-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از دوردست عمر
2 تا سرزمین میلادم
3 صدها هزار فرسخ بود
4 با اسب های خسته كه راه دراز را
5 توفان ضربه های سم آرند از ارمغان
6 با بوی خیس یال
7 و طبل های بی قرار نفس ها
8 پرواز تازیانه ی خود را فراز راه
9 افرشاتم
10 انبوه لال فاصله ها را
11 این خیل خیره گی ها را زیر پای خویش
12 انباشتم
13 دیدم كه شوق آمدن من
14 یكباره ازدحام عظیم سكوت شد
15 دیدم تولدم به دیارش غریب بود
16 و سایه ای كه سوخته ز آواره گی ، هنوز
17 در آفتاب ها
18 دنبال لانه ی تن من
19 می گردد
20 تنهایی زمین من ، آنجا
21 با صد شكاف بیهوده ، رویای سیل را
22 خندیده است
23 پیشانی شكسته ی بارو ها
24 راز جهان برهنگی را به چشم دهر
25 اوج مناره ها
26 كز هول تند صاعقه سرباختند
27 در بی زبانی اش همه سرشار سنگ
28 خامش مانده ، وسعت شن های دور را
29 اندیشه می كند
30 شاید گریز سایه ی بالی ؟
31 شاید طنین بانگ اذانی
32 آن برج های كهنه ، كه ماندند
33 بی بغبغوی گرم كبوترها
34 پرهای سرد و ریخته را دیریست
35 با بادهای تنها ، بیدار می كنند
36 و ریگزار ها كه نشانی ز رود و دشت
37 گویی درخت ها و صداها را
38 تكرار می كنند
39 انصاف ماهتاب
40 در خواب جانورها
41 و خار بوته ها
42 شب های شب تقدس می ریزد
43 و از بلند ریخته بر خاك
44 از یادگار قلعه ی مفقود
45 سودای اوج و همهمه می خیزد
46 و بام ها به ریزش هر باران
47 غربال می شوند
48 با خاك هایشان كه زمان گرسنه را
49 در آفتاب هاش به زنجیر دیده اند
50 اندام های نور ، به سودای سایه ها
51 پامال می شوند
52 با فوجشان كه ظلمت تسلیم را
53 بیگاه در خشونت تقدیر دیده اند
54 ای یادگار های ویران
55 تركیبی از غلاف تهی از مار
56 آن مار ، آن خزنده ی معصوم
57 من بود كز میان شما بگریخت
58 و جلد گوهرین سر ویرانه ها نهاد
59 تا روزگار این بسیار
60 بگذشت
61 من از هراس عریانی
62 بر خویش جامه كردم نامم را
63 اینك كدام نام ، مرا خوانده ست ؟
64 ای یادها ، فراوانی ها
65 اینك كدام نیش ؟
66 آه … ای من ! ای برادر پنهانم
67 زخم گران مرابنواز
68 من باز گشت ، بی تو نتوانم
69 در پیش چشم خسته ی من ، باز شد
70 بار دگر ادامه ی مأنوس جاده ها
71 توفان ضربه های سم و بوی خیس یال
72 ابعاد خیره ،فاصله های عبوس و لال
73 من با تولدم
74 در دور دست عمر
75 تبعید می شدم
76 همراه بی گناهی هایم
77 در آن سوی زمانه كه دور از من
78 با سرنوشت های موعود جلوه داشت
79 جاوید می شدم
80 زخم ظریف عقربه در من بود
81 وقتی كه دایره كامل شد
82 معماری بیابان
83 همراه با روایت عقربه تكرار شد
84 من با خیال و عقربه مخلوط بودم
85 و عقربه
86 بر روی یك بیابان
87 بیابان دیگری می ساخت
88 وقتی كه باد می آمد
89 آواز شن
90 درهای بسته را دربانی می كرد
91 در پشت بسته ی درها ،شن
92 پهلو گرفت
93 و ما
94 از نان و روزنامه سخن كردیم
95 تنهایی قدیمی دنیا
96 در حركت ریه هامان
97 در سینه ها تنفس می شد
98 زندانیان شن
99 وقتی كه باد می آمد
100 از نان و روزنامه سخن كردند
101 چه تابناك بود طعام ما
102 دیار من همه ی طول راه بود
103 و طول بودم من
104 و راه بودم
105 و طول راه ، كه قربانی دیارم بود
106 و یاد آشنایی او
107 باد را
108 نگاه كن
109 اینك
110 عبوذ می دهد از روز میز من
111 و سرگذشت صحرا كه آفتاب و نمك را
112 حضور می دهد
113 نمی توانم ، آه
114 كویر را در پاكت كنم
115 و باز گردانم
116 برای آن همه طول
117 زیرا در آسمان
118 شیرازه ی سفرنامه ام را
119 از آفتاب دوختم
120 در كوچه های بی بازو
121 درگاه های بی زن
122 با آفتاب سوختم
123 تصویر این شكستگی اما سنگین است
124 تصویر این شكستگی ، ای مهربان
125 ای مهربان ترین
126 تعادل روانی آیینه را به هم خواهد ریخت
127 مرا به باغ كودكی ام مهمان كن
128 زیرا من از بلندی های مناجات
129 افتاده ام
130 وقتی كه صبح ، فاصله ی دست و پلك بود
131 صحرا پر از سپیده دم می شد
132 با حرف های مشروط
133 با مكث های لحظه به لحظه
134 با دست های من
135 كه شكل های مشكوك را
136 پرچین و توطئه را
137 از روی صبح بر میچید
138 اینك تمام آبی های آسمان
139 در دستمال مرطوبم جاری ست
140 وز جاده های بدبخت
141 گنجشك ها غروب را به خانه ام آورده اند
142 گنجشك های بیكار
143 گنجشك های روز تعطیلی
144 شب ، در گریز اسب سیاه
145 یك صف درخت باقی می ماند
146 در چهار كهكشان نعل
147 یك صف درخت
148 بی شیهه می گذشت
149 رگ بریده ، دهان باز كرده و ریخت
150 افق دراز
151 دراز
152 دراز لخته لخته ، دراز مذاب
153 زنی در اصطكاك تاریكی
154 به شكل تازه ای از شب رسید
155 ستاره ای رسیده ، در ته خود چكه كرد
156 صدایی ، از سرعت پرسید
157 كجا ؟
158 كجا ؟
159 اما جواب ،
160 گذشتن بود
161 و در گریز اسب سیاه
162 سرعت پیاده می رفت
163 سرعت ، صف درخت بود
164 كه می ماند
165 در چتر های بسته ، باران است
166 خشكی بخارهای معلق را
167 به خود نمی پذیرد
168 و در مؤسسات تحقیق
169 اشباح
170 حیرت باران سنج ها را
171 اندازه می گیرند
172 در چترهای بسته اینك
173 كدام بام
174 غربال می شود ؟
175 اینك كدام میدان
176 تاریخ را میان قفس برده ست ؟
177 نامردهای باستانی
178 در زره باران
179 با عطسه های شمشیر
180 بر اسب های سرفه
181 از خون سایه ها میدان را
182 در خلاء سرخ
183 رنگین كنند ؟
184 در چتر بسته دلتنگی ست
185 باران بی علامت
186 بی پیغام
187 هوش بلند ساختمان ها را
188 به بوی خاك تازه ، سوقات می كند
189 و كاخ ها و كنگره ها
190 ناگاه
191 در عطر كاه گل
192 همه
193 غش می كنند
194 در چتر بسته پوست معماری
195 با خشم خارپشت
196 منطق ارقام را
197 آشفته كرده است
198 در چتر بسته ، شبدرهای وحشی
199 از جلگه های دور به راه اوفتاده اند
200 و خوشه های دیم
201 از كوه های اطراف
202 شهر بزرگ را
203 با ارتباط های گیاهی
204 محاصره كرده اند
205 ای ارتباط های گیاهی
206 برزیگران شبدر
207 بازیگران در شب
208 نوك ارتفاع ها به زمین می آیند
209 تا راه رفتن باران را
210 بر تپه ها
211 تماشا
212 كنند
213 این تپه های پیموده
214 از میله های ممتد
215 كه قحط را به حافظه ی نخ نمای آب
216 می بافند
217 در چتر بسته دروازه های بابل
218 از ازدحام عاج لگدمال می شود
219 وقتی كه دختران جو
220 خط های گرم و طولانی می گریند
221 انبوه سكوت پسران زمین
222 كز پنجره عبارت های زمزمه گر را می بینند
223 یاد قیام و خاطره ی فریاد را
224 بی تاب می شوند
225 فرزندان ملت
226 دسته های مهاجر كندوها
227 در اهتزاز پرچم هاتان
228 ما جمله كودكیمان را
229 جا گذاشتیم
230 فراریان افشان
231 از جبه های دور
232 بر كشتگاه نزدیك
233 ای گام های بی مهمیز
234 ای گام های بركت
235 كه در میان مزرعه تاریخ جنگ را
236 بی اعتبار كرده اید
237 شهر از صدای شستن می آید
238 ما از صدای شسته شدن
239 با برگ شسته
240 صخره شسته
241 دلهای شسته
242 عینك های شسته ست
243 تردید شسته
244 احتیاط شسته
245 دفترچه های شسته
246 سفرنامه های شسته
247 تصویب نامه های شسته
248 وزیران شسته
249 آه
250 ای اشتیاق شستن
251 كوسیل ؟
252 باران شستشو افسوس
253 در چترهای
254 بسته جاری ست
255 خمیازه های سیل ، در ترك خاك رس
256 تا انتهای خشك وریدش
257 یاد عزیز ابر را
258 خون می دواند
259 و رویش طناب از غضب مار
260 و برق شیشه در گذر سوسمار
261 ………..
262 با كاروان من
263 تحرك متروك
264 صحرا مجال صحبت بود
265 و كاروان كه فرصت اندیشه را
266 از صحنه ی نمكزار
267 بر می گرفت
268 پیمانه های سرخ عطش را
269 با خواب باستانی كاریز
270 پر می كرد
271 ما از میان استراحت شرقی می رفتیم
272 پستان های بی شیر مادران
273 با دكمه هایی از شیر
274 شب را به جاده های شیری می دادند
275 و چشم های خسته ی مردان
276 بر كهكشان
277 شروع شن ها
278 جاری بود
279 بر گرد ای تحرك متروك
280 اینجا نه ابر ، نه گذر باد
281 دیریست تا معاش نبات را
282 پیغامی از سواحل تبخیر نیست
283 و سرنوشت آب
284 در سفره های زیر زمینی
285 تقطیر آسمان را از یاد برده است
286 (اشعار یدالله رؤیایی)