امشب از شمس لنگرودی اشعار پراکنده 11

شمس لنگرودی

آثار شمس لنگرودی

شمس لنگرودی

امشب

1 امشب

2 دریاها سیاه اند

3 باد زمزمه گر سیاه است

4 پرنده و گیلاس ها سیاه اند

5 دل من روشن است

6 تو خواهی آمد

7 دور از تو

8 رودی کوچکم

9 قفل اسکله را می بوسم

10 توقع دریایی ندارم.

11 دور از تو

12 فواره ی بی قرارم

13 پرپر می زنم

14 که از آسمان تهی

15 به خانه ی اولم برگردم.

16 شمس لنگرودی

17 بی تابانه درانتظارتوام

18 غریقی خاموش

19 در کولاک زمستان.

20 فانوس های دور سوسو می زنند

21 بی آن که مرا ببینند

22 آوازهای دور به گوش می رسند

23 بی آن که مرا بشنوند.

24 من نه غزالی زخم خورده ام

25 نه ماهی تنگی گم کرده راه

26 نهنگی توفان زادم

27 که ساحل بر من تنگ است. –

28 آن جا که تو خفته یی

29 شنزاری داغ

30 که قلب من است.

31 شمس لنگرودی

32 هدیه ام از تولد

33 گريه بود

34 خنديدن را تو به من آموختی

35 سنگ بوده ام

36 تو كوهم كردی

37 برف بوده ام

38 تو آبم كردی

39 آب می شدم

40 تو خانه دريا را نشانم دادی

41 می دانستم گريه چيست

42 خنديدن را

43 تو به من هديه كردی.

44 شمس لنگرودی

45 باران خزانی بر بام

46 باد

47 آكنده اندوه

48 تكه های بهار را كه در قلبم جا نهادی

49 كجا بگذارم؟

50 شمس لنگرودی

51 نت هائی برای بلبل چوبی

52 عکس می گیرم

53 از ضربات شعری

54 که بر من فرود آوردی

55 عکس می گیرم

56 از صبحی برفی در ملائی که تو تیربارانم کرده ئی

57 عکس می گیرم

58 …از صدای تو،

59 لبخندت،

60 شکستن آوازم

61 و نشان می دهم

62 به کسی که شعر مرا می خواند

63 و باریکه ئی از ابر

64 در حیرت لبخندش موج می زند

65 هی! شاخه های بریده ام که در آفتاب زمستانی آه می کشید

66 حضور پر شکایت ما

67 درخشش شاخه هاییست

68 که در آسمان تابستانی برق می زند

69 و برای دیدن مان ناگزیر است باغبان

70 سر به جانب آسمان چرخاند.

71 شمس لنگرودی

72 رسم کردن دست های تو.

73 نه، نمی‌توانم فراموشت کنم

74 زخم‌های من،

75 بی‌حضور تو از تسکین سر باز می‌زنند

76 بال‌های من

77 تکه‌تکه فرو می‌ریزند

78 بره‌های مسیح را می‌بینم که به دنبالم می‌دوند

79 و نشان فلوت تو را می‌پرسند

80 نه،

81 نمی‌توانم فراموشت کنم

82 خیابان‌ها بی‌حضور تو راه‌های آشکار جهنم‌اند

83 تو پرنده‌یی معصومی

84 که راهش را

85 در باغ حیاط زندانی گم کرده است

86 تک‌ صورتی ازلی،

87 بر رخسار تمام پیامبرانی

88 باد تشنه‌ی تابستانی

89 که گندم‌زاران رسیده در قدوم تو خم می‌شوند

90 آشیانه‌ی رودی از برف

91 که از قله‌های بهار فرو می‌ریزد

92 نه

93 نمی‌توانم

94 نمی‌خواهم که فراموشت کنم

95 تپه‌های خشکیده

96 از پله‌های تو بالا می‌آیند

97 تا به بوی نفس‌های تو درمان شوند

98 و به کوهستان بازگردند

99 ماه هزار ساله دست‌نوشته‌ی آخرش را برای تو می‌فرستد

100 تا تصحیحش کند

101 نه،

102 نمی‌توانم فراموشت کنم

103 قزل‌آلایی عصیانگری که به چشمه‌ی خود باز می‌رود

104 خونین شده در رودها که به جانب دریا روان است

105 محمد شمس لنگرودی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر