-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ایمان بیداد
2 به عهدی داد
3 روح فریب ام ، بی تو ، بی تو
4 قانون گردابم ، سرابم ، نقش آبم
5 بی تو ، بی تو
6 بی ایمنی ، شوریدگی
7 در قعر خوابم
8 ای بی تو من بی خویش ، بی خویشتن ، بی کیش
9 خاری هدف گم کرده در دهلیز بادم
10 بی تو ، بی تو
11 طیف غباری خفته بر دریای شن زار
12 خون شب ام
13 هذیان تب آلود دردم ، بی تو
14 بی تو
15 رمز سکوت ام
16 راز بهت ام
17 رنگ یادم
18 بی تو ، بی تو ی
19 تو ، بی تو
20 از زندگی بیزار
21 تا مرگ راهی نیست ، بی تو
22 ای بی من و در من
23 بی من تو هم آنی و اینی
24 ای بی تو من گرداب و یرانی
25 قانون بی رحم پریشانی
26 چنینی ؟
27 بدرود ، بدرود
28 این اشک و هق هق گریه مردی پشیمان نیست
29 مردان نسل ما
30 با گریه
31 می خندند ، بی تو
32 ای بی تو من ، بی من
33 آیا تو هم اینگونه می خندی ؟
34 با گریه خندیدن نه آسان است
35 بی تو
36 نصرت رحمانی
37 لرزید در عمیق آینه تصویر
38 پر زد کلاغی از لب دیوار
39 بادی وزید و پنجره را بست
40 باران گرفت نرم
41 اندوه خیمه بست
42 با خویش مرد گفت
43 احساس می کنم
44 تا مرز بی نهایت
45 آنجا که انجماد
46 در روح هر روان شده ای جاریست
47 راهی دراز نیست
48 اما خدا اگرچه بزرگ است
49 و عادل و کریم
50 بی شک در انتظر لاشه ی من نیست
51 باری سخن دراز شد
52 از لابه لای زخم خرافات
53 میراث رفتگان
54 چرک آب باز شد
55 بهتر که بگذریم
56 اینک سه هفته می گذرد، اسلحه ی من
57 خمیازه می کشد، درون کشوی میز
58 برخاست
59 تک تک فشنگ چید در انباره ی خشاب
60 و روبروی آینه
61 آرام ایستاد
62 نیم رخ
63 هدف گرفت میان شقیقه را
64 خوردند ثانیه ها یک دقیقه را
65 و
66 زیر لب شمرد
67 یک
68 دو
69 و ماشه را چکاند
70 گمپ انفجار دود
71 در روی آینه ترکی همچو عنکبوت
72 رویید
73 تصویر مرد
74 از عمق آینه
75 در پشت آینه
76 دیوانه وار قهقهه سر داد
77 باران گرفته بود
78 در پشت شیشه ها
79 می کوفت مشت،
80 باد.
81 هنگامه نشسته بود ، من گفتم
82 هنگام رسیده است باید راند
83 سجاده پلک نازنین بگشای
84 باید که نماز آخرین را خواند
85 تر کن لب را به بوسه بدرود
86 بگشای دو بال بادبان در باد
87 ای مویت کمین گه ظلمت
88 در نی نی چشم من نگاهی کن
89 خون نیست ، سرشک نیست
90 گرداب است
91 هنگامه رسیده ، فتنه در خواب است
92 باید که گذر کنم من گفتم
93 سجاده زلف را چو افشاندی
94 تردید تعمد است قلبم گفت
95 از فاصله دو
96 مرز هیچ وپوچ
97 از معبر چشمهای هم ، در هم
98 لب دوختی و نگاه گرداندی
99 یعنی که ، سکان به دست تردید است
100 ای فاصله دو مرز روح و تن
101 ای لحظه جاودانگی ، اسمت
102 ای قبله شب نشستگان ، چشمت
103 شب می شکند
104 سجاده زلف را چو افشاندی
105 تردید تعمدیست بر هر پا ی
106 من می شکفم چو می وزی بر من
107 ای فاصله دو مرز روح و تن
108 جادویی شعر من بمان با من
109 بنشین به کنارم ار غمی داری
110 بشکن ، بشکن پیاله را ، باری
111 هنگام گذشته است آه …
112 آری
113 ((نصرت رحمانی))