-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آه چه شام تیرهای از چه سحر نمیشود
2 دیو سیاه شب چرا جای دگر نمیشود
3 سقف سیاه آسمان سوده شده ست از اختران
4 ماه چه ماه آهنی اینکه قمر نمیشود
5 وای ز دشت ارغوان ریخته خون هر جوان
6 چشم یکی به ماتم اینهمه تر نمیشود
7 مادر داغدار من طعنه تهنیت شنو
8 بهر تو طعن و تسلیت گرچه پسر نمیشود
9 کودک بینوای من گریه مکن برای من
10 گر چه کسی به جای من بر تو پدر نمیشود
11 باغ ز گل تهی شده بلبل زار را بگو
12 از چه ز بانک زاغها گوش تو کر نمیشود
13 ای تو بهار و باغ من چشم من و چراغ من
14 بی همگان به سر شود، بی تو به سر نمیشود
15 تو به من خندیدی
16 و نمیدانستی
17 من به چه دلهره از باغچه همسایه
18 سیب را دزدیدم
19 باغبان از پی من تند دوید
20 سیب را دست تو دید
21 غضب آلود به من کرد نگاه
22 سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
23 و تو رفتی
24 و هنوز…
25 سالهاست که در گوش من آرام آرام
26 خش خش گام تو تکرار کنان
27 می دهد آزارم
28 و من اندیشه کنان غرق این پندارم
29 که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت؟!