90 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای

1 روزگار از رخ تو شمعی ساخت آتشی در نهاد ما انداخت

2 ما طلب‌گار عافیت بودیم در کمین بود عشق، بیرون تاخت

3 سوختم در فراق و نیست کسی که مرا چاره‌ای تواند ساخت

4 مگر او رحمتی کند، ورنه هر کرا او بزد، کسی ننواخت

1 هر دم از خانه رخ بدر دارد در پی عاشقی نظر دارد

2 هر زمان مست بر سر کویی با کسی دست در کمر دارد

3 یار آن کس شود، که مینوشد دست آن کس کشد، که زر دارد

4 دوست گیرد نهان و فاش کند مخلصان را درین خطر دارد

1 باز بالای تو ما را در بلا خواهد نهاد دود زلفت آتشی در جان ما خواهد نهاد

2 دامنم پر خون دل گردد ز دست روزگار کان سزا در دامن هر ناسزا خواهد نهاد

3 از سر زلف دلاویز و لب شیرین تو آنکه بر گیرد دل خود در کجا خواهد نهاد؟

4 دست صبح از چین زلف عنبرآمیزت به لطف نافها در دامن باد صبا خواهد نهاد

1 مرا حدیث غم یار من بباید گفت گرم به ترک سر خویشتن بباید گفت

2 حکایتی که زن و مرد از آن همی ترسند ضرورتست که با مرد و زن بباید گفت

3 دل شکستهٔ من گم شد، این سخن روزی بدان دو زلف شکن بر شکن بباید گفت

4 حدیث دوستی و قصهٔ وفاداری به من چه سود؟ به دلدار من بباید گفت

1 دل مست و دیده مست و تن بی‌قرار مست جانی زبون چه چاره کند با سه چار مست؟

2 تلخست کام ما ز ستیز تو، ای فلک ما را شبی بر آن لب شیرین گمار، مست

3 یک شب صبح کرده بنالم بر آسمان با سوز دل ز دست تو، ای روزگار، مست

4 ای باد صبح، راز دل لاله عرضه دار روزی که باشد آن بت سوسن عذار مست

1 آنکه رخ عاشقان خاک کف پای اوست با رخ او جان ما، در دل ما جای اوست

2 او همه نورست، از آن شد همه چشمی برو او همه جانست، از آن در همه دل جای اوست

3 نیست به جز یاد او در دل ما جای گیر در سر ما هم مباد هر چه نه سودای اوست

4 صورت دست از ترنج فرق نکرد آنکه دید یوسف ما را، که مصر پر ز زلیخای اوست

1 آنکه دل من ببرد، از همه خوبان، یکیست وآنکه مرا می‌کشد در غم خود، آن یکیست

2 نیست عدو را مجال، با مدد آن جمال آیت دردش پرست، نسخهٔ درمان یکیست

3 عاشق و معشوق و عشق، عاقل و معقول و عقل عالم و معلوم و علم، دین و دل و جان یکیست

4 آنکه خلیل تو بود وین که حبیب منست دو بدور ار چه گشت، در همه دوران یکیست

1 عاشقان صورت او را ز جان اندیشه نیست بیدلانش را ز آشوب جهان اندیشه نیست

2 از قضای آسمانی خلق را بیمست و باز آفتاب ار باز گشت از آسمان اندیشه نیست

3 پیش ازین ترسیدمی کز آب دامن‌تر شود از گریبان چون گذشت آب، این زمان اندیشه نیست

4 ما ازین دریا، که کشتی در میانش برده‌ایم گر به ساحل می‌رسیدیم، از میان اندیشه نیست

1 مرا سر بلندی ز سودای اوست سری دوست دارم که در پای اوست

2 مزاج دلم گرم از آن می‌شود که بر مهر روی دلارای اوست

3 مرا زیبد ار لاف شاهی زنم که در سینه گنج تمنای اوست

4 نیابی در اجزای من دره‌ای که آن ذره خالی ز سودای اوست

1 زهی! شب نسخه‌ای از زلف و خالت تراز کسوت خوبی جمالت

2 حروف نقش چین را نسخه کرده مسلسل گشتن زلف چو دالت

3 به نام ایزد، چه فرخ فالم امروز! که دیدم طلعت فرخنده فالت

4 اگر بودی مرا در دست مالی نمی‌بودم بدین سان پایمالت

آثار اوحدی مراغه‌ای

90 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی