یارب! نه دلم بستهٔ از اوحدی مراغهای رباعی 85
1. یارب! نه دلم بستهٔ غمهای تو بود؟
چشمم شب و روز غرق نمهای توبود؟
...
1. یارب! نه دلم بستهٔ غمهای تو بود؟
چشمم شب و روز غرق نمهای توبود؟
...
1. هر چیز که در دو کون جز روی تو بود
عکس تو و یا رنگ تو، یا بوی تو بود
...
1. گل کاب صفا بر رخ مهوش زده بود
دیدم که درو زمانه آتش زده بود
...
1. شد در پی اوباش چو ننگیش نبود
در خوی و سرشت ساز و سنگیش نبود
...
1. افسوس! که در عمر درازیم نبود
خطی ز زمانهٔ مجازیم نبود
...
1. از دست تو راضیم به آزردن خود
در عشق تو قانعم به خون خوردن خود
...
1. آن خود که بود که در تو واله نشود؟
از رنج که پرسی تو؟ که او به نشود؟
...
1. جان از سر زلف دلپذیریت نرهد
عقل ار خطر خط خطیرت نرهد
...
1. چون خیل غم تو در دل ریش آید
بر سینه ز درد و غصه صد نیش آید
...
1. دستارچه را دست تو در میباید
از چشم من و لب تو تر میباید
...
1. زر در قدمت ریزم و حیفم ناید
تر در قدمت ریزم و حیفم ناید
...
1. یارب، جبروت پادشاهیت که دید؟
کنه کرم نامتناهیت که دید؟
...