90 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای

1 مرادم ار چه نخواهد روا شدن ز شما مرادم ار چه نخواهد روا شدن ز شما

2 مگر اجل برهاند مرا ز عشق، ارنه به زندگی نتوانم رها شدن ز شما

3 اگر ز خوی شما داشتی خبر دل من عجب نداشتمی بی‌وفا شدن ز شما

4 ازین صفت که بی‌یگانگی همی کوشید کرا بود طمع آشنا شدن ز شما؟

1 زخمی، که بر دل آید ، مرهم نباشد او را خامی که دل ندارد این غم نباشد او را

2 گفتی که: دل بدوده، من جان همی فرستم زیرا که با چنان رخ دل کم نباشد او را

3 عیسی مریم از تو گر باز گردد این دم این مرده زنده کردن دردم نباشد او را

4 گویند: ازو طلب دار آیین مهربانی نه نه، طلب ندارم، دانم نباشد او را

1 ای چراغ چشم توفان بار ما بیش ازین غافل مباش از کار ما

2 هر زمانی در به روی ما مبند گر چه کوته دیده‌ای دیوار ما

3 شکر آن که خواب می‌گیرد به شب رحمتی بر دیدهٔ بیدار ما

4 ای که با هر کس چو گل بشکفته‌ای بیش ازین نتوان نهادن خار ما

1 سلام علیک، ای نسیم صبا به لطف از کجا می‌رسی؟ مرحبا

2 نشانی ز بلقیس، اگر کرده‌ای چو مرغ سلیمان گذر بر سبا

3 نسیمی بیاور ز پیراهنش که شد پیرهن بر وجودم قبا

4 اگر یابم از بوی زلفش خبر نیابد وجودم گزند از وبا

1 دراز شد سفر یار دور گشتهٔ ما فغان ازین دلی بی‌او نفور گشته ما

2 به آن رسید که توفان بر آیدم بدو چشم ز سوز سینه همچون تنور کشته ما

3 بخواند راوی مستان به صوت داودی ز شوق او سخن چون زبور گشته ما؟

4 چه بودی آنکه چو حوری در آمدی هر دم به خانهٔ چو سرای سرور گشتهٔ ما؟

1 حلوای نباتست لبت، پسته دهانا در باغ گلی نیست به رخسار تو مانا

2 زیر لبت ازوسمه نقطهاست، چه روشن؟ گرد رخت از مشک زقمهاست چه خوانا؟

3 گفتم: نتوانی دل شهری بربودن نی، چون نتوانی، که شگرفی و توانا؟

4 بس گوشه نشینی که ز هجر تو بنالد این ناله به گوشت نرسیدست همانا

1 زان دوست که غمگینم، غم‌‎خوار کنش، یارب دشمن که نمی‌خواهد، هم‌خوار کنش، یارب

2 اندر دل سخت او کین پر شد و مِهر اندک آن مهر که اندک شد، بسیار کنش، یارب

3 سر گشته و غم‌خوارم، آن کین غم ازو دارم همچون من سرگشته، بی‌یار کنش، یارب

4 کردست رقیبان را خار گل روی خود نازک شکفید آن گل، بی‌خار کنش، یارب

1 نوبهارست و دل پر هوس و بادهٔ ناب حبذا روی نگار و لب کشت و سر آب

2 صبح برخیز و بر گل به صبوحی بنشین چون به آواز خوش مرغ درآیی از خواب

3 عیش نیکوست کسی را که تواند کردن ای توانای خردمند، چه داری؟ دریاب

4 اگر آن زلف تو در بردن عقل از همه روی وی لب تو در غارت دین از همه باب

1 مکن از برم جدایی، مرو از کنارم امشب که نمی‌شکیبد از تو دل بی‌قرارم امشب

2 ز طرب نماند باقی، که مرا تو هم وثاقی چو لب تو گشت ساقی نکند خمارم امشب

3 چه زنی صلای رفتن؟چو نماند پای رفتن چه کنی هوای رفتن؟ که نمیگذارم امشب

4 به رخم چو بر گشادی در وعدها که دادی نه شگفت اگر به شادی نفسی برآرم امشب

1 گر تو طالب عشقی، غم دمادمست اینجا ور نشانه می‌پرسی، رشته سر گمست اینجا

2 چون درین مقام آیی گوش کن که: در راهت ز آب چشم مظلومان چاه زمزمست اینجا

3 چیست جرم ما؟ گویی کز حریف ناهمتا هر کجا که بنشینی گو کژدمست اینجا

4 جو فروش مفتی را از نماز و از روزه رنگ چهرهٔ کاهی بهر گندمست اینجا

آثار اوحدی مراغه‌ای

90 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی