90 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای

1 نیست در آبگینه آتش و آب باده‌شان رنگ می‌دهد، دریاب

2 باده نیز اندر اصل خود آبیست کآفتابش فروغ بخشد و تاب

3 ز آب بی رنگ شد عنب موجود وز عنب شیره وز شیره شراب

4 زین منازل نکرده آب گذار هیچ کس را نکرد مست خراب

1 هر بامداد روی تو دیدن چو آفتاب ما را رسد، که بی‌تو ندیدیم روی خواب

2 ما را دلیست گمشده در چین زلف تو اکنون که حال با تو بگفتیم، بازیاب

3 باریک تر ز موی سؤالیست در دلم شیرین‌تر از لب تو نگوید کسی جواب

4 رویت ز روشنی چو بهشتست و من ز درد در وی به حیرتم که: بهشتست یا عذاب؟

1 یا بپوش آن روی زیبا در نقاب یا دگر بیرون مرو چون آفتاب

2 بند کن زلف جهان آشوب را گر نمی‌خواهی جهانی را خراب

3 رنج من زان چشم خواب‌آلود تست چون کنم، کندر نمی‌آید ز خواب؟

4 زلف را وقتی اگر تابی دهی آن تو دانی، روی را از من متاب

1 امروز چون گذشتی برما؟ عجب، عجب! ماه نوی که گشتی پیدا، عجب، عجب!

2 خوبت رخست و زیبا، بنشین، نکو، نکو شاد آمدی و خرم، فرما، عجب، عجب!

3 بخت من و من آسان با تو؟ بیا، بیا خوی تو و تو ساکن باما، عجب، عجب!

4 چونت ز دل برآمد، جانا که بی‌رقیب بر من گذار کردی تنها؟ عجب، عجب!

1 زان دوست که غمگینم، غم‌‎خوار کنش، یارب دشمن که نمی‌خواهد، هم‌خوار کنش، یارب

2 اندر دل سخت او کین پر شد و مِهر اندک آن مهر که اندک شد، بسیار کنش، یارب

3 سر گشته و غم‌خوارم، آن کین غم ازو دارم همچون من سرگشته، بی‌یار کنش، یارب

4 کردست رقیبان را خار گل روی خود نازک شکفید آن گل، بی‌خار کنش، یارب

1 بت خورشید رخ من به گذارست امشب شب روان را رخ او مشعله دارست امشب

2 خاک مشکست و زمین عنبر و دیوار عبیر باد گل بوی و هوا غالیه بارست امشب

3 دیدهٔ آن که نمی‌خفت و سعادت می‌جست گو: نگه کن، که سعادت بگذارست امشب

4 آن بهشتی، که ترا وعده به فردا دادند همه در حلقهٔ آن زلف چو مارست امشب

1 پس از مشقت دوشین که داشت گوش امشب؟ که من به کام رسم زان لب چو نوش امشب

2 کشیده‌ایم بسی‌بار چرخ، وقت آمد که چرخ غاشیهٔ ما کشد به دوش امشب

3 بیار، ساقی، از آن جام راوقی، تا من در افگنم به رواق فلک خروش امشب

4 خیال خوب مبند، ای دل امشبی و مخسب تو نیز جهد کن، ای دیده و بکوش امشب

1 بیار باده، که ما را به هیچ حال امشب برون نمی‌رود آن صورت از خیال امشب

2 به حکم آنکه ندارم حضور بی‌رخ دوست مرا نماز حرامست و می حلال امشب

3 ز باده خوردن اگر منع می‌کنندم خلق بدین سخن نتوان رفت در جوال امشب

4 ز عشرت و طرب و باده هیچ باقی نیست ولی چه سود؟ که دوریم از آن جمال امشب

1 مکن از برم جدایی، مرو از کنارم امشب که نمی‌شکیبد از تو دل بی‌قرارم امشب

2 ز طرب نماند باقی، که مرا تو هم وثاقی چو لب تو گشت ساقی نکند خمارم امشب

3 چه زنی صلای رفتن؟چو نماند پای رفتن چه کنی هوای رفتن؟ که نمیگذارم امشب

4 به رخم چو بر گشادی در وعدها که دادی نه شگفت اگر به شادی نفسی برآرم امشب

1 مهر گسل گشت یار، عهد شکن شد حبیب اصل خطر شد دوا، رای خطا زد صلیب

2 خوارم و بی‌وصل دوست خوار بود آدمی زارم و بی‌روی گل زار بود عندلیب

3 دیر کشید، ای نگار، سوختنم ز انتظار یا نظری بی‌ستیز، یا گذری بی‌رقیب

4 ما ز تو مهر و وفا خواسته‌ایم، ای صنم نی چو کسان دگر عاشق رنگیم و طیب

آثار اوحدی مراغه‌ای

90 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی