آه ای انیس از نادر نادرپور اشعار پراکنده 120

نادر نادرپور

آثار نادر نادرپور

نادر نادرپور

آه ای انیس روزگاران قدیم من

1 آه ای انیس روزگاران قدیم من

2 ای یاد تو در تیره بختی های ندیم من

3 ایا خبر داری ازین رنج عظیم من

4 پیرنه سر ،‌ دل را جوان دیدن

5 عقل کهن را در مصافش ناتوان دیدن

6 آه ای خداوند ، ای خداوند کریم من

7 بر من ببخشای این چنین را آنچنان دیدن

8 در من ، کسی چون مست ، چون میخواره می گرید

9 بیچاره می گرید دلم ،‌ بیچاره می گرید

10 می پرسی ایا از چه خاموشم ؟

11 ای دوست ! گر دیگر سخن بر لب نمی رانم

12 هرگز نشد گفتن فراموشم

13 در خواب و بیداری

14 در گفتنم ، آری

15 در گفتن و گرییدنم با خویش

16 سرگرم اندیشیدنم با خویش

17 در من کسی پیوسته می اندیشد و همواره می گرید

18 بیچاره می گرید دلم ، بیچاره می گرید

19 اندیشه ام را عشله ای می سوزد از بنیاد

20 در من ، کسی دیوانه آسا می کشد فریاد

21 ای آسمان خردسالی ، ای بلند ای خوب خوب

22 چون شد که در آفاق تو ، جز آتش و آشوب

23 چیزی نماند از آن همه خورشید و ماه ای داد

24 در من ، کسی چون ابرهای تیره ی آواره می گرید

25 بیچاره می گرید دلم ، بیچاره می گرید

26 روح خزان در من فرود آمد

27 با گیسوانی از نژاد ابر و خاکستر

28 با دیدگانی چون غروب مهر ماهان ، تر

29 با قامتی چون گردباد آلوده ی بس گرد

30 با پنجه ای چون واپسین برگ چناران ، زرد

31 این اوست در من ،‌ این که با پیراهن صد پاره می گرید

32 بیچاره می گرید دلم ، بیچاره می گرید

33 با من بگو ، ای نازنین مو سپید من

34 ایا خزان عمر ، کوتاه است ؟

35 ای یاد تو زیباتر از بیم و امید من

36 ایا بهاری تازه در راه است ؟

37 ای مادر ، ای در خواب های غربتم بیدار

38 ایا تواند بود ما را وعده ی دیدار ؟

39 در من ، کسی چون کودک بی خواب در گهواره می گرید

40 بیچاره می گرید دلم ، بیچاره می گرید

41 گهواره ، ای گهواره ، ای گهواره ی ایام

42 ای خامی آغاز تو و ، ای پختگی انجام

43 من کودکم یا پیر ؟ ایا پخته ام یا خام ؟

44 آخر بگو با من

45 ایا به قدر شیر مادر بایدم خون جگر خوردن ؟

46 در من ، کسی چون شمع در هنگامه ی مردن

47 یکباره می افرزود ویکباره می گرید

48 بیچاره می گرید دلم ، بیچاره می گرید

49 شب ها که روی بالکن کوچک

50 سپیدم می غلتم

51 در چشم آسمان چه سیاه است

52 گاهی ، ستارگان پرکنده

53 این پشه های فسفری شب

54 نیش بلند و نازکشان را

55 در ریشه های چشمم می کارند

56 وز زهر نیش این پشگان در من

57 اندیشه های سرخ ورم کرده

58 چون دانه های آبله می خارند

59 حس می کنم که بالکن کوچک

60 بر هیچ پایه تکیه ندارد

61 چون زورقی بر آب ، روان است

62 دستم ز نرده های فلزیش

63 سرمای نیستی را می نوشد

64 آنگه ، شقیقه ام را بر نرده می نهم

65 حس می کنم که زورق من ، زان پس

66 بر موج های خواب ، روان است

67 در خواب ، نرده ، لوله ی سرد طپانچه است

68 این لوله ،‌ چشم دارد چشمی به رنگ سرب

69 در چشم لوله می نگرم حیران

70 می کوشم

71 تا دست دیگرم را

72 دستی که از طپانچه ، گرانبار نیست

73 سوی سپهر تیره برآرم

74 زانجا ، ستاره ای را بردارم

75 وان را بسان مردمکی زنده

76 در چشم خشک لوله گذارم

77 اما نمی توانم

78 ناگاه

79 دستی که از طپانچه گرانبار است

80 گوی ستاره ای را

81 در زیر انحنای سرانگشتش

82 احساس می کند

83 وان گوی ،‌ با اشاره ی انگشت

84 از جای خویش ، لختی می جنبد

85 تیر شهابی از افق مویم

86 در آسمان خالی ، پرواز می کند

87 من در میان ظلمت ،‌ خاموش می شوم

88 اما هنوز ، بالکن کوچک

89 با نرده های سرد فلزینش

90 چون زورقی بر آب ، روان است

91 (اشعار نادر نادرپور)

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر