1 چون گشت با تو ما را پیوند دل زیادت گر هجر ما، گزینی، دوری ز حسن عادت
2 شبهاست تا دلم را تب دارد از غم تو آه! از تو، گر نیایی روزی بدین عیادت
3 طبعت به طالع ما شد تند و تیز، ارنه زین بیشتر نبودی بدمهر و بیارادت
4 عشقی که نیست برتو، حربیست بیغنیمت عیشی که نیست با تو، دینیست بیشهادت
1 ز پاسبانی همسایه گرد بام و درت بدان رسید که دزدیده میکنم نظرت
2 درون خانه چو ره نیست، چاره آن دانم که: آستانه پرستی کنم چو خاک درت
3 هزار بار گر از خدمتم برانی تو دگر بیایم و خدمت کنم به جان و سرت
4 گر التفات به زر دیدمی ترا روزی ز رنگ چهرهٔ خود در گرفتمی به زرت
1 گرچه صد بارم برانند از برت بر نمیدارم سر از خاک درت
2 تا ابد منظور جانی، زانکه دل در ازل کرد این نظر بر منظرت
3 زاهد از سر تو ز آن رو غافلست کو نمیبیند به محراب اندرت
4 هر صباحی تازه گردد جان ما از نسیم طرهٔ جان پرورت
1 نیامد وقت آن کز من بخواهی عذرآزارت؟ دلم را شربتی سازی ز لعل چاشنی دارت؟
2 دل از دستم برون بردی که با ما سر در آری تو بما سر در نیاوردی و سرها رفت در کارت
3 گمان بردم که: میجوید دلت وصل مرا، لیکن مرا کمتر بجویی تو، که میجویند بسیارت
4 هم امروز از جهان دیدن فرو بندم دو بینایی اگر دانم که: فردا من نخواهم دید دیدارت
1 ای ز لعلت قیمت یاقوت پست سنبلت را دستهٔ گل زیر دست
2 راست کرد ایزد شکار عقل را از سر زلف کژت، پنجاه شست
3 سرو، با قدی که میبینی چنان ساعتی پیش تو نتواند نشست
4 گر جمالت را بدیدی بت ز دور سجده کردی پیش تو چون بت پرست
1 بهار آمد و باغ پیرایه بست چمن سبز پوشید و در گل نشست
2 ز سرما زمین داغ بر چهره داشت چو سبزه برست از سیاهی برست
3 چو بلبل در آمد به دستان ز شوق برآید گل اکنون به هفتاد دست
4 بر گل بنفشه ز بیم قفا زبان در کشیدست و افتاده پست
1 بی تو نکردیم به جایی نشست با تو نشستیم به هر جا که هست
2 صورت خوب از چه به گیتی بسیست چشم مرا مثل تو صورت نبست
3 لاف نخستین «بلی» میزنم روز نخستین که تو گویی:«الست»
4 زلف سیه را به ازان میشکن ورنه بسی دل که بخواهد شکست
1 ماهی، که لبش بجای جانست گر ناز کند،به جای آن است
2 از چشم دلم نمیشود دور هر چند ز چشم سرنهانست
3 گر در طلبت هزار باشند غیرت نبرم، که بینشانست
4 آن کو به یقین نبیند او را چون نیک نگه کند گمانست
1 آمد نسیم گل به دمیدن ز چپ و راست ساقی، می شبانه بیاور، که روز ماست
2 در باغ شد شکفته به هر جانبی گلی فریاد عندلیب ز هر جانبی بخاست
3 تا پیش شاخ گل ننشینی، قدح به دست آشوب بلبلان بندانی که: از کجاست؟
4 هر دم بنفشهوار فرو میروم به خود از فکر جام لاله که: خالی ز می چراست؟
1 آن زخم، که از تو بر دل ماست مشنو که: به مرهمی توان کاست
2 کی وعده وفا کنی تو امروز؟ کامروز ترا هزار فرداست
3 زلفت، که به کژ روی بر آمد با ما به وفا کجا شود راست؟
4 دریاب، که دست ما فرو بست این فتنه، که از سر تو برخاست