خورشيد، از یدالله رؤیایی اشعار پراکنده 52

یدالله رؤیایی

آثار یدالله رؤیایی

یدالله رؤیایی

خورشيد، ريخت بر سر دريا

1 خورشيد، ريخت بر سر دريا

2 نيش هزار دستهي زنبور .

3 و آنگاه در فضا ،

4 پر زد هزار زورق موسيقي

5 افشاند زلف، پيكر دريا به روي نور .

6 در جشن آبها،

7 شعر سفيد كفها رقصيد ،

8 بياعتنا به ساحل .

9 وز ساحل :

10 اي روشنان كف !

11 اي جذبه تان چو واژه ي نازاي بخت،

12 كش نام، در گشوده بهشت فريب را

13 كش جلوه، جان ز شوق تب آلود ميكند ؛

14 لب تشنه ميكشاندم از جاده هاي خشك

15 آوارهام ز چشمه ي مقصود ميكند؛

16 اي دلرباي پيكركان سپيدتن !

17 من، با شما نشسته به رويا،

18 سوداي خاك زين پس، بر من دريغ باد !

19 سرشار باد خاطرم از نازهاي آب

20 ( چون ذهن من ز عقده ي ناباز )

21 تن خسته ز التهاب روانها، زمين –

22 تنهاتر از من ماندهست

23 در من نميدود نفس كام :

24 شطها و روزها، همه بي اعتنا ،

25 بي رحمها روانند از پيش چشم من

26 ……..

27 اي جذبه ها ! سپيد تنان كف !

28 برف روان اندام بيقرارتان ،

29 با مژده ي اطاعت دستانم ،

30 پيوند آب و آتش دارد .

31 يك لحظه با كليد درد من ،

32 با خط موجها، بگشاييد –

33 بر آبها ترانه ي شبهاي شاد را .

34 لختي براي من بسراييد

35 اي دختران كف !

36 معبود ديرياب هوسزاد را .

37 پيغامهاي دور من اما به اشتياق ،

38 چون بر فراز روشن دريا گريختند ،

39 دوشيزگان كف ، تن عريان خويش را ،

40 در بازوان تشنه ي گرداب ريختند …

41 ساحل خموش مانده و بر روي سايه ام ،

42 مردي گشاده دست تمنا ،

43 بر پهنه هاي دور ،

44 با او كتاب آبي دريا ،

45 نقش هزار جذبه ي رنگين :

46 اي مژده ي اطاعت دستان و زانوان…

47 اي دختران كف !

48 باد از كران دور ،

49 از آبها غبار برافشاند .

50 جنجال مرغها تن درياي رام را

51 در تار و پود مبهم صدها صدا كشاند .

52 (اشعار یدالله رؤیایی)

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر