-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ﺑﻮﺳﻪﻫﺎ
2 ﺁﻭﺍﺭﻩﺗﺮﯾﻦ ﻣﺨﻠﻮﻗﺎﺕ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﻧﺪ
3 ﺑﺮ ﺑﺎﺩ
4 ﺑﺮ ﺩﺭ
5 ﺑﺮ ﺧﻮﺩ
6 ﺑﺮ ﺣﺴﺮﺕ
7 ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮ ﻟﺐ
8 ﻛﺴﻲ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﻤﻲﻛﻨﺪ
9 ﻟﺒﺨﻨﺪﺵ ﻣﻲﺗﻮﺍﻧﺴﺖ
10 ﭘﻠﯽ ﺑﺎﺷﺪ
11 ﻛﻪ ﺟﻤﻌﻪ ﺭﺍ
12 ﺑﻪ ﻫﻤﻪﯼ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻫﻔﺘﻪ
13 ﭘﻴﻮﻧﺪ ﺑﺰﻧﺪ …
14 “ﺍﺣﻤﺪﺭﺿﺎ ﺍﺣﻤﺪﯼ”
15 شهری فریاد میزند:
16 آری
17 کبوتری تنها
18 به کنار برج کهنه میرسد
19 میگوید:
20 نه.
21 بهار، از تنهایی، زبانی دیگر دارد
22 گل ساعت
23 مرگ روزها و اطلسی ها را
24 میگوید
25 این آواز را چگونه به شهر رسانیم؟
26 که آواز
27 در پشت دروازههای گمان
28 خواهد مرد
29 تو با خواب به شهر درآ
30 تا آواز در چشمانت مخفی باشد.
31 ما که از دیروز گرم اتاقهای استوایی آمدهایم
32 قرارمان
33 در آوازهای صبح است.
34 فرصتی بخواهید
35 تا گیسوان خود را در آفتاب کنار رودخانه
36 شانه بزنید
37 فرصتی بخواهید
38 که مخفی ترین نام خود را
39 که خون شما را صورتی می کند
40 از
41 رود بزرگ بپرسید
42 به نام آن اسب
43 به نام آن بیابان
44 شما فرصت دارید
45 تا چیدن گندم ها
46 تا زرد شدن کامل گندم ها
47 عاشق شوید
48 فقط روزهای کودکی رابرای یکدیگر
49 نگویید
50 گندم ها زرد شدند
51 گندم ها چیده شدند
52 نان گرم آماده است
53 ولی
54 شما کنار
55 بوته های زرد ذرت باشید
56 آب را در کوزه بریزید
57 کوزه را کنار تنها بوته ی گل سرخ
58 بگذارید
59 ما
60 شما را هنوز به خاطر آن گل سرخ
61 دوست داریم