-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 این شعرها که بوی سکوت می دهند
2 از غیبت لب های توست
3 کلمات
4 مثل زنجره های خشکیده ی تابستانی
5 از معنا خالی شدند
6 و در انتظار مورچه هایند
7 توشه بار زمستانی شان را
8 در حفره ی تاریک خالی کنند-
9 اندوهی که سرازیر می شود
10 در سینه ی خاموش من.
11 چرا ننویسم زیباست زندگی
12 وقتی دو کرکس را در عشق بازی شان دیده ام
13 چرا ننویسم زیبا نیست زندگی
14 وقتی تفنگ شکارچی
15 به صورتشان خیره بود.
16 آن قدر به تو نزدیک بودم
17 که تو را ندیدم
18 در تاریکی خود، به تو لبخند می زنم
19 شکرانۀ روزهایی
20 که کنار تو
21 راه رفته ام
22 دیدار تو کشتزار نور است
23 آهویى بىیقرار
24 که از لب تشنهاش
25 آفتاب سحر فرو مىریزد،
26 دیدارت سکوت است
27 آبشار پرندگانى که راه سپیده را مىجویند،
28 لیوانى عسل
29 در کف ناخدایى خسته که بوى نهنگ مىدهد،
30 چایى دم کشیده
31 درست لحظهیى که از تمام دغدغهها فارغ میشود
32 دیدار تو کشتزار نور است
33 با بزهایى از بلور
34 که به سوى صخره چرا میکنند
35 بى آن که بدانند مىشکنند
36 و غبار بلور
37 در روحم فرو مىپاشند
38 تو مثل منی برف
39 راه میروی و آب میشوی.
40 تو مثل منی برف
41 آتش را روشن میکنی
42 تا در هرمش بمیری
43 یاسهای تابستانی ادای تو را در میآورند
44 پروانهها که تو را ندیدند
45 عاشق او میشوند
46 نکند سرنوشت مرا جائی دیدهئی برف.
47 کاش میتوانستی تابستانها بباری
48 تا با تنپوشی از برف
49 برابر خورشید عشوهها میکردیم.
50 به شادی مردم اعتماد مکن برف
51 تا میباری نعمتی
52 چون بنشینی به لعنتشان دچاری.
53 در سایهی هر کلاهی
54 کبوتر جادوگری است
55 و زیر بغ بغوی هر کبوتر آرام
56 رودخانهیی
57 سربازان فراری را به جبههی جنگ میبرد.
58 سربازان ترانهی میهنی میخوانند
59 شلیک میکنند
60 میمیرند.
61 زندهباشی کبوتر آرام ما
62 زنده باشی
63 همهمان را
64 زنده زنده
65 تحویل پاسگاه پلیس دادهئی.
66 باد می وزید
67 که تو پر کشیدی
68 شاد بودید
69 هم تو
70 هم شکارچی گنگی
71 که از سر اتفاق
72 در سایه ی شاخه ها می گذشت
73 باران صبح
74 نم نم
75 می بارد
76 و تو را به یاد می آورد
77 که نم نم باریدی
78 و ویران کردی
79 خانه کهنه را
80 سر می روم از خویش
81 از گوشه گوشه فرو می ریزم
82 و عطر تو
83 رسوایم می کند
84 ﺍﺯ ﭘﻴﺸﺖ ﻛﻪ ﺑﺮﻣﯽ ﮔﺮﺩﻡ
85 ﺣﺲ ﮔﺎﻭ ﻧﺮﯼ ﺯﺧﻤﯽ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ
86 ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﻣﻴﺪﺍﻥ
87 ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﺮﺗﻊ ﺧﻮﺩ ﻣﯽ ﺩﻭﺩ
88 ﺑﺎ ﻧﻴﺰﻩ ﻫﺎﯼ ﻣﺮﺻﻌﯽ ﺩﺭ ﭘﺸﺘﻢ
89 با خالکوب ستاره ها
90 بر تاریکی دست ها
91 عابران به سوی تو بال می زنند
92 می آیند
93 تا در حیاط خانه تو
94 گل های پژمرده خود را بکارند
95 و تو از راهی می رسی
96 که پریشانی دور می شود…
97 تو اینهمه نزدیک بودی و اینهمه دور به نظر می رسیدی!
98 پس پلک هایمان بودی، و دیده نمی شدی!
99 درهایت را باز کن
100 ما ایستاده ایم
101 خیابان های تو ما را پیش می برد
102 ما می آئیم
103 تا جای واژه نارنج نارنج
104 و جای هوا هوا بنشانیم
105 و در شعری زنده شناور باشیم…
106 تو نخستین حرفی
107 که نخستین برگ های بهاری به زبان می آرند
108 نخستین نانی
109 که پس از جنگی شوم
110 از تنور دهکده ای خارج می شود
111 نخستین نامی
112 که بر بچه زندگی می گذاریم…
113 در هایت را باز کن
114 ما می آئیم
115 با عکس جوانی تو
116 در جیب پاره مان
117 و هر چه که نزدیک تر می شویم
118 تو جوان تر و زیباتر می شوی
119 درهایت را باز کن
120 هر چه نشانه است در کف مان
121 خانه توست
122 ای آزادی
123 می خواستم ترانه یی باشم
124 که بچه های دبستانی از بر کنند
125 دریا که می شنود
126 توفان اش را پشت اش پنهان کن
127 و برگ های علف
128 نت های به هم خوردن شان را
129 از روی صدای من بنویسند
130 می خواستم ترانه یی باشم
131 که چشمه زمزمه ام کند
132 آبشار
133 با سنج و دهل بخواند
134 اما ترانه ی غمگینم
135 و دریا ، غروب
136 بچه هایش را جمع می کند که صدایم را نشنوند
137 نت هایم را تمام نکرده
138 چرا
139 رهایم کردی
140 آیا برای گرم کردن بازارشان
141 به آتشتان کشیدند؟
142 حتا باد ایستاده بود و نگاه میکرد که شعله فرو بنشیند
143 حتا شاخهها
144 از سوزاندن خود
145 تن زدند
146 کودکان اول ابتدایی
147 از هفت سالگی به عقب برگشتند
148 تا اعداد و حروفِ دروغ را نخوانند.
149 و به هنگامی که از مراسمتان بازگشتیم
150 دست نوشتههای مجسمهها بر کاغذ
151 بر پایهی شکستهی مرمری میلرزید
152 آنان
153 شرمناکِ سنگ بودنشان
154 سر به بیابانها، رفته بودند
155 تنهایی ها عمیق اند
156 عمیق
157 مثل صورت مردگان
158 حلزون ها چقدر تنهایند
159 به جز آشیانه ی خود همراهی ندارند
160 تنهایی ها عمیق اند، آشیانه ی کوچکم!
161 و تو در خاموشی هایم می درخشی
162 در آتش و روشنی می درخشی
163 و من آن قدر دوستت دارم
164 که فراموش می کنم
165 زندگی
166 با بلعیدن زندگان است تنها که ادامه دارد
167 پس این فرشتگان به چه کاری مشغولند
168 که مثل پرندگان راست راست میچرخند در هوا
169 سر ماه
170 حقوقشان را میگیرند
171 پس این فرشتگان به چه کاری مشغولند
172 که مرگ تو را ندیدند.
173 کاش پر وبالشان در آتش آفتاب تیر بسوزد
174 ما با ذغالشان
175 شعار خیابانی بنویسیم
176 پس این فرشتگان پیر شده
177 جز جاسوسی ما
178 به چه کار بد دیگری مشغولند
179 که فریاد ما به گوش کسی نمیرسد