90 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای

1 نیست در آبگینه آتش و آب باده‌شان رنگ می‌دهد، دریاب

2 باده نیز اندر اصل خود آبیست کآفتابش فروغ بخشد و تاب

3 ز آب بی رنگ شد عنب موجود وز عنب شیره وز شیره شراب

4 زین منازل نکرده آب گذار هیچ کس را نکرد مست خراب

1 ای سفر کرده، دلم بی‌تو بفرسود،بیا غمت از خاک درت بیشترم سود، بیا

2 سود من جمله ز هجر تو زیان خواهد شد گر زیانست درین آمدن از سود، بیا

3 مایهٔ راحت و آسایش دل بودی تو تا برفتی تو دلم هیچ نیاسود بیا

4 ز اشتیاق تو در افتاد به جانم آتش وز فراق تو در آمد به سرم دود، بیا

1 چون نیست یار در غم او هیچ کس مرا ای دل، تو دست گیر و به فریاد رس مرا

2 سیر آمدم ز عیش، که بی‌دوست میکنم بی او چه باشد؟ ازین عیش بس مرا

3 از روزگار غایت مطلوب من کسیست و آنگه کسی، که نیست جزو هیچ کس مرا

4 ای ساربان شبی که کنی عزم کوی او آگاه کن، یکی به صدای جرس مرا

1 غم عشقت، ای پسر، بسوزد همی مرا ترا گر خبر شدی نبدی غمی مرا

2 دمم می‌دهی که: من بیابم دمی دگر گره بر دمم زدی، رها کن دمی مرا

3 به نام تو زیستم همه عمر و خود ز تو نه بر دست نامه‌ای، نه بر لب نمی‌مرا

4 مکن بیش ازین ستم، به نیکی گرای هم چو زخمم به دل رسید، بنه مرهمی مرا

1 تو مشغولی به حسن خود، چه غم داری ز کار ما؟ که هجرانت چه می‌سازد همی با روزگار ما؟

2 چه ساغرها تهی کردیم بر یادت: که یک ذره نه ساکن گشت سوز دل، نه کمتر شد خمار ما

3 به هر جایی که مسکینی بیفتد دست گیرندش ولی این مردمی ها خود نباشد در دیار ما

4 ز رویت پردهٔ دوری زمانی گر برافتادی همانا بشکفانیدی گل وصلی ز خار ما

1 ماییم و سرکویی، پر فتنهٔ ناپیدا آسوده درو والا، آهسته درو شیدا

2 در وی سر سرجویان گردان شده از گردن در وی دل جانبازان تنها شده از تنها

3 بر لالهٔ بستانش مجنون شده صد لیلی بر ماه شبستانش وامق شده صد عذرا

4 خوانیست درین خانه، گسترده به خون دل لوزینهٔ او وحشت، پالودهٔ او سودا

1 به خرابات گرو شد سر و دستار مرا طلبم کن ز خرابات و به دست آر مرا

2 بفغانند مغان از من و از زاری من شاید از پیر مغان هم ندهد بار مرا

3 ساخت اندر دل ما یار خراباتی جای ز خرابات به جایی مبر، ای یار، مرا

4 اندر آمد شب و تا صومعه، زین جا که منم راه دورست، درین میکده بگذار مرا

1 گر وصل آن نگار میسر شود مرا از عمر باک نیست، که در سر شود مرا

2 تسخیر روی او به دعا می‌کند دلم تا آفتاب و ماه مسخر شود مرا

3 روزی که کاسهٔ سرم از خاک پر کنند از بوی او دماغ معطر شود مرا

4 آن نور هر دودیده اگر می‌دهد رضا بگذار تا دودیده به خون تر شود مرا

1 پرده بر انداخت ز رخ یار نهان گشتهٔ ما نوبت اقبال برد بخت جوان گشتهٔ ما

2 تن همه جان گشت چو او باز به دل کرد نظر باخته شد در نظری آن تن جان گشتهٔ ما

3 گرچه گران بار شدیم از غم آن ماه ولی هم سبک انداخته شد بار گران گشتهٔ ما

4 دیدهٔ گریان به دلم فاش همی گفت خود این: کاتش غم زود کشد اشک روان گشتهٔ ما

1 باز کی بینم رخ آن ماه مهر افروز را؟ گل رخ سیمین بر دل دزد عاشق سوز را؟

2 دولت پیروز اگر بنشاندش بار دگر در بر من، شکر گویم دولت پیروز را

3 گر رسیدم از لبش روزی به کام دل، رواست زانکه شبها از خدا می‌خواستم این روز را

4 همچو فرهاد از غمش روزی به صحراها روم تا ببینند این جوانان عشق پیرآموز را

آثار اوحدی مراغه‌ای

90 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی