-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از هر لیوانی که آب نوشیدم
2 طعم لبان تو و پاییزی
3 که تو در آن به جا ماندی به یادم بود
4 فراموشی پس از فراموشی
5 اما
6 چرا طعم لبان تو و پاییزی که تو در آن
7 گم شدی در خانه مانده بود
8 ما سرانجام توانستیم
9 پاییز را از تقویم جدا کنیم
10 اما
11 طعم لبان تو بر همه ی لیوان ها و بشقاب ها
12 حک شده بود
13 لیوان ها و بشقاب ها را از خانه بیرون بردم
14 کنار گندم ها دفن کردم
15 زود به خانه آمدم
16 تو در آستانه در ایستاده بودی
17 تو در محاصره ی لیوان ها و بشقاب ها مانده بودی
18 گیسوان تو سفید
19 اما لبان تو هنوز جوان بود
20 به یاد تو هستم
21 کاش
22 خداحافظی نمیکردی و میرفتی
23 من عمری خداحافظی تو را
24 به یاد داشتم
25 پاییز پشت پنجره
26 استوار ایستاده است
27 مرا نظاره میکند
28 که چرا من
29 هنوز جهان را ترک نکردهام
30 من که قلب فرسوده دارم
31 من که باید با قلب فرسوده
32 کم کم تو را فراموش کنم!
33 “احمدرضا احمدی”
34 این که ما تا سپیده سخن از گل های بنفشه بگوییم
35 شب های رفته را بیاد بیآوریم
36 آرام و با پچ پچ برای یک دیگر از طعم کهن مرگ بگوییم
37 همه ی هفته در خانه را
38 ببندیم
39 برای یک دیگر اعتراف کنیم
40 که در جوانی کسی را دوست داشته ایم
41 که اکنون سوار بر درشکه ای مندرس
42 در برف مانده است
43 نه
44 باید دیگر همین امروز
45 در چاه آب خیره شد درشکه ی مانده در برف را
46 باید فراموش کنیم
47 هفته ها راه است تا به درشکه ی مانده در
48 برف برسیم
49 ماه ها راه است تا به گلهای بنفشه برسیم
50 گلهای بنفشه را در شبهای رفته بشناسیم
51 ما نخواهیم توانست با هم مانده ی عمر را
52 در میان کشتزاران برویم
53 اما من تنها
54 گاهی چنان آغشته از روز می شوم
55 که تک و تنها
56 در میان کشتزاران می دوم
57 و در
58 آستانه ی زمستان
59 سخن از گرما می گویم
60 من چندان هم
61 برای نشستن در کنار گلهای بنفشه
62 بیگانه و پیر نیستم
63 هفته ها از آن روزی گذشته است
64 که درشکه ی مندرس در برف مانده بود
65 مسافران
66 که از آن راه آمده اند
67 می گویند
68 برف آب شده است
69 هفته ها است
70 در آن خانه ای که صحبت از مرگ می گفتیم
71 آن خانه
72 در زیر آوار گلهای اقاقیا
73 گم شده است
74 مرا می بخشید
75 که باز هم
76 سخن از
77 گلهای بنفشه گفتم
78 گاهی تکرار روزهای
79 گذشته
80 برای من تسلی است
81 مرا می بخشید
82 ابر نخستین ترانهی معجزه را
83 بر لبهامان حک کرد
84 زبانمان را فراموش کردیم
85 کفش و لباسمان کهنه ماند
86 و ما
87 با بوسه
88 درختان را
89 بهار کردیم.
90 ما در بدبختی، سوءتفاهم بودیم
91 بادکنکها
92 که نفسهای عشق مشترکمان
93 در آن حبس بود
94 به تیغکها خورد و منفجر شد
95 قلبمان ایستاد
96 و ساعتهای خفتهی زمین
97 به کار افتاد.
98 “احمدرضا احمدی”
99 از مجموعه: وقت خوب مصائب
100 من چگونه توانستم
101 عطر گل را از گل سرخ
102 جدا بدانم
103 و همراه گل سرخ
104 عطر گل سرخ را
105 فراموش کنم
106 این اتفاقات بود
107 که می خواست
108 عمر را بی حاصل جلوه
109 دهد
110 چنان از حافظه ی ما
111 بر کف خیابان مروارید
112 می ریخت
113 که من متعجب
114 می خواستم
115 آبشار را
116 به نقطه ی اولش
117 که شاید برف های کوه
118 بود
119 ببرم
120 ساده دلی بود
121 اما
122 می دانستم
123 به من امید می دهد
124 اندکی پس از آفتاب غروب
125 عروسان بر کف خیابان
126 رها
127 به دنبال مرواریدها بودند
128 خونسرد و خاموش
129 از عابران
130 احوال مرواریدها را
131 می پرسیدند
132 در آن غروب
133 هیچ چیز تعجب نداشت
134 نه اسبی که از گله ی اسبان
135 رها شده بود
136 و به دنبال سیب سرخی
137 مدام می دوید
138 یا از چشمه ی زیر درختان
139 افرا
140 شیر فوران می کرد
141 لحظه ای خواستیم
142 حدس و گمان را
143 درباره ی آینده
144 ادامه دهیم
145 که باران آمد
146 و ذهن همه ی ما شسته
147 شد
148 باران تا صبح جمعه
149 ادامه داشت