-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تو مثل منی برف
2 راه میروی و آب میشوی.
3 تو مثل منی برف
4 آتش را روشن میکنی
5 تا در هرمش بمیری
6 یاسهای تابستانی ادای تو را در میآورند
7 پروانهها که تو را ندیدند
8 عاشق او میشوند
9 نکند سرنوشت مرا جائی دیدهئی برف.
10 کاش میتوانستی تابستانها بباری
11 تا با تنپوشی از برف
12 برابر خورشید عشوهها میکردیم.
13 به شادی مردم اعتماد مکن برف
14 تا میباری نعمتی
15 چون بنشینی به لعنتشان دچاری.
16 در سایهی هر کلاهی
17 کبوتر جادوگری است
18 و زیر بغ بغوی هر کبوتر آرام
19 رودخانهیی
20 سربازان فراری را به جبههی جنگ میبرد.
21 سربازان ترانهی میهنی میخوانند
22 شلیک میکنند
23 میمیرند.
24 زندهباشی کبوتر آرام ما
25 زنده باشی
26 همهمان را
27 زنده زنده
28 تحویل پاسگاه پلیس دادهئی.
29 باد می وزید
30 که تو پر کشیدی
31 شاد بودید
32 هم تو
33 هم شکارچی گنگی
34 که از سر اتفاق
35 در سایه ی شاخه ها می گذشت
36 باران صبح
37 نم نم
38 می بارد
39 و تو را به یاد می آورد
40 که نم نم باریدی
41 و ویران کردی
42 خانه کهنه را
43 سر می روم از خویش
44 از گوشه گوشه فرو می ریزم
45 و عطر تو
46 رسوایم می کند
47 ﺍﺯ ﭘﻴﺸﺖ ﻛﻪ ﺑﺮﻣﯽ ﮔﺮﺩﻡ
48 ﺣﺲ ﮔﺎﻭ ﻧﺮﯼ ﺯﺧﻤﯽ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ
49 ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﻣﻴﺪﺍﻥ
50 ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﺮﺗﻊ ﺧﻮﺩ ﻣﯽ ﺩﻭﺩ
51 ﺑﺎ ﻧﻴﺰﻩ ﻫﺎﯼ ﻣﺮﺻﻌﯽ ﺩﺭ ﭘﺸﺘﻢ
52 با خالکوب ستاره ها
53 بر تاریکی دست ها
54 عابران به سوی تو بال می زنند
55 می آیند
56 تا در حیاط خانه تو
57 گل های پژمرده خود را بکارند
58 و تو از راهی می رسی
59 که پریشانی دور می شود…
60 تو اینهمه نزدیک بودی و اینهمه دور به نظر می رسیدی!
61 پس پلک هایمان بودی، و دیده نمی شدی!
62 درهایت را باز کن
63 ما ایستاده ایم
64 خیابان های تو ما را پیش می برد
65 ما می آئیم
66 تا جای واژه نارنج نارنج
67 و جای هوا هوا بنشانیم
68 و در شعری زنده شناور باشیم…
69 تو نخستین حرفی
70 که نخستین برگ های بهاری به زبان می آرند
71 نخستین نانی
72 که پس از جنگی شوم
73 از تنور دهکده ای خارج می شود
74 نخستین نامی
75 که بر بچه زندگی می گذاریم…
76 در هایت را باز کن
77 ما می آئیم
78 با عکس جوانی تو
79 در جیب پاره مان
80 و هر چه که نزدیک تر می شویم
81 تو جوان تر و زیباتر می شوی
82 درهایت را باز کن
83 هر چه نشانه است در کف مان
84 خانه توست
85 ای آزادی
86 می خواستم ترانه یی باشم
87 که بچه های دبستانی از بر کنند
88 دریا که می شنود
89 توفان اش را پشت اش پنهان کن
90 و برگ های علف
91 نت های به هم خوردن شان را
92 از روی صدای من بنویسند
93 می خواستم ترانه یی باشم
94 که چشمه زمزمه ام کند
95 آبشار
96 با سنج و دهل بخواند
97 اما ترانه ی غمگینم
98 و دریا ، غروب
99 بچه هایش را جمع می کند که صدایم را نشنوند
100 نت هایم را تمام نکرده
101 چرا
102 رهایم کردی
103 آیا برای گرم کردن بازارشان
104 به آتشتان کشیدند؟
105 حتا باد ایستاده بود و نگاه میکرد که شعله فرو بنشیند
106 حتا شاخهها
107 از سوزاندن خود
108 تن زدند
109 کودکان اول ابتدایی
110 از هفت سالگی به عقب برگشتند
111 تا اعداد و حروفِ دروغ را نخوانند.
112 و به هنگامی که از مراسمتان بازگشتیم
113 دست نوشتههای مجسمهها بر کاغذ
114 بر پایهی شکستهی مرمری میلرزید
115 آنان
116 شرمناکِ سنگ بودنشان
117 سر به بیابانها، رفته بودند
118 تنهایی ها عمیق اند
119 عمیق
120 مثل صورت مردگان
121 حلزون ها چقدر تنهایند
122 به جز آشیانه ی خود همراهی ندارند
123 تنهایی ها عمیق اند، آشیانه ی کوچکم!
124 و تو در خاموشی هایم می درخشی
125 در آتش و روشنی می درخشی
126 و من آن قدر دوستت دارم
127 که فراموش می کنم
128 زندگی
129 با بلعیدن زندگان است تنها که ادامه دارد
130 پس این فرشتگان به چه کاری مشغولند
131 که مثل پرندگان راست راست میچرخند در هوا
132 سر ماه
133 حقوقشان را میگیرند
134 پس این فرشتگان به چه کاری مشغولند
135 که مرگ تو را ندیدند.
136 کاش پر وبالشان در آتش آفتاب تیر بسوزد
137 ما با ذغالشان
138 شعار خیابانی بنویسیم
139 پس این فرشتگان پیر شده
140 جز جاسوسی ما
141 به چه کار بد دیگری مشغولند
142 که فریاد ما به گوش کسی نمیرسد