90 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای

1 پس از مشقت دوشین که داشت گوش امشب؟ که من به کام رسم زان لب چو نوش امشب

2 کشیده‌ایم بسی‌بار چرخ، وقت آمد که چرخ غاشیهٔ ما کشد به دوش امشب

3 بیار، ساقی، از آن جام راوقی، تا من در افگنم به رواق فلک خروش امشب

4 خیال خوب مبند، ای دل امشبی و مخسب تو نیز جهد کن، ای دیده و بکوش امشب

1 اگر یک سو کنی زان رخ سر زلف چو سنبل را ز روی لاله رنگ خود خجالت‌ها دهی گل را

2 مرا پیش لب لعل تو سربازیست در خاطر اگر چه پیش روی تو سربازیست کاکل را

3 رخ و زلف تو بس باشد ز بهر حجت و برهان اگر دعوی کند وقتی کسی دور تسلسل را

4 تجمل روی خوبان را بیاراید ولیکن تو رخی داری که از خوبی بیاراید تجمل را

1 دلبرا، در دل سخت تو وفا نیست چرا؟ کافران را دل نرمست و ترا نیست چرا؟

2 بر درت سگ وطنی دارد و ما را نه، که چه؟ به سگانت نظری هست و بمانیست چرا؟

3 هر که قتلی بکند کشته بهایی بدهد تو مرا کشتی و امید بها نیست چرا؟

4 خون من ریزی و چشم تو روا می‌دارد بوسه‌ای خواهم و گویی که: روانیست، چرا؟

1 رخ خوب خویشتن را بچه پوشی از نظرها؟ که به حسرت تو رفتن بدو دیده خاک درها

2 برت آمدیم یک دم، ز برای دست بوسی چو ملول گشتی از ما، ببریم درد سرها

3 تو به ناز خفته هرشب، ز منت خبر نباشد که زخون دیده گریم ز غمت به رهگذرها

4 عجب آمدم که: بعضی ز تو غافلند، مردم مگر از ره بصارت خللیست در بصرها؟

1 بیار باده، که ما را به هیچ حال امشب برون نمی‌رود آن صورت از خیال امشب

2 به حکم آنکه ندارم حضور بی‌رخ دوست مرا نماز حرامست و می حلال امشب

3 ز باده خوردن اگر منع می‌کنندم خلق بدین سخن نتوان رفت در جوال امشب

4 ز عشرت و طرب و باده هیچ باقی نیست ولی چه سود؟ که دوریم از آن جمال امشب

1 حسن خود عرضه کن، ای ماه پسندیده صفات تا شود دیدهٔ ما روشن از آثار صفات

2 لب لعل و دهن تنگ و خط سبز تو برد در جهان آب رخ معدن و حیوان و نبات

3 چشمم از گریه فراتست و رخ از ناخن نیل تو توانی که به هم جمع کنی نیل و فرات

4 همچو فرهاد دگر کوه گرفتیم و کمر در فراق رخت، ای دلبر شیرین حرکات

1 قراری چون ندارد جانم اینجا دل خود را چه می‌رنجانم اینجا؟

2 سر عاشق کله‌داری نداند بنه کفشی، که من مهمانم اینجا

3 مرا گفتی: کز آنجا آگهی چیست؟ چه می‌پرسی، که من حیرانم اینجا

4 نه او پنهان شد از چشمم، که من نیز ز چشم مدعی پنهانم اینجا

1 به خرابات برید از در این خانه مرا که دگر یاد شراب آمد و پیمانه مرا

2 دل دیوانه به زنجیر نبستن عجبست که به زنجیر ببندد دل دیوانه مرا؟

3 می بیارید و تنم را بنشانید چو شمع پیش آن شمع و بسوزید چو ویرانه مرا

4 همچو گنجیست درین عالم ویران رخ او یاد آن گنج دوانید به ویرانه مرا

1 چگونه دل نسپارم به صورت تو، نگارا؟ که در جمال تو دیدم کمال صنع خدا را

2 چه بر خورند ز بالای نازک تو؟ ندانم جماعتی که تحمل نمی‌کنند بلا را

3 نه رسم ماست بریدن ز دوستان قدیمی دین دیار ندانم که رسم چیست شما را

4 مرا که روی تو بینم به جاه و مال چه حاجت؟ کسی که روی تو بیند به از خزینهٔ دارا

1 درد سری می‌دهیم باد صبا را تا برساند به دوست قصهٔ ما را

2 برسر کویش گذر کند به تانی با لب لعلش سخن کند به مدارا

3 پیرهن ما قبا کند به نسیمش برکند از ما دگر به مژده قبا را

4 مرهم این ریش کرد نیست، که عمری سینه سپر بوده‌ایم زخم بلا را

آثار اوحدی مراغه‌ای

90 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی