90 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی

غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای

1 ماییم و سرکویی، پر فتنهٔ ناپیدا آسوده درو والا، آهسته درو شیدا

2 در وی سر سرجویان گردان شده از گردن در وی دل جانبازان تنها شده از تنها

3 بر لالهٔ بستانش مجنون شده صد لیلی بر ماه شبستانش وامق شده صد عذرا

4 خوانیست درین خانه، گسترده به خون دل لوزینهٔ او وحشت، پالودهٔ او سودا

1 سلام علیک، ای نسیم صبا به لطف از کجا می‌رسی؟ مرحبا

2 نشانی ز بلقیس، اگر کرده‌ای چو مرغ سلیمان گذر بر سبا

3 نسیمی بیاور ز پیراهنش که شد پیرهن بر وجودم قبا

4 اگر یابم از بوی زلفش خبر نیابد وجودم گزند از وبا

1 گر تو طالب عشقی، غم دمادمست اینجا ور نشانه می‌پرسی، رشته سر گمست اینجا

2 چون درین مقام آیی گوش کن که: در راهت ز آب چشم مظلومان چاه زمزمست اینجا

3 چیست جرم ما؟ گویی کز حریف ناهمتا هر کجا که بنشینی گو کژدمست اینجا

4 جو فروش مفتی را از نماز و از روزه رنگ چهرهٔ کاهی بهر گندمست اینجا

1 قراری چون ندارد جانم اینجا دل خود را چه می‌رنجانم اینجا؟

2 سر عاشق کله‌داری نداند بنه کفشی، که من مهمانم اینجا

3 مرا گفتی: کز آنجا آگهی چیست؟ چه می‌پرسی، که من حیرانم اینجا

4 نه او پنهان شد از چشمم، که من نیز ز چشم مدعی پنهانم اینجا

1 شب و روز مونس من غم آن نگار بادا سر من بر آستان سر کوی یار بادا

2 دلش ارچه با دل من به وفا یکی نگردد به رخش تعلق من، نه یکی، هزار بادا

3 چو رضای او در آنست که دردمند باشم غم و درد او نصیب من دردخوار بادا

4 ز ملامت رقیبان نکند گذار بر من که بت من از رقیبان به منش گذار بادا

1 پیر ریاضت ما عشق تو بود، یارا گر تو شکیب داری، طاقت نماند ما را

2 پنهان اگر چه داری چون من هزار مونس من جز تو کس ندارم پنهان و آشکارا

3 روزی حکایت ما ناگه به گفتن آید پوشیده چند داریم این درد بی‌دوا را؟

4 تا کی خلی درین دل پیوسته خار هجران؟ مردم ز جورت، آخر مردم، نه سنگ خارا

1 چگونه دل نسپارم به صورت تو، نگارا؟ که در جمال تو دیدم کمال صنع خدا را

2 چه بر خورند ز بالای نازک تو؟ ندانم جماعتی که تحمل نمی‌کنند بلا را

3 نه رسم ماست بریدن ز دوستان قدیمی دین دیار ندانم که رسم چیست شما را

4 مرا که روی تو بینم به جاه و مال چه حاجت؟ کسی که روی تو بیند به از خزینهٔ دارا

1 درد سری می‌دهیم باد صبا را تا برساند به دوست قصهٔ ما را

2 برسر کویش گذر کند به تانی با لب لعلش سخن کند به مدارا

3 پیرهن ما قبا کند به نسیمش برکند از ما دگر به مژده قبا را

4 مرهم این ریش کرد نیست، که عمری سینه سپر بوده‌ایم زخم بلا را

1 مبارک روز بود امروز، یارا که دیدار تو روزی گشت ما را

2 من آن دوزخ دلم، یارب، که دیدم به چشم خود بهشت آشکارا

3 نه مهرست این، که داغ دولتست این که بر دل بر ز دست این بی‌نوا را

4 ز یک نا گه چه گنج دولتست این؟ که در دست اوفتاد این بی‌نوا را

1 در چرخ کن چو عیسی زین جا رخ طلب را و آنجا درست گردان پیوند ابن و اب را

2 گویا شود پیاپی با دل مسیح جانت چون مریم ار ببندی روزی دو کام و لب را

3 با چشم تو چو گردی رطل‌اللسان به یادش از چوب خشک برخود ریزان کنی رطب را

4 خواهی که جاودانت باشد تصرف اینجا از خویشتن جدا دار این شهوت و غضب را

آثار اوحدی مراغه‌ای

90 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی