او یک نگاه داشت از نصرت رحمانی اشعار پراکنده 23

نصرت رحمانی

آثار نصرت رحمانی

نصرت رحمانی

او یک نگاه داشت

1 او یک نگاه داشت

2 به صد چشم می نهاد

3 او یک ترانه داشت

4 به صد گوش می سرود

5 من صد ترانه خواندم و

6 نشنود هیچکس

7 من صد نگاه داشتم و

8 دیده ای نبود

9 سبو بشکست ، ساقی ! همتی از غصه می میریم

10 شکسته تیله ها را بر لبم کش تا سحر گردد

11 در میخانه را قفلی بزن ترسم که ولگردی

12 ز درد آتشین زخم خبر گردد

13 خبر گردد

14 به پیراهن بپوشان روزن میخانه را ساقی

15 که چشم هرزه گردان هم نبیند ماجرایم را

16 به خویشم اعتباری نیست ، گیسو را ببر ساقی

17 و با آن کوششی کن تا ببندی دست و پایم را

18 ز خون سینه ام ، ساقی ! بکش نقش زنی بی سر

19 به روی آن خم خالی که پای آنستون مانده

20 به زیر طرح آن بنویس با یک خط ناخوانا

21 به راه دشمنی مانده ز راه دوستی رانده

22 و دندانهای من سوراخ کن با مته ی چشمت

23 نخی بر آن بکش ، وردی بخوان آویز بر سینه

24 که گر آزاده ای پرسید روزی : پس چه شد شاعر

25 نگوید : مرد از حسرت بگوید : مرد از کینه

26 ((نصرت رحمانی))

27 هرگز نمی توان

28 گل زخم های خاطره ای را ز قلب کَند

29 که در این سیاه قرن

30 بی قلب زیستن

31 آسان تر است ز بی زخم زیستن

32 قرنی که قلب هر انسان

33 چندیدن هزار بار

34 کوچکتر است

35 از زخم های مزمن و رنجی که می کشد

36 شیرین

37 سوگلی عشق

38 بالا بلند

39 گیسو کمند

40 از لابلای جنگل مژگانم

41 از ماورای منشورهای سرشکم

42 رنگین‌کمان مرمر عریانت

43 تطهیر می‌کند ، امواج چشمه را

44 شیرین

45 جام شرابِ پیر

46 ای طاقه‌ی حریر

47 این چشمه‌سار ، راهی دراز بُریده

48 از شیب تا نشیب پریده

49 تا مرمر بدنت را در بازوان تشنه کشیده

50 قلبش با قلب تیشه‌ی فرهاد ، بی‌شکیب تپیده

51 بنگر به چشمه‌سار

52 فریاد آتش است

53 خون خورده تیشه‌ای

54 با صخره‌های سخت به حال نیایش است

55 زیباییت مدام به حد ستایش است

56 از قطره تا حباب

57 از برکه تا سراب

58 خواهان خواهش است

59 چون بیستون که زیر تیشه‌ی فرهاد

60 در کار کاهش است شیرین

61 قفل طلایی

62 ای بازتاب رهایی

63 جام چهل کلید بخت‌گشایی

64 زیبایی‌ات

65 در تاب نظم نظامی نیست

66 در اعتبار حرمت زیبایی‌ات کلامی نیست

67 سرخ لبت آویزبند هیچ پیامی نیست

68 شیرین

69 ای لای‌لای باد

70 آوازهای تیشه‌ی فرهاد

71 راه گریز نیست

72 جای ستیز نیست

73 مشکن مرا

74 هشدار . . . هان

75 پرویز تاجدار

76 تیرش گذشت از چله‌ی کمان

77 اما صدای شیهه شبدیز

78 رعد است و برق بر تار و پود خرمن رویایم

79 ای نازنین‌ترین

80 در کار مرگ نیز شکیبایم

81 ای‌ وای من

82 ای‌ وای

83 وای به شب‌هایم

84 شیرین

85 عشق است و زخم

86 زخم است و خون

87 خونآبه و جنون

88 دیگر نه کوه مانده نه اندوه

89 دیگر نه عشق مانده و نه مرگ پُر شُکوه

90 دیگر نه بیستونی و نه لذتِ ستوه

91 شیرین

92 وقتی دلی نمانده برای عشق

93 با من بگوی

94 بر فرق خود بکوب گُل‌تاج تیشه را

95 اینک منم

96 فرهاد کوهکن

97 فواره‌ای بلند

98 و رنگین‌کمان نور

99 نصرت رحمانی

100 من خسته نیستم

101 دیریست خستگی‌ام

102 تعویض گشته است به درهم‌شکستگی

103 من خسته نیستم

104 درهم‌شکسته‌ام

105 این خود امید بزرگی نیست ؟

106 نصرت رحمانی

107 آسان گریز من که زدامم رهید ورفت

108 از این دل شکسته ندانم چه دید ورفت

109 پیچیدمش به پای تن خسته را چو خار

110 چون سیل کند خار وبه صحرا دوید ورفت

111 گشتم چو آبگینه حبابی به روی آب

112 بادی شد ووزید ودلم را درید ورفت

113 او مرغ بال بسته ی من بود وای دریغ

114 با بال بسته از لب بامم پرید ورفت

115 بردامنش سرشک وبه لب بوسه ریختم

116 خندید وگریه کرد وچو آهو رمید ورفت

117 شعرش به ره نهادم وگفتم که شعر دام

118 رقصید روی دامم ودامن کشید ورفت

119 بویم نکرد ویک طرف افکند ودور شد

120 ای باغبان نخواست مرا،از چه چید ورفت

121 آری شهاب دلکش شب های جاودان

122 یک دم به شام تیره ی نصرت دمید ورفت

123 نصرت رحمانی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر