بوته ی خشکیده از نادر نادرپور اشعار پراکنده 103

نادر نادرپور

آثار نادر نادرپور

نادر نادرپور

بوته ی خشکیده ام ز بوسه ی خورشید

1 بوته ی خشکیده ام ز بوسه ی خورشید

2 غنچه ی مرگم که عطر زندگیم نیست

3 بنده ی پیرم که از نهیب حوادث

4 راه رهایی ز دام بندگیم نیست

5 تار پر از ناله ام، به زخمه مکوبم

6 رنجه مدارم ازین شکنجه ، خدا را

7 برده ی پیرم که برده ام همه بر دوش

8 ناله کنان ، تخته سنگ های بلا را

9 ناله ی من رخنه کند به دل سنگ

10 ناخن من لطمه کی زند به تن کوه

11 چنگ تهی مانده ام که زخمه ی تقدیر

12 پر کندم از هزار نغمه ی اندوه

13 اشک فریبم ، نه اشک شادی و ماتم

14 اشک گناهم ، نه اشکی پاکی و پرهیز

15 ای غم شیرین ! مرا به خویش میالای

16 ای دل غمگین !‌ مرا به خویش میاویز

17 قطب زمینم که آفتاب نبینم

18 شام خزانم که جز ملال ندانم

19 باد سیاهم که چون ز راه درایم

20 غیر غبارت به دیدگان نشانم

21 بار خدایا !‌ نشاط زندگیم نیست

22 گرچه دلم بارها ز مرگ هراسید

23 ای همه مردم !‌ مرا چنانکه منستم

24 باز ببینید و باز هم نشناسید

25 (اشعار نادر نادرپور)

26 ابلیس ، ای خدای بدی ها !‌ تو شاعری

27 من بارها به شاعریت رشک برده ام

28 شاعر تویی که این همه شعر آفریده ای

29 غافل منم که این همه افسوس خورده ام

30 عشق و قمار شعر خدا نیست ، شعر تست

31 هرگز کسی به شعر تو بی اعتنا نماند

32 غیر از خدا که هیچ یک از این دو را نخواست

33 در عشق و در قمار کسی پارسا نماند

34 زن شعر تست با همه مردم فریبی اش

35 زن شعر تست با همه شور آفریدنش

36 آواز و می که زاده ی طبع خدا نبود

37 این خوردنش حرام شد ، آن یک شنیدنش

38 در بوسه و نگاه تو شادی نهفته ای

39 در مستی و گناه تو لذت نهاده ا ی

40 بر هر که در بهشت خدایی طمع نبست

41 دروازه ی بهشت زمین را گشاده ا ی

42 اما اگر تو شعر فراوان سروده ای

43 شعر خدا یکی است ، ولی شاهکار اوست

44 شعر خدا غم است ، غم دلنشین و بس

45 آری ، غمی که معجزه ی آشکار اوست

46 دانم چه شعرها که تو گفتی و او نگفت

47 یا از تو بیش گفت و نهان کردم نام را

48 اما اگر خدا و ترا پیش هم نهند

49 ایا تو خود کدام پسندی ، کدام را ؟

50 (اشعار نادر نادرپور)

51 آن شب ، زمین سوخته می نوشید

52 آب از گلوی تشنه ی نودانها

53 وز کوچه ها به گوش نمی آمد

54 جز هایهای زاری بارانها

55 بر لوح آسمان مسین می ریخت

56 طرح کلاغ پر زده ای از بام

57 پلک ستاره ها همه بر هم بود

58 چشم سیاه پنجره ها ، آرام

59 من در اتاق کوچک او بودم

60 بر گردنم حمایل بازویش

61 در هر نفس ، مشام مرا می سوخت

62 عطر بهار تازه ی گیسویش

63 آن شب ، دلی گرفته تر از شب داشت

64 چشمش در آرزوی چراغی بود

65 آن شب ، نسیم بی سر و سامان را

66 گویی ز عشق رفته ، سراغی بود

67 بر شیشه های پنجره می لغزید

68 رگبار قطره های گل اندوده

69 بر شیشه های دیده ی او می ریخت

70 باران اشک های غم آلوده

71 می خواند و می گریست به دلتنگی

72 وز آنچه کرده بود ، پشیمان بود

73 از نیش یادها جگرش می سوخت

74 وین درد را نه چاره ، نه درمان بود

75 س امشب دلم گرفته تر از ابر است

76 چشمم در آرزوی چراغی نیست

77 دانم که در چنین شب نافرجام

78 کس را از آنکه رفته ، سراغی نیست

79 در این اتاق کوچک دربسته

80 می افشرم به سینه خیالش را

81 بیهوده در دلی که پشیمان است

82 می پروردم امید وصالش را

83 امشب ، زمین سوخته می نوشد

84 آب از گلوی تشنه ی نودانها

85 وز کوچه ها به گوش نمی اید

86 جز هایهای زاری بارانها

87 (اشعار نادر نادرپور)

88 چه می گویید ؟

89 کجا شهد است این آبی که در هر دانه ی شیرین انگور است ؟

90 کجا شهد است ؟ این اشک

91 اشک باغبان پیر رنجور است

92 که شب ها راه پیموده

93 همه شب تا سحر بیدار بوده

94 تاک ها را آب داده

95 پشت را چون چفته های مو دو تا کرده

96 دل هر دانه را از اشک چشمان نور بخشیده

97 تن هر خوشه را با خون دل شاداب پرورده

98 چه می گویید ؟

99 کجا شهد است این آبی که در هر دانه ی شیرین انگور است ؟

100 کجا شهد است ؟ این خون است

101 خون باغبان پیر رنجور است

102 چنین آسان مگیریدش

103 چنین آسان منوشیدش

104 شما هم ای خریداران شعر من

105 اگر در دانه های نازک لفظم

106 و یاد ر خوشه های روشن شعرم

107 شراب و شهد می بینید ، غیر از اشک و خونم نیست

108 کجا شهد است ؟ این اشک است ، این خون است

109 شرابش از کجا خوانید ؟ این مستی نه آن مستی است

110 شما از خون من مستید

111 از خونی که می نوشید

112 از خون دلم مستید

113 مرا هر لفظ ، فریادی است کز دل می کشم بیرون

114 مرا هر شعر دریایی است

115 دریایی است لبریز از شراب خون

116 کجا شهد است این اشکی که در هر دانه ی لفظ است ؟

117 کجا شهد است این خونی که در هر خوشه ی شعر است ؟

118 چنین آسان میفشارید بر هر دانه ی لبها را و بر خوشه دندان را ؟

119 مرا این کاسه ی خون است

120 مرا این ساغر اشک است

121 چنین آسان مگیریدش

122 چنین آسان منوشیدش

123 (اشعار نادر نادرپور)

124 آن شب ، زمین سوخته می نوشید

125 آب از گلوی تشنه ی نودانها

126 وز کوچه ها به گوش نمی آمد

127 جز هایهای زاری بارانها

128 بر لوح آسمان مسین می ریخت

129 طرح کلاغ پر زده ای از بام

130 پلک ستاره ها همه بر هم بود

131 چشم سیاه پنجره ها ، آرام

132 من در اتاق کوچک او بودم

133 بر گردنم حمایل بازویش

134 در هر نفس ، مشام مرا می سوخت

135 عطر بهار تازه ی گیسویش

136 آن شب ، دلی گرفته تر از شب داشت

137 چشمش در آرزوی چراغی بود

138 آن شب ، نسیم بی سر و سامان را

139 گویی ز عشق رفته ، سراغی بود

140 بر شیشه های پنجره می لغزید

141 رگبار قطره های گل اندوده

142 بر شیشه های دیده ی او می ریخت

143 باران اشک های غم آلوده

144 می خواند و می گریست به دلتنگی

145 وز آنچه کرده بود ، پشیمان بود

146 از نیش یادها جگرش می سوخت

147 وین درد را نه چاره ، نه درمان بود

148 س امشب دلم گرفته تر از ابر است

149 چشمم در آرزوی چراغی نیست

150 دانم که در چنین شب نافرجام

151 کس را از آنکه رفته ، سراغی نیست

152 در این اتاق کوچک دربسته

153 می افشرم به سینه خیالش را

154 بیهوده در دلی که پشیمان است

155 می پروردم امید وصالش را

156 امشب ، زمین سوخته می نوشد

157 آب از گلوی تشنه ی نودانها

158 وز کوچه ها به گوش نمی اید

159 جز هایهای زاری بارانها

160 (اشعار نادر نادرپور)

161 پای به زنجیر بسته زخمی پیرم

162 کاین همه درد مرا امید دوا نیست

163 مرهم زخمم که چون شکاف درخت است

164 جز مس جوشان آفتاب خدا نیست

165 نشتر خونریز خارهای پر از زهر

166 می ترکاند حباب زخم تنم را

167 خاک به خون تشنه از دهانه ی این زخم

168 می مکد آهسته شیره ی بدنم را

169 کرکس پیری که آفتابش خوانند

170 بیضه ی چشم مرا شکسته به منقار

171 پنجه فروبرده ام به سینه ی هر سنگ

172 ناخن تیزم شکسته در تن هر خار

173 مانده به کتفم نشانی از خط زنجیر

174 چون به شن تر ، شیاری از تن ماری

175 تا به زمین پاشد آسمان نمک نور

176 برکشد از رخم شانه هام ، دماری

177 من مگر آن دزد آتشم که سرانجام

178 خشم خدایان مرا به شعله ی خود سوخت

179 بر سر این صخره ی شکسته ی تقدیر

180 چارستونم به چارمیخ بلا دوخت

181 بر دل من آرزوی مرگ ، حرام است

182 گرچه به جز مرگ ، چاره ی دگرم نیست

183 بر سرم ای سرنوشت !‌ کرکس پیری است

184 طعمه ی او غیر پاره ی جگرم نیست

185 موم تنم در آفتاب بسوزان

186 مغز سرم را به کرکسان هوا ده

187 آب دو چشم مرا بر آتش دل ریز

188 خاک وجود مرا به باده فنا ده

189 (اشعار نادر نادرپور)

190 گهواره ی دو چشم سیاه تو

191 آرامگاه کودکی من بود

192 گویی مرا چو در دل شب زادند

193 در من چراغ عشق تو روشن بود

194 چون زلف دایه بر رخ من می ریخت

195 از آن ، نسیم موی تو می آمد

196 برق نگاه من چو بر او می تافت

197 از سوی او به سوی تو می آمد

198 شب ها چو قصه های کهن می گفت

199 در گوش من صدای تو می پیچید

200 چون تار مویی از سر خود می کند

201 گویی که تار موی ترا می چید

202 در بوسه های وحشی شیرنیش

203 طعمی ز بوسه های تو پنهان داشت

204 در گریه های گرم گوارایش

205 اشکی چو آب چشم تو سوزان داشت

206 جفت منی که بسته به من بودی

207 وز من ترا ندیده جدا کردند

208 آنگه چو گریه های مرا دیدند

209 نام ترا دوباره صدا کردند

210 چون غیر او نبود ترا نامی

211 عمری تلاش در پی او کردم

212 بی آنکه هرگزت بتوانم یافت

213 با خواب و با خیال تو خو کردم

214 در هر رخی که رنگ جمالی داشت

215 سیمای آشنای ترا دیدم

216 در هر دلی که چشمه ی عشقی بود

217 تصویر دلربای ترا دیدم

218 اما اگر تو زاده شدی با من

219 پیش من چگونه سفر کردی ؟

220 چون چشم من همیشه ترا می جست

221 از چشم من چگونه حذر کردی ؟

222 امروز ، آفتاب امید من

223 در نیمروز زندگی خویش است

224 حیران به راه رفته فرو مانده

225 اندیشه می کند که چه در پیش است

226 آه ای کسی که دل به تو می بندم

227 ایا تو نیز شاخه ی بی برگی ؟

228 آیا تو ای امید جوان مانده

229 همزاد جاودانه ی من ، مرگی؟

230 چرا ز کوزه ی ماه امشب

231 نمی برون نتراویدست ؟

232 چرا نگاه خدا ، دیگر

233 درین خرابه نکاویدست ؟

234 ستارگان طلایی خشم

235 چرا به باد فنا رفتند ؟

236 پرندگان طلایی بال

237 چرا به کام بلا رفتند ؟

238 چرا درین شب بی فرجام

239 ز هیچ سو نوزد بادی ؟

240 چرا به گوش نیاویزد

241 طنین وحشی فریادی ؟

242 چرا به خاک نریزد نرم

243 غبار سربی بارانی ؟

244 چرا ز خواب نخیزد باز

245 زمین به نعره ی طوفانی ؟

246 زمین و من ، دو تب آلودیم

247 پر از تشنج هذیان ها

248 نهفته در دل ما خاموش

249 لهیب آتش عصیان خا

250 زمین و من ، دو غضبناکیم

251 لب از خروش فروبسته

252 ز گیر و دار عبث ، رنجور

253 ز پیچ و تاب عبث ، خسته

254 تو ای شب ، ای شب بی فریاد

255 تویی که از من و او دوری

256 تو از فشار غضب لالی

257 تو از هجوم حسد کوری

258 تو ای شب ، ای شب بی فریاد

259 تویی که تیره چو کابوسی

260 برو که در تو نمی بینم

261 فروغ شعله ی فانوسی

262 من از تو پیرترم ، ای شب

263 من از تو کورترم ، ای ماه

264 چرا چراغ نمی گیرید

265 مرا به پیچ و خم این راه ؟

266 (اشعار نادر نادرپور)

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر