ای آشنای از نادر نادرپور اشعار پراکنده 102

نادر نادرپور

آثار نادر نادرپور

نادر نادرپور

ای آشنای من

1 ای آشنای من

2 برخیز و با بهار سفر کرده بازگرد

3 تا پر کنیم جام تهی از شراب را

4 وز خوشه های روشن انگورهای سبز

5 در خم بیفشریم می آفتاب را

6 برخیز و با بهار سفر کرده بازگرد

7 تا چون شکوفه های پرافشان سیب ها

8 گلبرگ لب به بوسه ی خورشید وا کنیم

9 وانگه چو باد صبح

10 در عطر پونه های بهاری شنا کنیم

11 برخیز و بازگرد

12 با عطر صبحگاهی نارنج های سرخ

13 از دور ، از دهانه ی دهلیز تک ها

14 چون باد خوش ، غبار برانگیز و بازگرد

15 یک صبح خنده رو

16 وقتی که با بهار گل افشان فرارسی

17 در بازکن ، به کلبه ی خاموش من بیا

18 بگذار تا نسیم که در جستجوی تست

19 از هر که در ره است ، بپرسد نشانه هات

20 آنگاه ، با هزار هوس با هزار ناز

21 برچین دو زلف خویش

22 آغاز رقص کن

23 بگذار تا بخنده فرود اید آفتاب

24 بر صبح شانه هات

25 ای آشنای من

26 برخیز و با بهار سفر کرده بازگرد

27 تا چون به شوق دیدن من بال و پر زنند

28 بر شاخه ی لبان تو ، مرغان بوسه ها

29 لب بر لبم نهی

30 تا با نشاط خویش مرا آشنا کنی

31 تا با امید خویش مرا آشتی دهی

32 (اشعار نادر نادرپور)

33 بوته ی خشکیده ام ز بوسه ی خورشید

34 غنچه ی مرگم که عطر زندگیم نیست

35 بنده ی پیرم که از نهیب حوادث

36 راه رهایی ز دام بندگیم نیست

37 تار پر از ناله ام، به زخمه مکوبم

38 رنجه مدارم ازین شکنجه ، خدا را

39 برده ی پیرم که برده ام همه بر دوش

40 ناله کنان ، تخته سنگ های بلا را

41 ناله ی من رخنه کند به دل سنگ

42 ناخن من لطمه کی زند به تن کوه

43 چنگ تهی مانده ام که زخمه ی تقدیر

44 پر کندم از هزار نغمه ی اندوه

45 اشک فریبم ، نه اشک شادی و ماتم

46 اشک گناهم ، نه اشکی پاکی و پرهیز

47 ای غم شیرین ! مرا به خویش میالای

48 ای دل غمگین !‌ مرا به خویش میاویز

49 قطب زمینم که آفتاب نبینم

50 شام خزانم که جز ملال ندانم

51 باد سیاهم که چون ز راه درایم

52 غیر غبارت به دیدگان نشانم

53 بار خدایا !‌ نشاط زندگیم نیست

54 گرچه دلم بارها ز مرگ هراسید

55 ای همه مردم !‌ مرا چنانکه منستم

56 باز ببینید و باز هم نشناسید

57 (اشعار نادر نادرپور)

58 ابلیس ، ای خدای بدی ها !‌ تو شاعری

59 من بارها به شاعریت رشک برده ام

60 شاعر تویی که این همه شعر آفریده ای

61 غافل منم که این همه افسوس خورده ام

62 عشق و قمار شعر خدا نیست ، شعر تست

63 هرگز کسی به شعر تو بی اعتنا نماند

64 غیر از خدا که هیچ یک از این دو را نخواست

65 در عشق و در قمار کسی پارسا نماند

66 زن شعر تست با همه مردم فریبی اش

67 زن شعر تست با همه شور آفریدنش

68 آواز و می که زاده ی طبع خدا نبود

69 این خوردنش حرام شد ، آن یک شنیدنش

70 در بوسه و نگاه تو شادی نهفته ای

71 در مستی و گناه تو لذت نهاده ا ی

72 بر هر که در بهشت خدایی طمع نبست

73 دروازه ی بهشت زمین را گشاده ا ی

74 اما اگر تو شعر فراوان سروده ای

75 شعر خدا یکی است ، ولی شاهکار اوست

76 شعر خدا غم است ، غم دلنشین و بس

77 آری ، غمی که معجزه ی آشکار اوست

78 دانم چه شعرها که تو گفتی و او نگفت

79 یا از تو بیش گفت و نهان کردم نام را

80 اما اگر خدا و ترا پیش هم نهند

81 ایا تو خود کدام پسندی ، کدام را ؟

82 (اشعار نادر نادرپور)

83 آن شب ، زمین سوخته می نوشید

84 آب از گلوی تشنه ی نودانها

85 وز کوچه ها به گوش نمی آمد

86 جز هایهای زاری بارانها

87 بر لوح آسمان مسین می ریخت

88 طرح کلاغ پر زده ای از بام

89 پلک ستاره ها همه بر هم بود

90 چشم سیاه پنجره ها ، آرام

91 من در اتاق کوچک او بودم

92 بر گردنم حمایل بازویش

93 در هر نفس ، مشام مرا می سوخت

94 عطر بهار تازه ی گیسویش

95 آن شب ، دلی گرفته تر از شب داشت

96 چشمش در آرزوی چراغی بود

97 آن شب ، نسیم بی سر و سامان را

98 گویی ز عشق رفته ، سراغی بود

99 بر شیشه های پنجره می لغزید

100 رگبار قطره های گل اندوده

101 بر شیشه های دیده ی او می ریخت

102 باران اشک های غم آلوده

103 می خواند و می گریست به دلتنگی

104 وز آنچه کرده بود ، پشیمان بود

105 از نیش یادها جگرش می سوخت

106 وین درد را نه چاره ، نه درمان بود

107 س امشب دلم گرفته تر از ابر است

108 چشمم در آرزوی چراغی نیست

109 دانم که در چنین شب نافرجام

110 کس را از آنکه رفته ، سراغی نیست

111 در این اتاق کوچک دربسته

112 می افشرم به سینه خیالش را

113 بیهوده در دلی که پشیمان است

114 می پروردم امید وصالش را

115 امشب ، زمین سوخته می نوشد

116 آب از گلوی تشنه ی نودانها

117 وز کوچه ها به گوش نمی اید

118 جز هایهای زاری بارانها

119 (اشعار نادر نادرپور)

120 چه می گویید ؟

121 کجا شهد است این آبی که در هر دانه ی شیرین انگور است ؟

122 کجا شهد است ؟ این اشک

123 اشک باغبان پیر رنجور است

124 که شب ها راه پیموده

125 همه شب تا سحر بیدار بوده

126 تاک ها را آب داده

127 پشت را چون چفته های مو دو تا کرده

128 دل هر دانه را از اشک چشمان نور بخشیده

129 تن هر خوشه را با خون دل شاداب پرورده

130 چه می گویید ؟

131 کجا شهد است این آبی که در هر دانه ی شیرین انگور است ؟

132 کجا شهد است ؟ این خون است

133 خون باغبان پیر رنجور است

134 چنین آسان مگیریدش

135 چنین آسان منوشیدش

136 شما هم ای خریداران شعر من

137 اگر در دانه های نازک لفظم

138 و یاد ر خوشه های روشن شعرم

139 شراب و شهد می بینید ، غیر از اشک و خونم نیست

140 کجا شهد است ؟ این اشک است ، این خون است

141 شرابش از کجا خوانید ؟ این مستی نه آن مستی است

142 شما از خون من مستید

143 از خونی که می نوشید

144 از خون دلم مستید

145 مرا هر لفظ ، فریادی است کز دل می کشم بیرون

146 مرا هر شعر دریایی است

147 دریایی است لبریز از شراب خون

148 کجا شهد است این اشکی که در هر دانه ی لفظ است ؟

149 کجا شهد است این خونی که در هر خوشه ی شعر است ؟

150 چنین آسان میفشارید بر هر دانه ی لبها را و بر خوشه دندان را ؟

151 مرا این کاسه ی خون است

152 مرا این ساغر اشک است

153 چنین آسان مگیریدش

154 چنین آسان منوشیدش

155 (اشعار نادر نادرپور)

156 آن شب ، زمین سوخته می نوشید

157 آب از گلوی تشنه ی نودانها

158 وز کوچه ها به گوش نمی آمد

159 جز هایهای زاری بارانها

160 بر لوح آسمان مسین می ریخت

161 طرح کلاغ پر زده ای از بام

162 پلک ستاره ها همه بر هم بود

163 چشم سیاه پنجره ها ، آرام

164 من در اتاق کوچک او بودم

165 بر گردنم حمایل بازویش

166 در هر نفس ، مشام مرا می سوخت

167 عطر بهار تازه ی گیسویش

168 آن شب ، دلی گرفته تر از شب داشت

169 چشمش در آرزوی چراغی بود

170 آن شب ، نسیم بی سر و سامان را

171 گویی ز عشق رفته ، سراغی بود

172 بر شیشه های پنجره می لغزید

173 رگبار قطره های گل اندوده

174 بر شیشه های دیده ی او می ریخت

175 باران اشک های غم آلوده

176 می خواند و می گریست به دلتنگی

177 وز آنچه کرده بود ، پشیمان بود

178 از نیش یادها جگرش می سوخت

179 وین درد را نه چاره ، نه درمان بود

180 س امشب دلم گرفته تر از ابر است

181 چشمم در آرزوی چراغی نیست

182 دانم که در چنین شب نافرجام

183 کس را از آنکه رفته ، سراغی نیست

184 در این اتاق کوچک دربسته

185 می افشرم به سینه خیالش را

186 بیهوده در دلی که پشیمان است

187 می پروردم امید وصالش را

188 امشب ، زمین سوخته می نوشد

189 آب از گلوی تشنه ی نودانها

190 وز کوچه ها به گوش نمی اید

191 جز هایهای زاری بارانها

192 (اشعار نادر نادرپور)

