90 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای

1 ای نسیم صبح دم، یارم کجاست؟ غم ز حد بگذشت، غم‌خوارم کجاست؟

2 وقت کارست، ای نسیم، از کار او گر خبر داری، بگو دارم، کجاست؟

3 خواب در چشمم نمی‌آید به شب آن چراغ چشم بیدارم کجاست؟

4 بر در او از برای دیدنی بارها رفتم، ولی بارم کجاست؟

1 ای عید روزه‌داران ابروی چون هلالت وی شام صبح خیزان زلف سیاه و خالت

2 خورشید چرخ خوبی عکس فلک نوردت ناهید برج شادی روی قمر مثالت

3 پشت فلک شکسته مهر قضا توانت روی زمین گرفته عشق قدر مجالت

4 عمر منی، وفا کن، تا برخوردم ز وصلت مرغ توام، رها کن، تا می‌پرم به بالت

1 در فراق تو مرا هیچ نه خوردست و نه خفت تا تو بازآیی از آنجا که نمی‌یارم گفت

2 هیچ محتاج گرو نیست، که دل خواهد برد خم ابروی تو، گر طاق برآید، یا جفت

3 گر تو خواهی که بدانی: به چه روزیم از تو روزگاری به شب مات نمی‌باید خفت

4 ز تمنای تو برخار جفا می‌خفتیم تا چه گل بود که از هجر تو ما را بشکفت؟

1 زلف ترا بدیدم و مشکم ز یاد رفت هر کو به دام زلف تو اندر فتاد رفت

2 بر بوی باد زلف تو شب روز می‌کنم دردا! کز اشتیاق تو عمرم به باد رفت

3 روزی اگر ز زلف تو بندی گشوده‌ام بر من مگیر، کان به طریق گشاد رفت

4 گفتی که: بامداد مراد تو می‌دهم زان روز می‌شمارم و صد بامداد رفت

1 تا دل ما با تو کرد روی ارادت هیچ نیاید ز ما مخالف عادت

2 گر چه کم ما گرفته‌ای تو ز شوخی عشق تو افزون شدست و مهر زیادت

3 رنگ سلامت ندیدم و رخ شادی از برمن تا برفته‌ای به سعادت

4 آنکه ز درد جدایی تو بمیرد زنده نداند شدن به حشر و اعادت

1 انجمن شهر ملای گلست باده بیاور، که صلای گلست

2 نالهٔ مرغان سحرخوان به صبح از سر عشقت، نه برای گلست

3 بر رخ خوبان جهان خط کشید سبزه، که خاک کف پای گلست

4 باغ، که او خاک معنبر کند سنبل او خواجه سرای گلست

1 از پیش دیده رفتی و نقش از نظر نرفت جان را خیال روی تو از دل به در نرفت

2 این آتش فراق، که بر می‌رود به سر از دیگ سینه در عجبم کو به سر نرفت!

3 آخر که دید روی تو، ای مشتری لقا کش در غم تو ناله به عیوق در نرفت

4 دوشم چه دود دل که ازین سینه برنخاست؟ و امشب چه اشک خون که ازین چشم تر نرفت؟

1 در گمانی که: به غیر از تو کسی یارم هست؟ غلطست این، که به غیر از تو نپندارم هست

2 حیفت آمد که: دمی بی غم هجران باشم زانکه امید به وصل تو چه بسیارم هست!

3 آخر، ای باد، که داری خبر از من تو بگوی: گر شنیدی که به جز فکرت تو کارم هست؟

4 گر بغیر از کمر طاعت او می‌بندم بر میان کفر همی بندم و زنارم هست

1 عمر به پایان رسید، راه به پایان نرفت کانچه مرا گفته‌اند دل ز پی آن نرفت

2 تن چو تحاشی فزود کار که بتوان نکرد دل چونه مرد تو بود راه که بتوان نرفت

3 دل همه پیمانه جست هیچ نیامد به هوش تن همه پیمان شکست بر سر پیمان نرفت

4 دیو چو در مغز بود جستم و بیرن نشد نقش چو بر سنگ بود شستم و آسان نرفت

1 گرچه صد بارم برانند از برت بر نمی‌دارم سر از خاک درت

2 تا ابد منظور جانی، زانکه دل در ازل کرد این نظر بر منظرت

3 زاهد از سر تو ز آن رو غافلست کو نمی‌بیند به محراب اندرت

4 هر صباحی تازه گردد جان ما از نسیم طرهٔ جان پرورت

آثار اوحدی مراغه‌ای

90 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی