1 ای میل دل من به جهان سوی لبت تنگ آمده دل ز تنگی خوی لبت
2 چون خال تو آخر دل ما چند خورد؟ خون دل خویشتن ز پهلوی لبت
1 پیمانه بده، که مرد پیمانه منم در دام زمانه مرغ این دانه منم
2 زان باده که عقل میبرد جامی ده گو: خلق بدانند که: دیوانه منم
1 تا کی دلم از تو در بلایی باشد؟ جانم ز غم تو در عنایی باشد؟
2 یک روز به زلف تو در آویزم زود آخر سر این رشته به جایی باشد
1 تا کی ز میان؟ کناره سویی گیریم برخیز که راه جست و جویی گیریم
2 در سایهٔ زهد سرد بودن تا چند؟ وقتست که آفتاب رویی گیریم
1 غافل مشو، ای دل، که نیازم با تست پوشیده هزارگونه رازم با تست
2 حرمان شبی دراز و جایی خالی زانم که حکایت درازم با تست
1 رنگی ز رخ چو لاله زارم بفرست بویی ز دو زلف مشکبارم بفرست
2 چون دست نمیدهد که دستت بوسم دستارچهای به یاد گارم بفرست
1 قدش به درخت سرو میماند راست زلفش به رسن، که پای بند دل ماست
2 دل میل گنه دارد از آن روز که دید کو را رسن از زلف و درخت از بالاست
1 پیش تو نشست و خاست نتوان کردن وز لعل تو باز خواست نتوان کردن
2 چشمت که درو میل نگنجد، بر اوست خالی که به میل راست نتوان کردن
1 بر نطع تو اسب شیرکاری گردد فرزین تو پیل کارزاری گردد
2 شطرنج چه بود؟ چوبکی چند، ولی از لعل تو چون عود قماری گردد
1 چشم ار چه به خون شد ز غم هجر تو غرق زین پس همه پیش تو به چشم آیم و فرق
2 دل نامهٔ شوق تو سپردست به باد من در پی نامه میشتابم چون برق