90 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای

1 ای پرتو روح‌القدس تابان ز رخسار شما نور مسیحا در خم زلف چو زنار شما

2 هم لفظتان انجیل خوان، هم لهجتان داودسان سر حواریون نهان در بحر گفتار شما

3 شماس ازان رخ جفت غم، مطران پریشان دم بدم قسیس دانا نیز هم بیچاره در کار شما

4 اعجاز عیسی در دو لب پنهان صلیب اندر سلب قندیل زهبان نیم شب تابان ز رخسار شما

1 مرادم ار چه نخواهد روا شدن ز شما مرادم ار چه نخواهد روا شدن ز شما

2 مگر اجل برهاند مرا ز عشق، ارنه به زندگی نتوانم رها شدن ز شما

3 اگر ز خوی شما داشتی خبر دل من عجب نداشتمی بی‌وفا شدن ز شما

4 ازین صفت که بی‌یگانگی همی کوشید کرا بود طمع آشنا شدن ز شما؟

1 پرده بر انداخت ز رخ یار نهان گشتهٔ ما نوبت اقبال برد بخت جوان گشتهٔ ما

2 تن همه جان گشت چو او باز به دل کرد نظر باخته شد در نظری آن تن جان گشتهٔ ما

3 گرچه گران بار شدیم از غم آن ماه ولی هم سبک انداخته شد بار گران گشتهٔ ما

4 دیدهٔ گریان به دلم فاش همی گفت خود این: کاتش غم زود کشد اشک روان گشتهٔ ما

1 حلوای نباتست لبت، پسته دهانا در باغ گلی نیست به رخسار تو مانا

2 زیر لبت ازوسمه نقطهاست، چه روشن؟ گرد رخت از مشک زقمهاست چه خوانا؟

3 گفتم: نتوانی دل شهری بربودن نی، چون نتوانی، که شگرفی و توانا؟

4 بس گوشه نشینی که ز هجر تو بنالد این ناله به گوشت نرسیدست همانا

1 ای نرگس تو فتنه و در فتنه خواب‌ها زلف تو حلقه‌حلقه و در حلقه تاب‌ها

2 حوران جنت ار به کمالت نگه کنند در رو کشند جمله ز شرمت نقاب‌ها

3 دست قضا چو نسخهٔ خوبان همی‌نبشت روی تو اصل بود و دگر انتخاب‌ها

4 گر پرتوی ز روی تو در عالم اوفتد سر بر کند ز هر طرفی آفتاب‌ها

1 رخ خوب خویشتن را بچه پوشی از نظرها؟ که به حسرت تو رفتن بدو دیده خاک درها

2 برت آمدیم یک دم، ز برای دست بوسی چو ملول گشتی از ما، ببریم درد سرها

3 تو به ناز خفته هرشب، ز منت خبر نباشد که زخون دیده گریم ز غمت به رهگذرها

4 عجب آمدم که: بعضی ز تو غافلند، مردم مگر از ره بصارت خللیست در بصرها؟

1 باد سهند بین که : برین مرغزارها چون می‌کند ز نرگس و لاله نگارها؟

2 در باغ رو، که دست بهار از سر درخت بر فرقت از شکوفه بریزد نثارها

3 ساقی، میان ببند که هنگام عشرتست می در پیالها کن و گل در کنارها

4 نتوان شکایت ستم روزگار کرد گر من درین حدیث کنم روزگارها

1 ای سفر کرده، دلم بی‌تو بفرسود،بیا غمت از خاک درت بیشترم سود، بیا

2 سود من جمله ز هجر تو زیان خواهد شد گر زیانست درین آمدن از سود، بیا

3 مایهٔ راحت و آسایش دل بودی تو تا برفتی تو دلم هیچ نیاسود بیا

4 ز اشتیاق تو در افتاد به جانم آتش وز فراق تو در آمد به سرم دود، بیا

1 سخت به حالم ز تو من، ای مدد حال بیا سخت به حالم ز تو من، ای مدد حال بیا

2 عهد من از یاد مهل، تا نشوم خوار و خجل نامه فرستادم و دل، بنگر و در حال بیا

3 عاشق دیوانه شدم، وز همه بیگانه شدم بر در می‌خانه شدم، خیز و به دنبال بیا

4 دور شدی، دیر مکش،بر مچشان زهر و مچش ای همه شغلی بتو خوش، با همه اشغال بیا

1 نوبهارست و دل پر هوس و بادهٔ ناب حبذا روی نگار و لب کشت و سر آب

2 صبح برخیز و بر گل به صبوحی بنشین چون به آواز خوش مرغ درآیی از خواب

3 عیش نیکوست کسی را که تواند کردن ای توانای خردمند، چه داری؟ دریاب

4 اگر آن زلف تو در بردن عقل از همه روی وی لب تو در غارت دین از همه باب

آثار اوحدی مراغه‌ای

90 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی