردون گرد

174 صید خود در اوج اثیر

175 جوید و نمی‌جوید

176 یا بسان آینه ای

177 ز آن نقوش زود گذر

178 گوید و نمی‌گوید

179 با تبسمی مغرور

180 ناگهان به خویش دید

181 ز آنچه دید یا که شنود

182 در دلش فتد نوری

183 وین جوانهٔ شعر است

184 نطفه‌ای غبار آلود

185 قلب او به جوشید

186 سینه‌اش کند تنگی

187 ز آتشی گدازنده

188 ارغنون روحش را

189 سخت در خروش آرد

190 یک نهان نوازنده

191 زندگی به او داده است

192 با سپارشی رنگین

193 پرتوی ز الهامی

194 شاعر پریشانگرد

195 راه خانه گیرد پیش

196 با سریع‌تر گامی

197 باید او کند کاری

198 کز جرقه‌ای کم عمر

199 شعله‌ای برقصاند

200 وز نگاه آن شعله

201 یا کند تنی را گرم

202 یا دلی را بسوزاند

203 تا قلم به کف گیرد

204 خورد و خواب و آسایش

205 می‌شود فراموشش

206 افکند فرشتهٔ شعر

207 سایه بر سر چشمش

208 پرده بر در گوشش

209 نامه‌ها سیه گردد

210 خامه‌ها فرو خشکد

211 شمع‌ها فرو میرد

212 نقش‌ها برانگیزد

213 تا خیال رنگینی

214 نقش شعر بپذیرد

215 می‌زند بر آن سایه

216 از ملال یک پاییز

217 از غروب یک لبخند

218 انتظار یک مادر

219 افتخار یک مصلوب

220 اعتماد یک سوگند

221 روشنیش می‌بخشد

222 با تبسم اشکی

223 یا فروغ پیغامی

224 پرده می‌کشد بر آن

225 از حجاب تشبیهی

226 یا غبار ایهامی

227 و آن جرقهٔ کم عمر

228 شعله‌ای شود رقصان

229 در خلال بس دفتر

230 تا که بیندش رخسار؟

231 تا چه به اشدش مقدار؟

232 تا چه آیدش بر سر؟

233 (اشعار مهدی اخوان ثالث)

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر