90 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای

1 گر به دست آوریم دامن دوست همه او را شویم و خود همه اوست

2 آنکه او را در آب می‌جویی همچو آیینه با تو رو در روست

3 تو تویی خود از میان برگیر کز تویی تو رشته تو برتوست

4 گر شود کوزه کوزه گرنه شگفت که بسی کاسه سوده گشت و سبوست

1 سروی که ازو و حور و پری بار برند اوست ماهی که ازو خلق دل زار برند اوست

2 گرد دهن چون شکرش گرد، که امروز تنگی که ازو قند به خروار برند اوست

3 آن حور شکر خنده که از حقهٔ لعلش یک شهر شفای دل بیمار برند اوست

4 آن ماه که سجاده نشینان در او سجاده و تسبیح به خمار برند اوست

1 آن بت وفا نکرد، که دل در وفای اوست و آن یار سر کشید که تن خاک پای اوست

2 گر زانکه عاشقی به مثل خاک دوست شد ما خاک آن سگیم که پیش سرای اوست

3 سازی ندیده‌ایم و نوایی ازو، مگر ساز غمش، که خانهٔ ما پرنوای اوست

4 در دیده کس نیامد و دل یاد کس نگردد تا دل مقام او شد و تا دیده جای اوست

1 آنکه رخ عاشقان خاک کف پای اوست با رخ او جان ما، در دل ما جای اوست

2 او همه نورست، از آن شد همه چشمی برو او همه جانست، از آن در همه دل جای اوست

3 نیست به جز یاد او در دل ما جای گیر در سر ما هم مباد هر چه نه سودای اوست

4 صورت دست از ترنج فرق نکرد آنکه دید یوسف ما را، که مصر پر ز زلیخای اوست

1 مرا سر بلندی ز سودای اوست سری دوست دارم که در پای اوست

2 مزاج دلم گرم از آن می‌شود که بر مهر روی دلارای اوست

3 مرا زیبد ار لاف شاهی زنم که در سینه گنج تمنای اوست

4 نیابی در اجزای من دره‌ای که آن ذره خالی ز سودای اوست

1 دل بسته شد به دام دو زلف چو دال دوست بر بوی دانها که بدیدم ز خال دوست

2 دل را چه قدر و قیمت و جان چیست؟ کین دو رفت وندر خجالتیم هنوز از جمال دوست

3 جانش چگونه تحفه فرستم؟ کزوست جان کس دوست را چگونه فریبد به مال دوست؟

4 مالم به دست نیست، که درپای او کنم زان زیر دست دشمنم و پایمال دوست

1 در گمانی که: به غیر از تو کسی یارم هست؟ غلطست این، که به غیر از تو نپندارم هست

2 حیفت آمد که: دمی بی غم هجران باشم زانکه امید به وصل تو چه بسیارم هست!

3 آخر، ای باد، که داری خبر از من تو بگوی: گر شنیدی که به جز فکرت تو کارم هست؟

4 گر بغیر از کمر طاعت او می‌بندم بر میان کفر همی بندم و زنارم هست

1 پیداست حال مردم رند، آن چنان که هست خرم دلی که فاش کند هر نهان که هست

2 می‌خواره گنج دارد و مردم بر آن که: نه زاهد نداشت چیزی و ما را گمان که هست

3 مؤمن ز دین برآمد و صوفی ز اعتقاد ترسا محمدی شد و عاشق همان که هست

4 سود جهان به مردم عاقل بده، که من از بهر عاشقی بکشم هر زیان که هست

1 ماه کشمیری رخ من، از ستمکاری که هست می‌پسندد بر من بیچاره هر خواری که هست

2 چشم گریانم ز هجر عارض گل رنگ او ابر نیسان را همی ماند، ز خون باری که هست

3 ای که بر ما می‌پسندی سال و ماه و روز و شب هر بلا و محنت و درد دل و زاری که هست

4 نیست خواهد شد وجود دردمند ما ز غم گر وجود ما ازین ترتیب بگذاری که هست

1 ز عشق اگر چه به هر گوشه داستانی هست سری چنین نه همانا بر آستانی هست

2 بیا، که با گل رویت فراغتی دارم ز هر گلی که به باغی و بوستانی هست

3 اگر بخوان تو از لاغری نه در خوردیم هم از برای سگان تو استخوانی هست

4 بگوی تا: نزند تیر غمزه جز بر ما چو ابروی تو کسی را اگر کمانی هست

آثار اوحدی مراغه‌ای

90 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی