-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای آشنای من
2 برخیز و با بهار سفر کرده بازگرد
3 تا پر کنیم جام تهی از شراب را
4 وز خوشه های روشن انگورهای سبز
5 در خم بیفشریم می آفتاب را
6 برخیز و با بهار سفر کرده بازگرد
7 تا چون شکوفه های پرافشان سیب ها
8 گلبرگ لب به بوسه ی خورشید وا کنیم
9 وانگه چو باد صبح
10 در عطر پونه های بهاری شنا کنیم
11 برخیز و بازگرد
12 با عطر صبحگاهی نارنج های سرخ
13 از دور ، از دهانه ی دهلیز تک ها
14 چون باد خوش ، غبار برانگیز و بازگرد
15 یک صبح خنده رو
16 وقتی که با بهار گل افشان فرارسی
17 در بازکن ، به کلبه ی خاموش من بیا
18 بگذار تا نسیم که در جستجوی تست
19 از هر که در ره است ، بپرسد نشانه هات
20 آنگاه ، با هزار هوس با هزار ناز
21 برچین دو زلف خویش
22 آغاز رقص کن
23 بگذار تا بخنده فرود اید آفتاب
24 بر صبح شانه هات
25 ای آشنای من
26 برخیز و با بهار سفر کرده بازگرد
27 تا چون به شوق دیدن من بال و پر زنند
28 بر شاخه ی لبان تو ، مرغان بوسه ها
29 لب بر لبم نهی
30 تا با نشاط خویش مرا آشنا کنی
31 تا با امید خویش مرا آشتی دهی
32 (اشعار نادر نادرپور)
33 بوته ی خشکیده ام ز بوسه ی خورشید
34 غنچه ی مرگم که عطر زندگیم نیست
35 بنده ی پیرم که از نهیب حوادث
36 راه رهایی ز دام بندگیم نیست
37 تار پر از ناله ام، به زخمه مکوبم
38 رنجه مدارم ازین شکنجه ، خدا را
39 برده ی پیرم که برده ام همه بر دوش
40 ناله کنان ، تخته سنگ های بلا را
41 ناله ی من رخنه کند به دل سنگ
42 ناخن من لطمه کی زند به تن کوه
43 چنگ تهی مانده ام که زخمه ی تقدیر
44 پر کندم از هزار نغمه ی اندوه
45 اشک فریبم ، نه اشک شادی و ماتم
46 اشک گناهم ، نه اشکی پاکی و پرهیز
47 ای غم شیرین ! مرا به خویش میالای
48 ای دل غمگین ! مرا به خویش میاویز
49 قطب زمینم که آفتاب نبینم
50 شام خزانم که جز ملال ندانم
51 باد سیاهم که چون ز راه درایم
52 غیر غبارت به دیدگان نشانم
53 بار خدایا ! نشاط زندگیم نیست
54 گرچه دلم بارها ز مرگ هراسید
55 ای همه مردم ! مرا چنانکه منستم
56 باز ببینید و باز هم نشناسید
57 (اشعار نادر نادرپور)
58 ابلیس ، ای خدای بدی ها ! تو شاعری
59 من بارها به شاعریت رشک برده ام
60 شاعر تویی که این همه شعر آفریده ای
61 غافل منم که این همه افسوس خورده ام
62 عشق و قمار شعر خدا نیست ، شعر تست
63 هرگز کسی به شعر تو بی اعتنا نماند
64 غیر از خدا که هیچ یک از این دو را نخواست
65 در عشق و در قمار کسی پارسا نماند
66 زن شعر تست با همه مردم فریبی اش
67 زن شعر تست با همه شور آفریدنش
68 آواز و می که زاده ی طبع خدا نبود
69 این خوردنش حرام شد ، آن یک شنیدنش
70 در بوسه و نگاه تو شادی نهفته ای
71 در مستی و گناه تو لذت نهاده ا ی
72 بر هر که در بهشت خدایی طمع نبست
73 دروازه ی بهشت زمین را گشاده ا ی
74 اما اگر تو شعر فراوان سروده ای
75 شعر خدا یکی است ، ولی شاهکار اوست
76 شعر خدا غم است ، غم دلنشین و بس
77 آری ، غمی که معجزه ی آشکار اوست
78 دانم چه شعرها که تو گفتی و او نگفت
79 یا از تو بیش گفت و نهان کردم نام را
80 اما اگر خدا و ترا پیش هم نهند
81 ایا تو خود کدام پسندی ، کدام را ؟
82 (اشعار نادر نادرپور)
83 آن شب ، زمین سوخته می نوشید
84 آب از گلوی تشنه ی نودانها
85 وز کوچه ها به گوش نمی آمد
86 جز هایهای زاری بارانها
87 بر لوح آسمان مسین می ریخت
88 طرح کلاغ پر زده ای از بام
89 پلک ستاره ها همه بر هم بود
90 چشم سیاه پنجره ها ، آرام
91 من در اتاق کوچک او بودم
92 بر گردنم حمایل بازویش
93 در هر نفس ، مشام مرا می سوخت
94 عطر بهار تازه ی گیسویش
95 آن شب ، دلی گرفته تر از شب داشت
96 چشمش در آرزوی چراغی بود
97 آن شب ، نسیم بی سر و سامان را
98 گویی ز عشق رفته ، سراغی بود
99 بر شیشه های پنجره می لغزید
100 رگبار قطره های گل اندوده
101 بر شیشه های دیده ی او می ریخت
102 باران اشک های غم آلوده
103 می خواند و می گریست به دلتنگی
104 وز آنچه کرده بود ، پشیمان بود
105 از نیش یادها جگرش می سوخت
106 وین درد را نه چاره ، نه درمان بود
107 س امشب دلم گرفته تر از ابر است
108 چشمم در آرزوی چراغی نیست
109 دانم که در چنین شب نافرجام
110 کس را از آنکه رفته ، سراغی نیست
111 در این اتاق کوچک دربسته
112 می افشرم به سینه خیالش را
113 بیهوده در دلی که پشیمان است
114 می پروردم امید وصالش را
115 امشب ، زمین سوخته می نوشد
116 آب از گلوی تشنه ی نودانها
117 وز کوچه ها به گوش نمی اید
118 جز هایهای زاری بارانها
119 (اشعار نادر نادرپور)
120 چه می گویید ؟
121 کجا شهد است این آبی که در هر دانه ی شیرین انگور است ؟
122 کجا شهد است ؟ این اشک
123 اشک باغبان پیر رنجور است
124 که شب ها راه پیموده
125 همه شب تا سحر بیدار بوده
126 تاک ها را آب داده
127 پشت را چون چفته های مو دو تا کرده
128 دل هر دانه را از اشک چشمان نور بخشیده
129 تن هر خوشه را با خون دل شاداب پرورده
130 چه می گویید ؟
131 کجا شهد است این آبی که در هر دانه ی شیرین انگور است ؟
132 کجا شهد است ؟ این خون است
133 خون باغبان پیر رنجور است
134 چنین آسان مگیریدش
135 چنین آسان منوشیدش
136 شما هم ای خریداران شعر من
137 اگر در دانه های نازک لفظم
138 و یاد ر خوشه های روشن شعرم
139 شراب و شهد می بینید ، غیر از اشک و خونم نیست
140 کجا شهد است ؟ این اشک است ، این خون است
141 شرابش از کجا خوانید ؟ این مستی نه آن مستی است
142 شما از خون من مستید
143 از خونی که می نوشید
144 از خون دلم مستید
145 مرا هر لفظ ، فریادی است کز دل می کشم بیرون
146 مرا هر شعر دریایی است
147 دریایی است لبریز از شراب خون
148 کجا شهد است این اشکی که در هر دانه ی لفظ است ؟
149 کجا شهد است این خونی که در هر خوشه ی شعر است ؟
150 چنین آسان میفشارید بر هر دانه ی لبها را و بر خوشه دندان را ؟
151 مرا این کاسه ی خون است
152 مرا این ساغر اشک است
153 چنین آسان مگیریدش
154 چنین آسان منوشیدش
155 (اشعار نادر نادرپور)
156 آن شب ، زمین سوخته می نوشید
157 آب از گلوی تشنه ی نودانها
158 وز کوچه ها به گوش نمی آمد
159 جز هایهای زاری بارانها
160 بر لوح آسمان مسین می ریخت
161 طرح کلاغ پر زده ای از بام
162 پلک ستاره ها همه بر هم بود
163 چشم سیاه پنجره ها ، آرام
164 من در اتاق کوچک او بودم
165 بر گردنم حمایل بازویش
166 در هر نفس ، مشام مرا می سوخت
167 عطر بهار تازه ی گیسویش
168 آن شب ، دلی گرفته تر از شب داشت
169 چشمش در آرزوی چراغی بود
170 آن شب ، نسیم بی سر و سامان را
171 گویی ز عشق رفته ، سراغی بود
172 بر شیشه های پنجره می لغزید
173 رگبار قطره های گل اندوده
174 بر شیشه های دیده ی او می ریخت
175 باران اشک های غم آلوده
176 می خواند و می گریست به دلتنگی
177 وز آنچه کرده بود ، پشیمان بود
178 از نیش یادها جگرش می سوخت
179 وین درد را نه چاره ، نه درمان بود
180 س امشب دلم گرفته تر از ابر است
181 چشمم در آرزوی چراغی نیست
182 دانم که در چنین شب نافرجام
183 کس را از آنکه رفته ، سراغی نیست
184 در این اتاق کوچک دربسته
185 می افشرم به سینه خیالش را
186 بیهوده در دلی که پشیمان است
187 می پروردم امید وصالش را
188 امشب ، زمین سوخته می نوشد
189 آب از گلوی تشنه ی نودانها
190 وز کوچه ها به گوش نمی اید
191 جز هایهای زاری بارانها
192 (اشعار نادر نادرپور)
193 پای به زنجیر بسته زخمی پیرم
194 کاین همه درد مرا امید دوا نیست
195 مرهم زخمم که چون شکاف درخت است
196 جز مس جوشان آفتاب خدا نیست
197 نشتر خونریز خارهای پر از زهر
198 می ترکاند حباب زخم تنم را
199 خاک به خون تشنه از دهانه ی این زخم
200 می مکد آهسته شیره ی بدنم را
201 کرکس پیری که آفتابش خوانند
202 بیضه ی چشم مرا شکسته به منقار
203 پنجه فروبرده ام به سینه ی هر سنگ
204 ناخن تیزم شکسته در تن هر خار
205 مانده به کتفم نشانی از خط زنجیر
206 چون به شن تر ، شیاری از تن ماری
207 تا به زمین پاشد آسمان نمک نور
208 برکشد از رخم شانه هام ، دماری
209 من مگر آن دزد آتشم که سرانجام
210 خشم خدایان مرا به شعله ی خود سوخت
211 بر سر این صخره ی شکسته ی تقدیر
212 چارستونم به چارمیخ بلا دوخت
213 بر دل من آرزوی مرگ ، حرام است
214 گرچه به جز مرگ ، چاره ی دگرم نیست
215 بر سرم ای سرنوشت ! کرکس پیری است
216 طعمه ی او غیر پاره ی جگرم نیست
217 موم تنم در آفتاب بسوزان
218 مغز سرم را به کرکسان هوا ده
219 آب دو چشم مرا بر آتش دل ریز
220 خاک وجود مرا به باده فنا ده
221 (اشعار نادر نادرپور)
222 گهواره ی دو چشم سیاه تو
223 آرامگاه کودکی من بود
224 گویی مرا چو در دل شب زادند
225 در من چراغ عشق تو روشن بود
226 چون زلف دایه بر رخ من می ریخت
227 از آن ، نسیم موی تو می آمد
228 برق نگاه من چو بر او می تافت
229 از سوی او به سوی تو می آمد
230 شب ها چو قصه های کهن می گفت
231 در گوش من صدای تو می پیچید
232 چون تار مویی از سر خود می کند
233 گویی که تار موی ترا می چید
234 در بوسه های وحشی شیرنیش
235 طعمی ز بوسه های تو پنهان داشت
236 در گریه های گرم گوارایش
237 اشکی چو آب چشم تو سوزان داشت
238 جفت منی که بسته به من بودی
239 وز من ترا ندیده جدا کردند
240 آنگه چو گریه های مرا دیدند
241 نام ترا دوباره صدا کردند
242 چون غیر او نبود ترا نامی
243 عمری تلاش در پی او کردم
244 بی آنکه هرگزت بتوانم یافت
245 با خواب و با خیال تو خو کردم
246 در هر رخی که رنگ جمالی داشت
247 سیمای آشنای ترا دیدم
248 در هر دلی که چشمه ی عشقی بود
249 تصویر دلربای ترا دیدم
250 اما اگر تو زاده شدی با من
251 پیش من چگونه سفر کردی ؟
252 چون چشم من همیشه ترا می جست
253 از چشم من چگونه حذر کردی ؟
254 امروز ، آفتاب امید من
255 در نیمروز زندگی خویش است
256 حیران به راه رفته فرو مانده
257 اندیشه می کند که چه در پیش است
258 آه ای کسی که دل به تو می بندم
259 ایا تو نیز شاخه ی بی برگی ؟
260 آیا تو ای امید جوان مانده
261 همزاد جاودانه ی من ، مرگی؟
262 چرا ز کوزه ی ماه امشب
263 نمی برون نتراویدست ؟
264 چرا نگاه خدا ، دیگر
265 درین خرابه نکاویدست ؟
266 ستارگان طلایی خشم
267 چرا به باد فنا رفتند ؟
268 پرندگان طلایی بال
269 چرا به کام بلا رفتند ؟
270 چرا درین شب بی فرجام
271 ز هیچ سو نوزد بادی ؟
272 چرا به گوش نیاویزد
273 طنین وحشی فریادی ؟
274 چرا به خاک نریزد نرم
275 غبار سربی بارانی ؟
276 چرا ز خواب نخیزد باز
277 زمین به نعره ی طوفانی ؟
278 زمین و من ، دو تب آلودیم
279 پر از تشنج هذیان ها
280 نهفته در دل ما خاموش
281 لهیب آتش عصیان خا
282 زمین و من ، دو غضبناکیم
283 لب از خروش فروبسته
284 ز گیر و دار عبث ، رنجور
285 ز پیچ و تاب عبث ، خسته
286 تو ای شب ، ای شب بی فریاد
287 تویی که از من و او دوری
288 تو از فشار غضب لالی
289 تو از هجوم حسد کوری
290 تو ای شب ، ای شب بی فریاد
291 تویی که تیره چو کابوسی
292 برو که در تو نمی بینم
293 فروغ شعله ی فانوسی
294 من از تو پیرترم ، ای شب
295 من از تو کورترم ، ای ماه
296 چرا چراغ نمی گیرید
297 مرا به پیچ و خم این راه ؟
298 (اشعار نادر نادرپور)