من چه گویم جفا و جنگ ترا؟ از اوحدی مراغهای غزل 13
1. من چه گویم جفا و جنگ ترا؟
جرم رهوار و عذر لنگ ترا؟
...
1. من چه گویم جفا و جنگ ترا؟
جرم رهوار و عذر لنگ ترا؟
...
1. دلبرا، در دل سخت تو وفا نیست چرا؟
کافران را دل نرمست و ترا نیست چرا؟
...
1. باز کی بینم رخ آن ماه مهر افروز را؟
گل رخ سیمین بر دل دزد عاشق سوز را؟
...
1. مطرب، چو بر سماع تو کردیم گوش را
راهی بزن، که ره بزند عقل و هوش را
...
1. پیشآر، ساقی، آن می چون زنگ را
تا ما براندازیم نام و ننگ را
...
1. اگر یک سو کنی زان رخ سر زلف چو سنبل را
ز روی لاله رنگ خود خجالتها دهی گل را
...
1. ای زیر زلف عنبرین پوشیده مشکین خال را
ای زیر زلف عنبرین پوشیده مشکین خال را
...
1. گر وصل آن نگار میسر شود مرا
از عمر باک نیست، که در سر شود مرا
...
1. به خرابات گرو شد سر و دستار مرا
طلبم کن ز خرابات و به دست آر مرا
...
1. چون نیست یار در غم او هیچ کس مرا
ای دل، تو دست گیر و به فریاد رس مرا
...
1. حاشا! که جز هوای تو باشد هوس مرا
یا پیش دل گذار کند جز تو کس مرا
...
1. دود از دلم برآمد، دادی بده دلم را
در بر رخم چه بندی؟ بگشای مشکلم را
...