تمام فاجعه از یدالله رؤیایی اشعار پراکنده 21

یدالله رؤیایی

آثار یدالله رؤیایی

یدالله رؤیایی

تمام فاجعه از چشم می رود

1 تمام فاجعه از چشم می رود

2 و چشم

3 میان نام تو

4 تالار برگ

5 فضای فاجعه است

6 فضا فضا هایش را بارید

7 و برگ ها كه فضا ها را تقسیم می كردند

8 سقوط كردند

9 و در تمام طول عصب هایم

10 فقط صدای گنگی از آن برگ باستانی

11 پیچید

12 میان نام تو بوی گیاهی صدف تو

13 به آبیاری كاكتوس

14 حساس شد

15 و پوستم

16 سریع شد

17 و پوستم

18 از آب های شكسته سریع شد

19 در ارتباط های میان توان و تن

20 پرنده ای متراكم می شد

21 در ارتباط بلند خطاب های دو تن از میان پستی روح

22 پرنده ای كه با من می رفت

23 تمام فریادش در چشمش بود

24 و چشم ، آه

25 تمام فاجعه از چشم می رود

26 ای ناتمام

27 وقتی برای بافتن وقت نیست

28 وقتی برای دانستن خوردن

29 وقتی برای خوردن دانستن

30 (اشعار یدالله رؤیایی)

31 از تو سخن از به آرامی

32 از تو سخن از به تو گفتن

33 از تو سخن از به آزادی

34 وقتی سخن از تو می گویم

35 از عاشق از عارفانه می گویم

36 از دوستت دارم

37 از خواهم داشت

38 از فكر عبور در به تنهایی

39 من با گذر از دل تو می كردم

40 من با سفر سیاه چشم تو زیباست

41 خواهم زیست

42 من با به تمنای تو خواهم ماند

43 من با سخن از تو

44 خواهم خواند

45 ما خاطره از شبانه می گیریم

46 ما خاطره از گریختن در یاد

47 از لذت ارمغان در پنهان

48 ما خاطره ایم از به نجواها

49 من دوست دارم از تو بگویم را

50 ای جلوه ی از به آرامی

51 من دوست دارم از تو شنیدن را

52 تو لذت نادر شنیدن باش

53 تو از به شباهت از به زیبایی

54 بر دیده تشنه ام تو دیدن باش

55 تا رها سازم سرودم را

56 عشق را آیینه كردم

57 در دل آیینه تصویری ندانم از كجا

58 رویید

59 جان شكفت از شوق دیدار و سرودم را

60 در شكوه سبز آینه رهاتر كرد

61 ای نگاه تو نسیم نور

62 انتظار ساقه را پیغام روییدن

63 ای تماشا !‌ ای طنین دور

64 دیده را در راه تاریك عطش ها

65 صبح نوشیدن

66 خسته از دیدار خویش ام باز كن

67 در تنم جوبار گرم خواب را

68 شایدم بیراهه ی رویا دهد

69 جلوه های روشن محراب را

70 شاید از شوق نیایش دست ها

71 از تنم پرواز گیرد سوی تو

72 شاید آن قندیل های سز تاب

73 شعله در من ریزد از جادوی تو

74 باز كن پیوند مژگان ها كه رود

75 در دل نیزار ها جاری شود

76 مردم چشم مرا بنواز تا

77 نقطه ی پایان بیزاری شود

78 در شكوه سبز آینه رهاتر شد

79 تا سرود من

80 جنبشی افتاد بر تصویر

81 فاصله ای باز كرد

82 از من جداتر شد

83 (اشعار یدالله رؤیایی)

84 نشست پرتو حیرت

85 به دستهای نیایشگرم

86 خمیده سقه ی تردید

87 به روی شچمه ی جوشان باورم

88 میان آینه و من

89 شكست شوق تماشا

90 ز چشم دختر تصویر

91 پرید جلوه ی رویا

92 درنگ عاطفه از گامم اشتیاق گرفت

93 به خواب آینه آوار شد حماسه دور

94 صدای روشن اشكی كه گرم بود هنوز

95 به اهتزاز نگاهم شكست راز بلور

96 كه سایه ای سرشار آمد از غم

97 درون بیدارم

98 كه خسته خواند ملالی غریب را

99 كدام مرد ؟

100 ندانم

101 كدام لب در من

102 میان فاصله ی لحظه ها نشست و سرود ؟

103 كدام حاجت در من

104 دریچه های حرفم به سرگذشت گشود ؟

105 تو آن نسیم سبكبال نرم پروازی

106 كه بر شدی چو غباری ز دور دست تنم

107 من از كرانه ی دور دیار تنهاییم

108 چو موج خسته دریدم ز شوق پیرهنم

109 چو آمدی به تن آشفته گشتم از دیدار

110 چو رفتی از غم تو سر به سنگ كوبیدم

111 دوباره باز به راه تو بازگشتم تا

112 گریز عطر تو از راه دور بوییدم

113 هوس بهسینه ام آشفت تا تو دور شدی

114 نفس دریغ ! دگر با تلاش یار نماند

115 چو آمدم كه غریوت دهم : ز ره برگرد

116 وجودم آب شد از من دگر غبار نماند

117 طلای ساحل مژگان بی تكان

118 برید جاده ی دریای دور را

119 دوباره پلك چ بگشود باز هم بر هم ریخت

120 ستیز سایه و سودای نور را

121 (اشعار یدالله رؤیایی)

122 ماورای روشن آینه را

123 سایه ای آشفته كرد از دور دست

124 پر زد از اقصای آن دشت زلال

125 دختر تصویر را درهم شكست

126 شكوه ای بیدار شد در پوستم

127 اندهی لغزید روی دستهام

128 آه ! اگر باز آشنا می آمدم

129 آن خیال خالی رویای خام

130 روزنی خندید و آوار صدا

131 آستان نور را لبریز كرد

132 یك دهان باز در متن غبار

133 طعنه ای را خواند

134 ای آزرده مرد

135 مانده ای بس در خم بیراهه مشتاق نگاه مهربان سنگ

136 در اشاره های گرم آفتاب و رنگ

137 در زبان بوته و تصویر مانده

138 خط هر سودا !‌ خطا خوانده

139 با كدامین مژده رویا گرم می داری ؟

140 خشكسار اشتیاقت را نهال وعده می كاری ؟

141 رو سرودت را به مهر آب ها بسپار

142 اینجا همزبانی نیست

143 قصه ی پاك نوازش را به دست خواب ها بسپار

144 اینجا مهربانی نیست

145 با وزش های دراز آه من

146 آینه ام چون غروبی تار شد

147 دست بردم تاغبارش بسترم

148 طعنه ای باز ن میان بیدار شد

149 ای به جان خاموش

150 ای به تن خسته

151 دیرگاهی چشم بر نقش سحر بسته

152 دور را پاییده چون گوش خروس صبح

153 خوانده ناهنگام با هر بانگ كز دور آشنا اید

154 هی به خود بسپار بسیار گفته : شب نمی یاید

155 آرزو گم كرده ای بس مانده حیران : از چه جویی

156 با كه پویی راه

157 با سر سودایی خود در كلاف دیگران گم

158 روزگاری تاج خونین كرده از منقار دوست

159 با كوبیده به بام روشن همسایه : كان گم كرده اوست

160 اینك از این آینه در این خلیج ساكن و آرام

161 با كدامین دختر تصویر رویا گرم می داری ؟

162 خشكسار اشتیاقت را نهال وعده می كاری ؟

163 با تپش های دل تو هیچ دل را گرمی پرواز نیست

164 هیچ كس با دیگری دمساز نیست

165 یكدم از چشمم قطار روزها

166 چون تبی تابید و چون دودی گذشت

167 در تنم هر چه زمان بود ایستاد

168 چهره ام سیراب سال و ماه گشت

169 پیر گشتم چون زمین دیر سال

170 پیری صد ریشه در من می دمید

171 لحظه ای با هر چه ماندم ناشناس

172 نبض من در قرن دیگر می تپید

173 (اشعار یدالله رؤیایی)

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر