90 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای

1 آن سیه چهره که خلقی نگرانند او را خوبرویان جهان بنده به جانند او را

2 دلبرانی که به خوبی بنشانند امروز جای آنست که بر دیده نشانند او را

3 دامنش پاک ز عارست و دلش پاک ز عیب پاکبازان جهان بنده از آنند او را

4 گر در افتد به کفم دامن وصلش روزی از کف من به جهانی نجهانند او را

1 دود از دلم برآمد، دادی بده دلم را در بر رخم چه بندی؟ بگشای مشکلم را

2 پایم به گل فروشد، تا چند سر کشیدن؟ دستی بزن برآور این پای در گلم را

3 دستم چو شد حمایل در گردن خیالت پنهان کن از رقیبان دست حمایلم را

4 بردند پیش قاضی از قتل من حکایت او نیز داد رخصت، چون دید قاتلم را

1 حاشا! که جز هوای تو باشد هوس مرا یا پیش دل گذار کند جز تو کس مرا

2 در سینه بشکنم نفس خویش را به غم گر بی‌غمت ز سینه بر آید نفس مرا

3 فریاد من ز درد دل و درد دل ز تست دردم ببین وهم تو به فریاد رس مرا

4 گیرم نمی‌دهی به چومن طوطیی شکر از پیش قند خویش مران چون مگس مرا

1 بر قتل چون منی چه گماری رقیب را؟ ای در جهان غریب، مسوز این غریب را

2 دورم همی کنند ادیبان ز پیش تو ای حورزاده، عشق بیاموز ادیب را

3 روی تو گر ز دور ببیند خطیب شهر دیگر حضور قلب نباشد خطیب را

4 ترسا گر آن دو زلف چو زنار بنگرد در حال همچو عود بسوزد صلیب را

1 تا قلندر نشوی راه نیابی به نجات در سیاهی شو، اگر می‌طلبی آب حیات

2 موی بتراش و کفن ساز تنت را از موی تا درین عرصه نگردی تو بهر مویی مات

3 به یلک هر دو جهان را یله کن، تا چو یلان نام مردیت برآید ز میان عرصات

4 کفش و دستار بینداز و تهی کن سر و پای تا چو ایشان همه تن گردی اندر حرکات

1 سخت به حالم ز تو من، ای مدد حال بیا سخت به حالم ز تو من، ای مدد حال بیا

2 عهد من از یاد مهل، تا نشوم خوار و خجل نامه فرستادم و دل، بنگر و در حال بیا

3 عاشق دیوانه شدم، وز همه بیگانه شدم بر در می‌خانه شدم، خیز و به دنبال بیا

4 دور شدی، دیر مکش،بر مچشان زهر و مچش ای همه شغلی بتو خوش، با همه اشغال بیا

1 بگذاشته‌ام، تا چه کند نرگس مستت؟ با یار پسندیده که پیمان نواستت

2 رای دو دلی کردن و آهنگ جدایی گفتی که: ندارم من و می‌بینم و هستت

3 پیوند تو افزون شو و بسیار بگفتند: عهدش بشکن زود، که پیمان بشکستت

4 تا جان ندهم جای جراحت ننماید تیری که کنون بر دلم افتاد ز دستت

1 مبارک روز بود امروز، یارا که دیدار تو روزی گشت ما را

2 من آن دوزخ دلم، یارب، که دیدم به چشم خود بهشت آشکارا

3 نه مهرست این، که داغ دولتست این که بر دل بر ز دست این بی‌نوا را

4 ز یک نا گه چه گنج دولتست این؟ که در دست اوفتاد این بی‌نوا را

1 امروز چون گذشتی برما؟ عجب، عجب! ماه نوی که گشتی پیدا، عجب، عجب!

2 خوبت رخست و زیبا، بنشین، نکو، نکو شاد آمدی و خرم، فرما، عجب، عجب!

3 بخت من و من آسان با تو؟ بیا، بیا خوی تو و تو ساکن باما، عجب، عجب!

4 چونت ز دل برآمد، جانا که بی‌رقیب بر من گذار کردی تنها؟ عجب، عجب!

1 من چه گویم جفا و جنگ ترا؟ جرم رهوار و عذر لنگ ترا؟

2 ز دل و جان نشانه ساخته‌ام ناوک چشم شوخ شنگ ترا

3 ای نوازش کم و بهانه فراخ لب لعل و دهان تنگ ترا

4 صلح را خود ببین که ما چه کنیم؟ که به جان می‌خریم جنگ ترا

آثار اوحدی مراغه‌ای

90 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی