حکایتِ بارانِ از شمس لنگرودی اشعار پراکنده 24

شمس لنگرودی

آثار شمس لنگرودی

شمس لنگرودی

حکایتِ بارانِ بی امان است

1 حکایتِ بارانِ بی امان است

2 این گونه که من

3 دوستت می‌دارم …

4 شوریده وار و پریشان باریدن

5 بر خزه ها و خیزاب‌ها

6 به بی‌راهه و راه‌ها تاختن

7 بی‌تاب٬ بی‌قرار

8 دریایی جستن

9 و به سنگچین باغ بسته دری سر نهادن

10 و تو را به یاد آوردن

11 حکایت بارانی بی‌قرار است

12 این گونه که من دوستت می‌دارم …

13 شمس لنگرودی

14 گلایل را دوست دارم

15 به خاطر قلبش،

16 که از پس برگ‌های لطیفش پیداست

17 دل آدمی پیدا نیست

18 و سر انگشتانت را سیاه می‌کند

19 چون گردو

20 اگر بگشایی و ببینی

21 دل‌تنگی

22 خوشه‌ی انگور سیاه است

23 لگد کوبش کن!

24 لگد کوبش کن!

25 بگذار سربسته بماند

26 مستت می‌کند این اندوه …!

27 مثل هوا در کنار توام

28 نه جای کسی را تنگ می کنم

29 نه کسی مرا می بیند

30 نه صدایم را می شنود

31 دوری مکن

32 تو نخواهی بود

33 من اگر نباشم.

34 این شعرها که بوی سکوت می دهند

35 از غیبت لب های توست

36 کلمات

37 مثل زنجره های خشکیده ی تابستانی

38 از معنا خالی شدند

39 و در انتظار مورچه هایند

40 توشه بار زمستانی شان را

41 در حفره ی تاریک خالی کنند-

42 اندوهی که سرازیر می شود

43 در سینه ی خاموش من.

44 چرا ننویسم زیباست زندگی

45 وقتی دو کرکس را در عشق بازی شان دیده ام

46 چرا ننویسم زیبا نیست زندگی

47 وقتی تفنگ شکارچی

48 به صورتشان خیره بود.

49 آن قدر به تو نزدیک بودم

50 که تو را ندیدم

51 در تاریکی خود، به تو لبخند می زنم

52 شکرانۀ روزهایی

53 که کنار تو

54 راه رفته ام

55 دیدار تو کشتزار نور است

56 آهویى بىیقرار

57 که از لب تشنه‌‏اش

58 آفتاب سحر فرو مى‌ریزد،

59 دیدارت سکوت است

60 آبشار پرندگانى که راه سپیده را مى‏‌جویند،

61 لیوانى عسل

62 در کف ناخدایى خسته که بوى نهنگ مى‏‌دهد،

63 چایى دم کشیده

64 درست لحظه‏‌یى که از تمام دغدغه‌ها فارغ می‌‏شود

65 دیدار تو کشتزار نور است

66 با بزهایى از بلور

67 که به سوى صخره چرا می‌کنند

68 بى آن که بدانند مى‏‌شکنند

69 و غبار بلور

70 در روحم فرو مى‌پاشند

71 تو مثل منی برف

72 راه می‌روی و آب می‌شوی.

73 تو مثل منی برف

74 آتش را روشن می‌کنی

75 تا در هرمش بمیری

76 یاس‌های تابستانی ادای تو را در می‌آورند

77 پروانه‌ها که تو را ندیدند

78 عاشق او می‌شوند

79 نکند سرنوشت مرا جائی دیده‌ئی برف.

80 کاش می‌توانستی تابستان‌ها بباری

81 تا با تن‌پوشی از برف

82 برابر خورشید عشوه‌ها می‌کردیم.

83 به شادی مردم اعتماد مکن برف

84 تا می‌باری نعمتی

85 چون بنشینی به لعنت‌شان دچاری.

86 در سایه‌ی هر کلاهی

87 کبوتر جادوگری است

88 و زیر بغ بغوی هر کبوتر آرام

89 رودخانه‌یی

90 سربازان فراری را به جبهه‌ی جنگ می‌برد.

91 سربازان ترانه‌ی میهنی می‌خوانند

92 شلیک می‌کنند

93 می‌میرند.

94 زنده‌باشی کبوتر آرام ما

95 زنده باشی

96 همه‌مان را

97 زنده زنده

98 تحویل پاسگاه پلیس داده‌ئی.

99 باد می وزید

100 که تو پر کشیدی

101 شاد بودید

102 هم تو

103 هم شکارچی گنگی

104 که از سر اتفاق

105 در سایه ی شاخه ها می گذشت

106 باران صبح

107 نم نم

108 می بارد

109 و تو را به یاد می آورد

110 که نم نم باریدی

111 و ویران کردی

112 خانه کهنه را

113 سر می روم از خویش

114 از گوشه گوشه فرو می ریزم

115 و عطر تو

116 رسوایم می کند

117 ﺍﺯ ﭘﻴﺸﺖ ﻛﻪ ﺑﺮﻣﯽ ﮔﺮﺩﻡ

118 ﺣﺲ ﮔﺎﻭ ﻧﺮﯼ ﺯﺧﻤﯽ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ

119 ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﻣﻴﺪﺍﻥ

120 ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﺮﺗﻊ ﺧﻮﺩ ﻣﯽ ﺩﻭﺩ

121 ﺑﺎ ﻧﻴﺰﻩ ﻫﺎﯼ ﻣﺮﺻﻌﯽ ﺩﺭ ﭘﺸﺘﻢ

122 با خالکوب ستاره ها

123 بر تاریکی دست ها

124 عابران به سوی تو بال می زنند

125 می آیند

126 تا در حیاط خانه تو

127 گل های پژمرده خود را بکارند

128 و تو از راهی می رسی

129 که پریشانی دور می شود…

130 تو اینهمه نزدیک بودی و اینهمه دور به نظر می رسیدی!

131 پس پلک هایمان بودی، و دیده نمی شدی!

132 درهایت را باز کن

133 ما ایستاده ایم

134 خیابان های تو ما را پیش می برد

135 ما می آئیم

136 تا جای واژه نارنج نارنج

137 و جای هوا هوا بنشانیم

138 و در شعری زنده شناور باشیم…

139 تو نخستین حرفی

140 که نخستین برگ های بهاری به زبان می آرند

141 نخستین نانی

142 که پس از جنگی شوم

143 از تنور دهکده ای خارج می شود

144 نخستین نامی

145 که بر بچه زندگی می گذاریم…

146 در هایت را باز کن

147 ما می آئیم

148 با عکس جوانی تو

149 در جیب پاره مان

150 و هر چه که نزدیک تر می شویم

151 تو جوان تر و زیباتر می شوی

152 درهایت را باز کن

153 هر چه نشانه است در کف مان

154 خانه توست

155 ای آزادی

156 می خواستم ترانه یی باشم

157 که بچه های دبستانی از بر کنند

158 دریا که می شنود

159 توفان اش را پشت اش پنهان کن

160 و برگ های علف

161 نت های به هم خوردن شان را

162 از روی صدای من بنویسند

163 می خواستم ترانه یی باشم

164 که چشمه زمزمه ام کند

165 آبشار

166 با سنج و دهل بخواند

167 اما ترانه ی غمگینم

168 و دریا ، غروب

169 بچه هایش را جمع می کند که صدایم را نشنوند

170 نت هایم را تمام نکرده

171 چرا

172 رهایم کردی

173 آیا برای گرم کردن بازارشان

174 به آتش‌تان کشیدند؟

175 حتا باد ایستاده بود و نگاه می‌کرد که شعله فرو بنشیند

176 حتا شاخه‌ها

177 از سوزاندن خود

178 تن زدند

179 کودکان اول ابتدایی

180 از هفت سالگی به عقب برگشتند

181 تا اعداد و حروفِ دروغ را نخوانند.

182 و به هنگامی که از مراسم‌تان بازگشتیم

183 دست نوشته‌های مجسمه‌ها بر کاغذ

184 بر پایه‌ی شکسته‌ی مرمری می‌لرزید

185 آنان

186 شرمناکِ سنگ بودن‌شان

187 سر به بیابان‌ها، رفته بودند

188 تنهایی ها عمیق اند

189 عمیق

190 مثل صورت مردگان

191 حلزون ها چقدر تنهایند

192 به جز آشیانه ی خود همراهی ندارند

193 تنهایی ها عمیق اند، آشیانه ی کوچکم!

194 و تو در خاموشی هایم می درخشی

195 در آتش و روشنی می درخشی

196 و من آن قدر دوستت دارم

197 که فراموش می کنم

198 زندگی

199 با بلعیدن زندگان است تنها که ادامه دارد

200 پس این فرشتگان به چه کاری مشغولند

201 که مثل پرندگان راست راست می‌چرخند در هوا

202 سر ماه

203 حقوق‌شان را می‌گیرند

204 پس این فرشتگان به چه کاری مشغولند

205 که مرگ تو را ندیدند.

206 کاش پر وبال‌شان در آتش آفتاب تیر بسوزد

207 ما با ذغال‌شان

208 شعار خیابانی بنویسیم

209 پس این فرشتگان پیر شده

210 جز جاسوسی ما

211 به چه کار بد دیگری مشغولند

212 که فریاد ما به گوش کسی نمی‌رسد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر