-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 حکایتِ بارانِ بی امان است
2 این گونه که من
3 دوستت میدارم …
4 شوریده وار و پریشان باریدن
5 بر خزه ها و خیزابها
6 به بیراهه و راهها تاختن
7 بیتاب٬ بیقرار
8 دریایی جستن
9 و به سنگچین باغ بسته دری سر نهادن
10 و تو را به یاد آوردن
11 حکایت بارانی بیقرار است
12 این گونه که من دوستت میدارم …
13 شمس لنگرودی
14 گلایل را دوست دارم
15 به خاطر قلبش،
16 که از پس برگهای لطیفش پیداست
17 دل آدمی پیدا نیست
18 و سر انگشتانت را سیاه میکند
19 چون گردو
20 اگر بگشایی و ببینی
21 دلتنگی
22 خوشهی انگور سیاه است
23 لگد کوبش کن!
24 لگد کوبش کن!
25 بگذار سربسته بماند
26 مستت میکند این اندوه …!
27 مثل هوا در کنار توام
28 نه جای کسی را تنگ می کنم
29 نه کسی مرا می بیند
30 نه صدایم را می شنود
31 دوری مکن
32 تو نخواهی بود
33 من اگر نباشم.
34 این شعرها که بوی سکوت می دهند
35 از غیبت لب های توست
36 کلمات
37 مثل زنجره های خشکیده ی تابستانی
38 از معنا خالی شدند
39 و در انتظار مورچه هایند
40 توشه بار زمستانی شان را
41 در حفره ی تاریک خالی کنند-
42 اندوهی که سرازیر می شود
43 در سینه ی خاموش من.
44 چرا ننویسم زیباست زندگی
45 وقتی دو کرکس را در عشق بازی شان دیده ام
46 چرا ننویسم زیبا نیست زندگی
47 وقتی تفنگ شکارچی
48 به صورتشان خیره بود.
49 آن قدر به تو نزدیک بودم
50 که تو را ندیدم
51 در تاریکی خود، به تو لبخند می زنم
52 شکرانۀ روزهایی
53 که کنار تو
54 راه رفته ام
55 دیدار تو کشتزار نور است
56 آهویى بىیقرار
57 که از لب تشنهاش
58 آفتاب سحر فرو مىریزد،
59 دیدارت سکوت است
60 آبشار پرندگانى که راه سپیده را مىجویند،
61 لیوانى عسل
62 در کف ناخدایى خسته که بوى نهنگ مىدهد،
63 چایى دم کشیده
64 درست لحظهیى که از تمام دغدغهها فارغ میشود
65 دیدار تو کشتزار نور است
66 با بزهایى از بلور
67 که به سوى صخره چرا میکنند
68 بى آن که بدانند مىشکنند
69 و غبار بلور
70 در روحم فرو مىپاشند
71 تو مثل منی برف
72 راه میروی و آب میشوی.
73 تو مثل منی برف
74 آتش را روشن میکنی
75 تا در هرمش بمیری
76 یاسهای تابستانی ادای تو را در میآورند
77 پروانهها که تو را ندیدند
78 عاشق او میشوند
79 نکند سرنوشت مرا جائی دیدهئی برف.
80 کاش میتوانستی تابستانها بباری
81 تا با تنپوشی از برف
82 برابر خورشید عشوهها میکردیم.
83 به شادی مردم اعتماد مکن برف
84 تا میباری نعمتی
85 چون بنشینی به لعنتشان دچاری.
86 در سایهی هر کلاهی
87 کبوتر جادوگری است
88 و زیر بغ بغوی هر کبوتر آرام
89 رودخانهیی
90 سربازان فراری را به جبههی جنگ میبرد.
91 سربازان ترانهی میهنی میخوانند
92 شلیک میکنند
93 میمیرند.
94 زندهباشی کبوتر آرام ما
95 زنده باشی
96 همهمان را
97 زنده زنده
98 تحویل پاسگاه پلیس دادهئی.
