90 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای

1 چون ندیدم خبری زین دل رنجور ترا در سپردم به خدا، ای ز خدا دور، ترا

2 شاد نابوده ز وصل تو من و نابوده توجفا کرده و من داشته معذور ترا

3 صورت پاک ترا از نظر پاک مپوش که به جز دیدهٔ پاکان ندهد نور ترا

4 گر ز دیدار تو آگاه شوند اهل بهشت سر مویی نفروشند به صد حور ترا

1 چو آشفته دیدی که شد کار ما نگشتی دگر گرد بازار ما

2 میازار ما را، که کار خطاست دلیری نمودن به آزار ما

3 به فریاد ما گر چنین می‌رسی به گردون رسد نالهٔ زار ما

4 دل ما ننالیدی از چشم تو اگر جور کردی به مقدار ما

1 آخر، ای ماه پری پیکر، که چون جانی مرا در فراق خویشتن چندین چه رنجانی مرا؟

2 همچو الحمدم فکندی در زبان خاص و عام لیک خود روزی بحمدالله نمی‌خوانی مرا

3 ای که در خوبی به مه مانی چه کم گردد زتو گر بری نزدیک خود روزی به مهمانی مرا؟

4 دست خویش از بهر کشتن بر کسی دیگر منه می‌کشم در پای خود چندان که بتوانی مرا

1 نمیرد هر که در گیتی تو باشی یادگار او را چراغی کش تو باشی نور با مردن چه کار او را؟

2 اگر نه دامن از گوهر بریزد چون فلک شاید که هر صبحی تو برخیزی چو خورشید از کنار او را

3 دلم لعل لبت بر دست، اگر پوشیده می‌داری من اینک فاش می‌گویم! به نزدیک من آر او را

4 مجو آزار آن بیدل، که از سودای وصل تو دلش پیوسته در بندست و جان در زیر بار او را

1 پیش‌آر، ساقی، آن می چون زنگ را تا ما براندازیم نام و ننگ را

2 امشب زرنگ می برافروز آتشی تا رنگ پوش ما بسوزد رنگ را

3 بی‌روی او چون عود می‌سوزد تنم مطرب، تو نیز آخر بساز آن چنگ را

4 با فقیه از عقل می‌گوید سخن عقلی نبودست این فقیه دنگ را

1 چون کژ کنی به شیوه به سر بر کلاه را زلف و رخ تو طیره کند مشک و ماه را

2 یزدان هزار عذر بخواهد ز روی تو فردا که هیچ عذر نباشد گناه را

3 نشگفت پای ما که بر آید به سنگ غم زیرت که احتیاط نکردیم راه را

4 دارم گواه آنکه تو کشتی مرا، ولیک ترسم که: نرگست بفریبد گواه را

1 ای زیر زلف عنبرین پوشیده مشکین خال را ای زیر زلف عنبرین پوشیده مشکین خال را

2 باری گر از درد تو من زاری کنم، عذرم بنه چون بار مستولی شود مسکین کند حمال را

3 روزی همی باید مرا، مانند ماهی، تا درآن پیش تو تقریری دهم شرح شب چون سال را

4 شاگرد عشقم، گر سخن گویم درین معنی سزد چون عشق استادی کند، در گفتن آرد لال را

1 مطرب، چو بر سماع تو کردیم گوش را راهی بزن، که ره بزند عقل و هوش را

2 ابریشمی بساز و ازین حلقه پنبه کن نقل حضور صوفی پشمینه پوش را

3 جامی بیار، ساقی، از آن بادهای خام وز عکس او بسوز من نیم جوش را

4 بر لوح دل نقوش پریشان کشیده‌ایم جامی بده، که محو کنیم این نقوش را

1 پیر ریاضت ما عشق تو بود، یارا گر تو شکیب داری، طاقت نماند ما را

2 پنهان اگر چه داری چون من هزار مونس من جز تو کس ندارم پنهان و آشکارا

3 روزی حکایت ما ناگه به گفتن آید پوشیده چند داریم این درد بی‌دوا را؟

4 تا کی خلی درین دل پیوسته خار هجران؟ مردم ز جورت، آخر مردم، نه سنگ خارا

1 ای نرگس تو فتنه و در فتنه خواب‌ها زلف تو حلقه‌حلقه و در حلقه تاب‌ها

2 حوران جنت ار به کمالت نگه کنند در رو کشند جمله ز شرمت نقاب‌ها

3 دست قضا چو نسخهٔ خوبان همی‌نبشت روی تو اصل بود و دگر انتخاب‌ها

4 گر پرتوی ز روی تو در عالم اوفتد سر بر کند ز هر طرفی آفتاب‌ها

آثار اوحدی مراغه‌ای

90 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی