اتاق فرسوده از احمدرضا احمدی اشعار پراکنده 15

احمدرضا احمدی

آثار احمدرضا احمدی

احمدرضا احمدی

اتاق فرسوده است

1 اتاق فرسوده است

2 آینده کدر شد

3 صورت من کو ؟

4 من با این صورت

5 عاشق شدم

6 امتحان دادم

7 قبول شدم

8 ساز شنیدم

9 دشنام دادم

10 دشنام شنیدم

11 گرسنه شدم

12 باران خوردم

13 سیر شدم

14 رنگ شناختم

15 رنگ باختم

16 سفید شدم

17 خوابیدم

18 بیدارشدم

19 مادرم را صدا کردم

20 تو را صدا کردم

21 جواب دادم

22 خواب رفتم

23 عینک زدم

24 سفر رفتم

25 غم داشتم

26 ماندم

27 آمدم

28 در آینه نگاه کردم

29 سفر رفتم

30 گلدان را آب دادم

31 ماهی را نان دادم

32 می دانستم صورت من

33 صورت توست

34 سه دقیقه مانده به ساعت چهار

35 آینه کدر شد

36 هراس ندارم

37 آهسته در باز شد

38 زنی در آستانه ی در نشست

39 آینه کدورت داشت

40 به صورتم نگاه کرد

41 می خواست خودش را

42 در آینه ببیند

43 مرا باور کرد

44 مرا صدا کرد

45 می خواستم از دور کسی مرا ببیند

46 تا برای دیگران بگوید

47 تا کدر شدن آینه

48 من لبخند داشتم

49 زن ساکت زن صبور

50 با سکوت ابریشمی

51 از طلوع

52 صبح از فنجان قهوه

53 برمیخاست

54 آماده بودم

55 در صبح

56 برای ریختن باران

57 در لیوان گریه کنم

58 از شما هراس ندارم

59 که به من تو بگویید

60 فقط صورتم را به دیگران بگویید

61 که لبخند داشت

62 لبم سفیدی بود

63 باغ ندارم

64 خانه ندارم

65 رویا ندارم

66 خواب دارم

67 عشق دارم

68 نان دارم

69 اطلسی دارم

70 حافظه دارم

71 خستگی دارم

72 سردی دارم

73 گرمی دارم

74 مادر دارم

75 قلب دارم

76 دوست دارم

77 یک چمدان دارم

78 یک سفر دارم

79 یک پاییز دارم

80 یک شوخی دارم

81 لباسهای من کهنه نیست

82 ولی در چمدان بسته نمی شود

83 یک تکه قالی دارم

84 آسمان نیست

85 ابری است

86 آبی است

87 فرهنگ لغت دارم

88 دوازده جلد است

89 مولف مرده است

90 یک پرتقال دارم

91 برای تو

92 عینک دارم

93 شیشه ندارد

94 نه سفید نه سیاه

95 برای

96 چهارفصل است

97 یک لیوان از باران دارم

98 ناتمام است

99 شکسته است

100 یک جفت جوراب آبی دارم

101 دریا را دوست دارم

102 کار نمی کند

103 سه دقیقه مانده به چهار را

104 نشان می دهد

105 اگر آینه را بشکند

106 اگر گل نیلوفر دهد

107 اگر میوه دهد

108 اگر حرمت مادرم را

109 با چادر سیاه بداند

110 اگر شمعدانی در آینه

111 کوچک تر شود

112 من کوچک می شدم

113 مرا نکاوید

114 مرا بکارید

115 من اکنون بذری درستکار گشته‌ام

116 مرا بر الوارهای نور ببندید

117 از انگشتانم برای کودکان مداد رنگی بسازید

118 گوش‌هایم را بگذارید

119 تا در میان گلبرگ‌های صدا پاسداری کنند

120 چشمانم را گل‌میخ کنید

121 و بر هر دیواری

122 که در انتظار یادگاری کودکی‌ست بیاویزید

123 در سینه‌ام بذر مهر بپاشید

124 تا کودکان خسته از الفبا

125 در مرغزارهایم بازی کنند.

126 مرا نکاوید

127 واژه بودم

128 زنجیر کلمات گشتم

129 سخنی نوشتم که دیگران

130 با آرامش بخوانند

131 من اکنون بذری درستکار گشته‌ام

132 مرا بکارید

133 در زمینی استوار جایم دهید

134 نه در جنگلی که زیر سایه‌ی درختان معیوب باشم

135 جای من در کنار پنجره‌هاست.

136 از پشت شیشه های مه آلود با من حرف می زدی

137 صورتت را نمی دیدم

138 به شیشه های مه آلود نگاه کردم

139 بخار شیشه ها آب شده بود

140 شفاف بودند ، اما تو نبودی

141 صدای تو را از دور می شنیدم

142 تو در باران راه می رفتی

143 تو تنها در باران زیر یک چتر به انتهای خیابان رفتی

144 از یک پنجره در باران صدای ویلن سل شنیده می شد

145 سرد بود

146 به خانه آمدم

147 پشت پنجره تا صبح باران می بارید

148 از حدس و گمان های تو ویران نمی شوم

149 مرا نام تو کفایت می کند

150 تا در سرما و بوران

151 زمان و هفته را نفی کنم

152 مرا

153 که می دانی

154 نه قایق است، نه پارو

155 بر تو خجسته باشد

156 گیلاس هایی را

157 که بر گیسوان آویخته ای

158 تو صبر داری

159 تا خواب من پایان پذیرد

160 تا به دیدار من آیی.

161 صبح است

162 سبو را از اب پر کرده ام

163 کتاب ها را با شراب شسته ام

164 می دانستم تو کتاب های سفید را دوست داری

165 و پارچه های آغشته به ابر را

166 به تو تعارف می کنم.

167 بی گمان

168 سبدهایی از ماهیان دریا را

169 بر دوش دارم

170 به کنار تو می آیم

171 نام دریا را فراموش کرده ام

172 یاد جوانی و گل های پامچال

173 مرا کفایت می کند

174 به سوی دریا می روم

175 دوباره دریا را به یاد می آورم

176

177 من راه خانه ی تو را گم کرده ام

178 در کنار دریا می مانم

179 سالیان است

180 که من قطره قطره

181 دریا را از یاد می برم

182 راستی

183 پارچه های آغشته به دریا را

184 در ستایش ابر

185 در خانه ی تو گم می کنم

186 راستی

187 خانه ی تو در بیداری کجاست؟

188 “احمدرضا احمدی”

189 از کتاب: می گویند بیرون از این اتاق برف می بارد (گزینه اشعار)

190 دفتر: یک منظومه دیریاب در برف و باران یافت شد / 1380

191 دست تو

192 چه قدر تاخیر دارد

193 وقتی که چای گرم می شود

194 و تو

195 چای سرد را تعارف می کنی

196 دو سه ماه دیگر این اطلسی

197 که تو کاشته ای

198 گل می

199 دهد

200 من به ساعت نگاه می کنم

201 تو می میری

202 شمع روشن را به اتاق آوردند

203 اطلسی گل داده است

204 قطار در سپیده دم

205 کنار اطلسی منتظر تو

206 در باد ایستاده است

207 گل اطلسی بر سینه تو بود

208 وقتی تو را

209 برای دفن می بردند

210 هنگام که تو مرده بودی

211 آدم به گل خفته بود

212 هنگام که تو مرده بودی

213 یاران به عشق و عطر

214 مانده بودند

215 همه ی ما را دعوت کردند

216 تا در آن عکس یادگاری باشیم

217 عکاس سراغ تو را گرفت

218 من بودم

219 تو نبودی

220 تو مرده بودی

221 عکاس از همه ی ما بدون تو

222 عکس یادگاری گرفت

223 عکس را چاپ کردند

224 آوردند

225 در همه ی عکس فقط یک شاخه اطلسی

226 و دو دست

227 از جوانی تو

228 در شهرستان

229 دیده می شد

230 ما همه در عکس سیاه بودیم

231 عاشقان به طعنه

232 روز جمعه را صدا می‌کنند

233 صدای عاشقان را می‌شنوم

234 در انتهای کوچه‌ی بن‌بست

235 به عاشقان می‌رسم

236 مهمانان در هنگام خداحافظی

237 می گویند : عاشقان در یک غروب آدینه

238 به خواب رفتند

239 هنوز کسی آن ها را

240 بیدار نکرده است

241 چهره‌ام را در آینه دفن می‌کنم

242 امروز جمعه است

243 حقیقت دارد

244 تو را دوست دارم

245 در این باران

246 می خواستم تو

247 در انتهای خیابان نشسته

248 باشی

249 من عبور کنم

250 سلام کنم

251 لبخند تو

252 را در باران

253 می خواستم

254 می خواهم

255 تمام لغاتی را که می دانم برای تو

256 به دریا بریزم

257 دوباره متولد شوم

258 دنیا را ببینم

259 رنگ کاج را ندانم

260 نامم را فراموش کنم

261 دوباره در آینه نگاه کنم

262 ندانم پیراهن دارم

263 کلمات دیروز را

264 امروز نگویم

265 خانه را برای تو آماتده کنم

266 برای تو یک چمدان بخرم

267 تو معنی سفر را از من بپرسی

268 لغات تازه را از دریا صید کنم

269 لغات را شستشو دهم

270 آنقدر بمیرم

271 تا زنده شوم

272 از هر لیوانی که آب نوشیدم

273 طعم لبان تو و پاییزی

274 که تو در آن به جا ماندی به یادم بود

275 فراموشی پس از فراموشی

276 اما

277 چرا طعم لبان تو و پاییزی که تو در آن

278 گم شدی در خانه مانده بود

279 ما سرانجام توانستیم

280 پاییز را از تقویم جدا کنیم

281 اما

282 طعم لبان تو بر همه ی لیوان ها و بشقاب ها

283 حک شده بود

284 لیوان ها و بشقاب ها را از خانه بیرون بردم

285 کنار گندم ها دفن کردم

286 زود به خانه آمدم

287 تو در آستانه در ایستاده بودی

288 تو در محاصره ی لیوان ها و بشقاب ها مانده بودی

289 گیسوان تو سفید

290 اما لبان تو هنوز جوان بود.

291 هر دارو که علاج بود

292 در خانه داشتم

293 اما تنم در باد

294 به تماشای غزلهای آخر می رفت

295 امروز را بی تو خفتم

296 فردا که خاک را به باد بسپارند

297 تو را

298 یافته ام

299 مگر تو نسیم ابر بودی

300 که تو را در باران گم کردم ؟

301 تمام دست تو روز است

302 و چهره‌ات گرما

303 نه سکوت دعوت می‌کند

304 و نه دیر است

305 دیگر باید حضور داشت

306 در روز

307 در خبر

308 در رگ

309 و در مرگ…

310 از عشق

311 اگر به زبان آمدیم فصلی را باید

312 برای خود صدا کنیم

313 تصنیف‌ها را بخوانیم

314 که دیگر زخم‌هامان بوی بهار گرفت.

315 بمان:

316 که برگ خانه‌ام را به خواب داده‌ای

317 فندق بهارم را به باد

318 و رنگ چشمانم را به آب.

319 تفنگی که اکنون تفنگ نیست،

320 و گلوله‌یی که در قصه‌ها

321 عتیقه شده است

322 روبروی کبوتران

323 تشنگی پرندگان را دارد.

324 “احمدرضا احمدی”

325 از حدس و گمان‌های تو ویران نمی‌شوم

326 مرا نام تو کفایت می‌کند

327 تا در سرما و بوران

328 زمان و هفته را نفی کنم

329 مرا

330 که می‌دانی

331 نه قایق است، نه پارو

332 بر تو خجسته باشد

333 گیلاس‌هایی را

334 که بر گیسوان آویخته‌ای

335 تو صبر داری

336 تا خواب من پایان پذیرد

337 تا به دیدار من آیی

338 این تازه نیست

339 قدیمی است

340 دو نفر

341 همه نیستند

342 همیشه نیستند

343 خویش اند

344 و حس و حدسشان برای حادثه نزدیک

345 حدس دور دارند

346 برادر نیستند

347 که من بودم

348 تو نبودی

349 یا نمی دانم

350 شاید جوان بودم

351 شما جوان بودید

352 تو پیر بودی

353 کبوتران را دانه ندادم

354 یک تکه آسمان را خوب حفظ کردیم

355 که وقتی تو نبودی

356 بتوانیم از حفظ بخوانیم

357 این برای آن روزها کافی بود

358 دوستت دارم …

359 باید در چشمان نگریست،

360 یا در گوش‌ها گفت؟

361 جنبش انگشتانت که به روی هم انباشته شده بود

362 و مروارید چشمانت

363 دلیل بود؟

364 در عصر یک پاییز

365 در اتوبوس بودیم

366 دورمان دیوار شیشه‌ای سبز …

367 سبزی شیشه‌ها، زرد پاییز را

368 سبز خرم کرده بود.

369 از سبزی برگ‌ها بهار به اتوبوس نشست.

370 بیرون خزان در کار بود.

371 نمی‌دانستم در بهار درون باید گفت؟

372 یا در خزان برون؟

373 من و بهار پیاده شدیم

374 بهار در خیابان محو شد

375 پاییز در کنارم راه می‌آمد.

376 “احمدرضا احمدی”

377 از مجموعه: “روزنامه‌ی شیشه‌ای”

378 کتاب: می گویند بیرون از این اتاق برف می بارد (گزینه اشعار)

379 / نشر نیماژ / چاپ اول زمستان 92

380 چه سرگردان است این عشق

381 که باید نشانی اش را

382 از کوچه های بن بست گرفت

383 چه حدیثی است عشق

384 که نمی پوسد و افسرده نیست

385 حتی آن هنگام

386 که

387 از آسمان به خانه آوار

388 شود

389 ﺑﻮﺳﻪﻫﺎ

390 ﺁﻭﺍﺭﻩﺗﺮﯾﻦ ﻣﺨﻠﻮﻗﺎﺕ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﻧﺪ

391 ﺑﺮ ﺑﺎﺩ

392 ﺑﺮ ﺩﺭ

393 ﺑﺮ ﺧﻮﺩ

394 ﺑﺮ ﺣﺴﺮﺕ

395 ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮ ﻟﺐ

396 ﻛﺴﻲ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﻤﻲﻛﻨﺪ

397 ﻟﺒﺨﻨﺪﺵ ﻣﻲﺗﻮﺍﻧﺴﺖ

398 ﭘﻠﯽ ﺑﺎﺷﺪ

399 ﻛﻪ ﺟﻤﻌﻪ ﺭﺍ

400 ﺑﻪ ﻫﻤﻪﯼ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻫﻔﺘﻪ

401 ﭘﻴﻮﻧﺪ ﺑﺰﻧﺪ …

402 “ﺍﺣﻤﺪﺭﺿﺎ ﺍﺣﻤﺪﯼ”

403 شهری فریاد می‌زند:

404 آری

405 کبوتری تنها

406 به کنار برج کهنه می‌رسد

407 می‌گوید:

408 نه.

409 بهار، از تنهایی، زبانی دیگر دارد

410 گل ساعت

411 مرگ روزها و اطلسی ها را

412 می‌گوید

413 این آواز را چگونه به شهر رسانیم؟

414 که آواز

415 در پشت دروازه‌های گمان

416 خواهد مرد

417 تو با خواب به شهر درآ

418 تا آواز در چشمانت مخفی باشد.

419 ما که از دیروز گرم اتاق‌های استوایی آمده‌ایم

420 قرارمان

421 در آوازهای صبح است.

422 فرصتی بخواهید

423 تا گیسوان خود را در آفتاب کنار رودخانه

424 شانه بزنید

425 فرصتی بخواهید

426 که مخفی ترین نام خود را

427 که خون شما را صورتی می کند

428 از

429 رود بزرگ بپرسید

430 به نام آن اسب

431 به نام آن بیابان

432 شما فرصت دارید

433 تا چیدن گندم ها

434 تا زرد شدن کامل گندم ها

435 عاشق شوید

436 فقط روزهای کودکی رابرای یکدیگر

437 نگویید

438 گندم ها زرد شدند

439 گندم ها چیده شدند

440 نان گرم آماده است

441 ولی

442 شما کنار

443 بوته های زرد ذرت باشید

444 آب را در کوزه بریزید

445 کوزه را کنار تنها بوته ی گل سرخ

446 بگذارید

447 ما

448 شما را هنوز به خاطر آن گل سرخ

449 دوست داریم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر