گل گفت: مهل، که باد از اوحدی مراغهای رباعی 61
1. گل گفت: مهل، که باد بویم ببرد
چون خاک به هر برزن و کویم ببرد
...
1. گل گفت: مهل، که باد بویم ببرد
چون خاک به هر برزن و کویم ببرد
...
1. گل شرم چمن به هیچ رویی نبرد
از لاله خجالت سر مویی نبرد
...
1. ما پرتو جوهر روانیم و خرد
نی نی، که به ذات محض جانیم و خرد
...
1. خالت که به شیوه کار ده گیسو کرد
عیش از دل غمدیده من یکسو کرد
...
1. زلف تو، که صد سینه ز دل خالی کرد
بر قامت همچون الفت دالی کرد
...
1. در باغ شدی، سر و سر افشانی کرد
سنبل ز نسیم تو پریشانی کرد
...
1. بر ما ستم او چه گذرها که نکرد؟
در دل غم عشقش چه اثرها که نکرد؟
...
1. خالی که رخ تو آشکارش پرورد
لعل تو به نوش خوش گوارش پرورد
...
1. گل بار دگر لاف صفا خواهد زد
در عهد رخت دم از وفا خواهد زد
...
1. خال زنخت تیر گناه اندازد
رخت دل عاشقان به راه اندازد
...
1. کی ماه به حسن چون تو والا باشد؟
یا چون سخنت لل لالا باشد؟
...
1. مشنو تو که: گل بیسر خاری باشد
یا بادهٔ حسن بیخماری باشد
...