193 پای به زنجیر بسته زخمی پیرم

194 کاین همه درد مرا امید دوا نیست

195 مرهم زخمم که چون شکاف درخت است

196 جز مس جوشان آفتاب خدا نیست

197 نشتر خونریز خارهای پر از زهر

198 می ترکاند حباب زخم تنم را

199 خاک به خون تشنه از دهانه ی این زخم

200 می مکد آهسته شیره ی بدنم را

201 کرکس پیری که آفتابش خوانند

202 بیضه ی چشم مرا شکسته به منقار

203 پنجه فروبرده ام به سینه ی هر سنگ

204 ناخن تیزم شکسته در تن هر خار

205 مانده به کتفم نشانی از خط زنجیر

206 چون به شن تر ، شیاری از تن ماری

207 تا به زمین پاشد آسمان نمک نور

208 برکشد از رخم شانه هام ، دماری

209 من مگر آن دزد آتشم که سرانجام

210 خشم خدایان مرا به شعله ی خود سوخت

211 بر سر این صخره ی شکسته ی تقدیر

212 چارستونم به چارمیخ بلا دوخت

213 بر دل من آرزوی مرگ ، حرام است

214 گرچه به جز مرگ ، چاره ی دگرم نیست

215 بر سرم ای سرنوشت !‌ کرکس پیری است

216 طعمه ی او غیر پاره ی جگرم نیست

217 موم تنم در آفتاب بسوزان

218 مغز سرم را به کرکسان هوا ده

219 آب دو چشم مرا بر آتش دل ریز

220 خاک وجود مرا به باده فنا ده

221 (اشعار نادر نادرپور)

222 گهواره ی دو چشم سیاه تو

223 آرامگاه کودکی من بود

224 گویی مرا چو در دل شب زادند

225 در من چراغ عشق تو روشن بود

226 چون زلف دایه بر رخ من می ریخت

227 از آن ، نسیم موی تو می آمد

228 برق نگاه من چو بر او می تافت

229 از سوی او به سوی تو می آمد

230 شب ها چو قصه های کهن می گفت

231 در گوش من صدای تو می پیچید

232 چون تار مویی از سر خود می کند

233 گویی که تار موی ترا می چید

234 در بوسه های وحشی شیرنیش

235 طعمی ز بوسه های تو پنهان داشت

236 در گریه های گرم گوارایش

237 اشکی چو آب چشم تو سوزان داشت

238 جفت منی که بسته به من بودی

239 وز من ترا ندیده جدا کردند

240 آنگه چو گریه های مرا دیدند

241 نام ترا دوباره صدا کردند

242 چون غیر او نبود ترا نامی

243 عمری تلاش در پی او کردم

244 بی آنکه هرگزت بتوانم یافت

245 با خواب و با خیال تو خو کردم

246 در هر رخی که رنگ جمالی داشت

247 سیمای آشنای ترا دیدم

248 در هر دلی که چشمه ی عشقی بود

249 تصویر دلربای ترا دیدم

250 اما اگر تو زاده شدی با من

251 پیش من چگونه سفر کردی ؟

252 چون چشم من همیشه ترا می جست

253 از چشم من چگونه حذر کردی ؟

254 امروز ، آفتاب امید من

255 در نیمروز زندگی خویش است

256 حیران به راه رفته فرو مانده

257 اندیشه می کند که چه در پیش است

258 آه ای کسی که دل به تو می بندم

259 ایا تو نیز شاخه ی بی برگی ؟

260 آیا تو ای امید جوان مانده

261 همزاد جاودانه ی من ، مرگی؟

262 چرا ز کوزه ی ماه امشب

263 نمی برون نتراویدست ؟

264 چرا نگاه خدا ، دیگر

265 درین خرابه نکاویدست ؟

266 ستارگان طلایی خشم

267 چرا به باد فنا رفتند ؟

268 پرندگان طلایی بال

269 چرا به کام بلا رفتند ؟

270 چرا درین شب بی فرجام

271 ز هیچ سو نوزد بادی ؟

272 چرا به گوش نیاویزد

273 طنین وحشی فریادی ؟

274 چرا به خاک نریزد نرم

275 غبار سربی بارانی ؟

276 چرا ز خواب نخیزد باز

277 زمین به نعره ی طوفانی ؟

278 زمین و من ، دو تب آلودیم

279 پر از تشنج هذیان ها

280 نهفته در دل ما خاموش

281 لهیب آتش عصیان خا

282 زمین و من ، دو غضبناکیم

283 لب از خروش فروبسته

284 ز گیر و دار عبث ، رنجور

285 ز پیچ و تاب عبث ، خسته

286 تو ای شب ، ای شب بی فریاد

287 تویی که از من و او دوری

288 تو از فشار غضب لالی

289 تو از هجوم حسد کوری

290 تو ای شب ، ای شب بی فریاد

291 تویی که تیره چو کابوسی

292 برو که در تو نمی بینم

293 فروغ شعله ی فانوسی

294 من از تو پیرترم ، ای شب

295 من از تو کورترم ، ای ماه

296 چرا چراغ نمی گیرید

297 مرا به پیچ و خم این راه ؟

298 (اشعار نادر نادرپور)

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر