درخت تنهای از یدالله رؤیایی اشعار پراکنده 31

یدالله رؤیایی

آثار یدالله رؤیایی

یدالله رؤیایی

درخت تنهای را می داند

1 درخت تنهای را می داند

2 و صداها را به نام می خواند

3 جنگل جامعه ای اسیر است

4 و درخت حافظه ای مغشوش

5 حافظه ای اسیر

6 در جامعه ای مغشوش

7 چه كند گر زنجیرش را نستاید

8 گر خاك را نشناسد ؟

9 (اشعار یدالله رؤیایی)

10 از چشم من طنین تماشا برخاست

11 در چشم او طنین تماشا بنشست

12 موجی ز بیگناهی من پر زد

13 با عمق بی گناهی او پیوست

14 در آفتاب سبز نگاه او

15 تكرار نور بود و گریز رنگ

16 سودای جان و همهمه ی دل بود

17 پرواز دور زورق صد آهنگ

18 آن بیكرانه ظهر زمستان

19 سرشار از حرارت دلخواه

20 با جلوه های عاطفه و در تغییر

21 هر لحظه از درخشش ناگه

22 موجی در آن دیار نمی آِفت

23 آن بیگناهی ساكت را

24 در ماوراهای نهان � لیك

25 روییده بود رقص علامت ها

26 تا در من انتظاری را

27 ویران كنند

28 و انتظار دیگر را

29 عریان

30 اینك گریز بی خبر دل را

31 زنگ كدام كوچ دمیده ست ؟

32 سوی كدام جاده نیاز نور

33 راهم به اشتیاق بریده ست ؟

34 در نقش بی قرار دو چشم من

35 تنهایی غریب شكسته ست

36 در خلوت بزرگ دو چشم او

37 تصویر اعتماد نشسته ست

38 در تنگه های كوچك و دورش

39 هر لحظه روشنی هایی

40 تكرار می شود

41 در دور دست ها

42 از تابش اشعه ی نمناك

43 گودال بی نهایت

44 هموار می شود

45 تا من نگاه می كنم

46 زان بیكرانه مزرع سبز

47 رنگی بریده می شود

48 تا او نگاه می كند

49 بر روی قلب من ابدیت

50 گویی شنیده می شود

51 (اشعار یدالله رؤیایی)

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر