یاران، خرد خوار و از اوحدی مراغهای رباعی 97
1. یاران، خرد خوار و خجل نیست پدید
آن رسم شناس آب و گل نیست پدید
...
1. یاران، خرد خوار و خجل نیست پدید
آن رسم شناس آب و گل نیست پدید
...
1. ای ماه، ز پیوستن من عار مدار
پیوسته مرا به هجر بیدار مدار
...
1. دشمن گرو وصل ز من برد آخر
او گشت بزرگ و من شدم خرد آخر
...
1. ماهی، که بسوخت زهره چنگش بر سر
بگریست فلک با دل تنگش بر سر
...
1. دست به نگار تو مرا کشت دگر
آه! ار نشود وصل توام پشت دگر
...
1. آن زلف چو نافهٔ تتاری بنگر
و آن خط چو سبزهٔ بهاری بنگر
...
1. ای کرده مهندسانت از ساز سپهر
از برج و ستاره گشته انباز سپهر
...
1. چون دوستی روی تو ورزم به نیاز
مگذار به دست دشمن دونم باز
...
1. کردند دگر نگاربندان از ناز
در دست تو دستوانه از مشک طراز
...
1. گر جور کنی نیاورم دل ز تو باز
ور ناز کنی به جان پذیرم ز تو ناز
...
1. بس شب که به روز بردم، ای شمع طراز
باشد که شبی روز کنم با تو به راز
...
1. رفتم بر آن شمع چگل مست امروز
گفتم که: مرا با تو سری هست امروز
...