99 باد می وزید
100 که تو پر کشیدی
101 شاد بودید
102 هم تو
103 هم شکارچی گنگی
104 که از سر اتفاق
105 در سایه ی شاخه ها می گذشت
106 باران صبح
107 نم نم
108 می بارد
109 و تو را به یاد می آورد
110 که نم نم باریدی
111 و ویران کردی
112 خانه کهنه را
113 سر می روم از خویش
114 از گوشه گوشه فرو می ریزم
115 و عطر تو
116 رسوایم می کند
117 ﺍﺯ ﭘﻴﺸﺖ ﻛﻪ ﺑﺮﻣﯽ ﮔﺮﺩﻡ
118 ﺣﺲ ﮔﺎﻭ ﻧﺮﯼ ﺯﺧﻤﯽ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ
119 ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﻣﻴﺪﺍﻥ
120 ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﺮﺗﻊ ﺧﻮﺩ ﻣﯽ ﺩﻭﺩ
121 ﺑﺎ ﻧﻴﺰﻩ ﻫﺎﯼ ﻣﺮﺻﻌﯽ ﺩﺭ ﭘﺸﺘﻢ
122 با خالکوب ستاره ها
123 بر تاریکی دست ها
124 عابران به سوی تو بال می زنند
125 می آیند
126 تا در حیاط خانه تو
127 گل های پژمرده خود را بکارند
128 و تو از راهی می رسی
129 که پریشانی دور می شود…
130 تو اینهمه نزدیک بودی و اینهمه دور به نظر می رسیدی!
131 پس پلک هایمان بودی، و دیده نمی شدی!
132 درهایت را باز کن
133 ما ایستاده ایم
134 خیابان های تو ما را پیش می برد
135 ما می آئیم
136 تا جای واژه نارنج نارنج
137 و جای هوا هوا بنشانیم
138 و در شعری زنده شناور باشیم…
139 تو نخستین حرفی
140 که نخستین برگ های بهاری به زبان می آرند
141 نخستین نانی
142 که پس از جنگی شوم
143 از تنور دهکده ای خارج می شود
144 نخستین نامی
145 که بر بچه زندگی می گذاریم…
146 در هایت را باز کن
147 ما می آئیم
148 با عکس جوانی تو
149 در جیب پاره مان
150 و هر چه که نزدیک تر می شویم
151 تو جوان تر و زیباتر می شوی
152 درهایت را باز کن
153 هر چه نشانه است در کف مان
154 خانه توست
155 ای آزادی
156 می خواستم ترانه یی باشم
157 که بچه های دبستانی از بر کنند
158 دریا که می شنود
159 توفان اش را پشت اش پنهان کن
160 و برگ های علف
161 نت های به هم خوردن شان را
162 از روی صدای من بنویسند
163 می خواستم ترانه یی باشم
164 که چشمه زمزمه ام کند
165 آبشار
166 با سنج و دهل بخواند
167 اما ترانه ی غمگینم
168 و دریا ، غروب
169 بچه هایش را جمع می کند که صدایم را نشنوند
170 نت هایم را تمام نکرده
171 چرا
172 رهایم کردی
173 آیا برای گرم کردن بازارشان
174 به آتشتان کشیدند؟
175 حتا باد ایستاده بود و نگاه میکرد که شعله فرو بنشیند
176 حتا شاخهها
177 از سوزاندن خود
178 تن زدند
179 کودکان اول ابتدایی
180 از هفت سالگی به عقب برگشتند
181 تا اعداد و حروفِ دروغ را نخوانند.
182 و به هنگامی که از مراسمتان بازگشتیم
183 دست نوشتههای مجسمهها بر کاغذ
184 بر پایهی شکستهی مرمری میلرزید
185 آنان
186 شرمناکِ سنگ بودنشان
187 سر به بیابانها، رفته بودند
188 تنهایی ها عمیق اند
189 عمیق
190 مثل صورت مردگان
191 حلزون ها چقدر تنهایند
192 به جز آشیانه ی خود همراهی ندارند
193 تنهایی ها عمیق اند، آشیانه ی کوچکم!
194 و تو در خاموشی هایم می درخشی
195 در آتش و روشنی می درخشی
196 و من آن قدر دوستت دارم
197 که فراموش می کنم
198 زندگی
199 با بلعیدن زندگان است تنها که ادامه دارد
200 پس این فرشتگان به چه کاری مشغولند
201 که مثل پرندگان راست راست میچرخند در هوا
202 سر ماه
203 حقوقشان را میگیرند
204 پس این فرشتگان به چه کاری مشغولند
205 که مرگ تو را ندیدند.
206 کاش پر وبالشان در آتش آفتاب تیر بسوزد
207 ما با ذغالشان
208 شعار خیابانی بنویسیم
209 پس این فرشتگان پیر شده
210 جز جاسوسی ما
211 به چه کار بد دیگری مشغولند
212 که فریاد ما به گوش کسی نمیرسد