1 خالت که به شیوه کار ده گیسو کرد عیش از دل غمدیده من یکسو کرد
2 در زیر لبت سیاه کارانه نشست تا آن لب ساده دل ترا سوسو کرد
1 گفتم که: مکش مرا به غم، گفت: به چشم زین بیش مکن جور و ستم، گفت: به چشم
2 گفتم که: مگوی راز من با چشمت کو کرد مرا چنین دژم، گفت: به چشم
1 ای ماه، ز پیوستن من عار مدار پیوسته مرا به هجر بیدار مدار
2 بر من، که فدای تو کنم جان عزیز خواری مپسند و این سخن خوار مدار
1 دشمن گرو وصل ز من برد آخر او گشت بزرگ و من شدم خرد آخر
2 آورد به جان لب ترا از بوسه دندان به رخت تیز فرو برد آخر
1 حسنی که تو، ای نگار، داری بردست آن نقش چرا همی نگاری بردست؟
2 ساعد به سر آستین همی پوش، از آنک تو میگیری سیاه کاری بردست
1 ابر آن نکند که این جلب زن کردست ببر آن نکند که این جلب زن کردست
2 بنیاد مسلمانی ازو گشت خراب گبر آن نکند که این جلب زن کردست
1 تا کی ستم سپهر جافی بینم؟ وین دور مخالف منافی بینم؟
2 برخیز و روان در لب صافی بنگر تا سرو روان در لب صافی بینم
1 گل شرم چمن به هیچ رویی نبرد از لاله خجالت سر مویی نبرد
2 شب غنچه ازان نواله بر شاخ آویخت تا گربهٔ بید باز بویی نبرد
1 در عالم کج نهاد پر پیچ و خمش یک چیز طلب میکنم از بیش و کمش
2 یا معشوقی که وصل او باشد خاص یا ممدوحی که عام باشد کرمش
1 نی از تو گذر به هیچ حالی ممکن نی از تو به عمرها وصالی ممکن
2 دیدار تو ممکنست و وصل تو محال انصاف که اینست محالی ممکن