1 تا زندهایم، یاد لبش بر زبان ماست ذکرش دوای درد دل ناتوان ماست
2 گر فتنه میشویم بر آن روی، طرفه نیست زیرا که یار فتنهٔ آخر زمان ماست
3 گیرم که مهر او ز دل خود برون برم این درد را چه چاره؟ که در مغز جان ماست
4 از ما مپرس: کاتش دل تا چه غایتست؟ از آب دیده پرس، که او ترجمان ماست
1 لاله افیون در شراب انداختست نرگس و گل را خراب انداختست
2 از ریاحین چرخ در ناف زمین نافهای مشک ناب انداختست
3 نغمهٔ شیرین مرغان سحر شور در مستان خواب انداختست
4 عندلیب از عشق گل در بوستان نالهٔ چنگ و رباب انداختست
1 آن ترک پری چهره، که مانند فرشتست یارب، گل پاکش ز چه ترکیب سرشتست؟
2 انصاف توان داد که: با لطف وجودش بنیاد وجود دگران از گل و خشتست
3 زین بیش مده وعده به فردای بهشتم کامروز به نقد از رخ او خانه بهشتست
4 با قامت او هر که نشاند پس ازین سرو بسیار کند سرزنش آن سرو که کشتست
1 آن فروغ لاله یا برگ سمن، یا روی تست؟ آن بهشت عدن، یا باغ ارم، یا کوی تست؟
2 آن کمان چرخ، یا قوس و قزح، یا شکل نون یا مه نو، یا هلال وسمه، یا ابروی تست؟
3 آن بلای سینه، یا آشوب دل، یا رنج جان یا جفای چرخ، یا جور فلک، یا خوی تست؟
4 آن کمند مهر، یا زنجیر غم، یا بند عشق یا طناب شوق، یا دام بلا، یا بوی تست؟
1 عالمی را دشمنی با من ز بهر روی تست لیکن از دشمن نمیترسم، که میلم سوی تست
2 چارهٔ دل در فراقت جز جگر خوردن نبود وین جگر خوردن که میبینم هم از پهلوی تست
3 سال عمرم بر مهی شد صرف و آن مه عارضت روز عیشم بر شبی شد خرج و آن شب موی تست
4 بر نمیدارم ز زانو سر به حق دوستی تا نگه کردم سر زلفت که بر زانوی تست
1 دلم ز هر دو جهان مهر پروریدهٔ تست تنم به دست ستم پیرهن دریدهٔ تست
2 ز حسرت دهنت جان من رسید به لب خوشا کسی که دهانش به لب رسیدهٔ تست!
3 گزیدهٔ دو جهانی بسان طالع سعد غلام طالع آنم که بر گزیدهٔ تست
4 ز سرکشی غرضت گر همین ستمکاریست تو سرمکش، که دلم خود ستم کشیدهٔ تست
1 بنگرید این فتنه را کز نو پدیدار آمدهست خلق شهری از دل و جانش خریدار آمدهست
2 باغ رویش را ز چاه غبغبست امسال آب زان سبب سیب زنخدانش به از پار آمدهست
3 نقد هر خوبی که در گنج ملاحت جمع بود یک به یک در حلقهٔ آن زلف چون مار آمدهست
4 بارها جان عزیز خویش را در پای او پیشکش کردیم و اندر پیش او خوار آمدهست
1 این نوبت آب دیده ز هنجار دیگرست کار دلم نه بر نهج کار دیگرست
2 از هیچ یار بر دلم این بار غم نبود یاران، مدد، که این ستم از یار دیگرست
3 ای دردمند عشق، به درمان مدار گوش کامشب طبیب ما بر بیمار دیگرست
4 در خانه اوست چون نبود، ماه، گو: متاب وانگه به روزنی که ز دیوار دیگرست
1 ترک گندم گون من هر دم به جنگی دیگرست روی او را هر زمان حسنی و رنگی دیگرست
2 تنگهای شکر مصری بسی دیدیم، لیک شکر شیرین دهان او ز تنگی دیگرست
3 از میان دلبران شنگ و گل رویان شوخ یار ما را میرسد، شوخی و شنگی دیگرست
4 بیدلان خسته را زان زلفهای چون رسن هر زمان در گردن دل پالهنگی دیگرست
1 دل به صحرا میرود، در خانه نتوانم نشست بوی گل برخاست، در کاشانه نتوانم نشست
2 گر کنم رندی، سزد، کندر جوانی وقت گل محتسب داند که: من پیرانه نتوانم نشست
3 عاقلی گر صبر آن دارد که بنشیند، رواست من که عاشق باشم و دیوانه نتوانم نشست
4 زان چنین در دانهای خال او دل بستهام کندرین دام بلا بیدانه نتوانم نشست