به یاد تو از احمدرضا احمدی اشعار پراکنده 43

احمدرضا احمدی

آثار احمدرضا احمدی

احمدرضا احمدی

به یاد تو هستم

1 به یاد تو هستم

2 کاش

3 خداحافظی نمی‌کردی و می‌رفتی

4 من عمری خداحافظی تو را

5 به یاد داشتم

6 پاییز پشت پنجره

7 استوار ایستاده است

8 مرا نظاره می‌کند

9 که چرا من

10 هنوز جهان را ترک نکرده‌ام

11 من که قلب فرسوده دارم

12 من که باید با قلب فرسوده

13 کم کم تو را فراموش کنم!

14 “احمدرضا احمدی”

15 این که ما تا سپیده سخن از گل های بنفشه بگوییم

16 شب های رفته را بیاد بیآوریم

17 آرام و با پچ پچ برای یک دیگر از طعم کهن مرگ بگوییم

18 همه ی هفته در خانه را

19 ببندیم

20 برای یک دیگر اعتراف کنیم

21 که در جوانی کسی را دوست داشته ایم

22 که اکنون سوار بر درشکه ای مندرس

23 در برف مانده است

24 نه

25 باید دیگر همین امروز

26 در چاه آب خیره شد درشکه ی مانده در برف را

27 باید فراموش کنیم

28 هفته ها راه است تا به درشکه ی مانده در

29 برف برسیم

30 ماه ها راه است تا به گلهای بنفشه برسیم

31 گلهای بنفشه را در شبهای رفته بشناسیم

32 ما نخواهیم توانست با هم مانده ی عمر را

33 در میان کشتزاران برویم

34 اما من تنها

35 گاهی چنان آغشته از روز می شوم

36 که تک و تنها

37 در میان کشتزاران می دوم

38 و در

39 آستانه ی زمستان

40 سخن از گرما می گویم

41 من چندان هم

42 برای نشستن در کنار گلهای بنفشه

43 بیگانه و پیر نیستم

44 هفته ها از آن روزی گذشته است

45 که درشکه ی مندرس در برف مانده بود

46 مسافران

47 که از آن راه آمده اند

48 می گویند

49 برف آب شده است

50 هفته ها است

51 در آن خانه ای که صحبت از مرگ می گفتیم

52 آن خانه

53 در زیر آوار گلهای اقاقیا

54 گم شده است

55 مرا می بخشید

56 که باز هم

57 سخن از

58 گلهای بنفشه گفتم

59 گاهی تکرار روزهای

60 گذشته

61 برای من تسلی است

62 مرا می بخشید

63 ابر نخستین ترانه‌ی معجزه را

64 بر لب‌هامان حک کرد

65 زبانمان را فراموش کردیم

66 کفش و لباسمان کهنه ماند

67 و ما

68 با بوسه

69 درختان را

70 بهار کردیم.

71 ما در بدبختی، سوءتفاهم بودیم

72 بادکنک‌ها

73 که نفس‌های عشق مشترکمان

74 در آن حبس بود

75 به تیغک‌ها خورد و منفجر شد

76 قلبمان ایستاد

77 و ساعت‌های خفته‌ی زمین

78 به کار افتاد.

79 “احمدرضا احمدی”

80 از مجموعه: وقت خوب مصائب

81 من چگونه توانستم

82 عطر گل را از گل سرخ

83 جدا بدانم

84 و همراه گل سرخ

85 عطر گل سرخ را

86 فراموش کنم

87 این اتفاقات بود

88 که می خواست

89 عمر را بی حاصل جلوه

90 دهد

91 چنان از حافظه ی ما

92 بر کف خیابان مروارید

93 می ریخت

94 که من متعجب

95 می خواستم

96 آبشار را

97 به نقطه ی اولش

98 که شاید برف های کوه

99 بود

100 ببرم

101 ساده دلی بود

102 اما

103 می دانستم

104 به من امید می دهد

105 اندکی پس از آفتاب غروب

106 عروسان بر کف خیابان

107 رها

108 به دنبال مرواریدها بودند

109 خونسرد و خاموش

110 از عابران

111 احوال مرواریدها را

112 می پرسیدند

113 در آن غروب

114 هیچ چیز تعجب نداشت

115 نه اسبی که از گله ی اسبان

116 رها شده بود

117 و به دنبال سیب سرخی

118 مدام می دوید

119 یا از چشمه ی زیر درختان

120 افرا

121 شیر فوران می کرد

122 لحظه ای خواستیم

123 حدس و گمان را

124 درباره ی آینده

125 ادامه دهیم

126 که باران آمد

127 و ذهن همه ی ما شسته

128 شد

129 باران تا صبح جمعه

130 ادامه داشت

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر