90 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای

1 از جام عشق بین همه باغ و بهار مست دوران دهر عاشق و لیل و نهار مست

2 ناهید در هبوط و قمر در شرف خراب خورشید در طلوع و فلک ذره‌وار مست

3 مجنون و عشق خسته و ایوب و صبر زار توفان و نوح بیدل و منصور و دار مست

4 چندین پیاده بنگر و چندین سوار بین گاهی پیاده بیدل و گاهی سوار مست

1 گو: هر که در جهان به تماشا روید و گشت ما را بس این قدر که: به ما دوست بر گذشت

2 تا او ز نقش چهرهٔ خود پرده بر گرفت ما نقش دیگران ز ورق کرده‌ایم گشت

3 وقتی ز خلق راز دل خود نهفتمی اکنون نمی‌توان، که ز بام او فتاد تشت

4 انصاف داد عقل که: در بوستان حسن دست زمانه بهتر ازین شاخ گل نکشت

1 آن ترک پری چهره، که مانند فرشتست یارب، گل پاکش ز چه ترکیب سرشتست؟

2 انصاف توان داد که: با لطف وجودش بنیاد وجود دگران از گل و خشتست

3 زین بیش مده وعده به فردای بهشتم کامروز به نقد از رخ او خانه بهشتست

4 با قامت او هر که نشاند پس ازین سرو بسیار کند سرزنش آن سرو که کشتست

1 گفته بودم با تو من: کان جا نباید رفتنت ور ضرورت می‌روی با ما نباید رفتنت

2 دشمن پر در کمین داری و دستی بر کمان گرنه تیری، ای پسر، تنها نباید رفتنت

3 راه پر چاهست و شب بیگاه و صحرا بی‌پناه بی‌دلیلی پر دل دانا نباید رفتنت

4 مشکل خود را ز رای خرده‌دانی بازپرس راه جویی، پیش نابینا نباید رفتنت

1 جانا، دلم ز درد فراق تو کم نسوخت آخر چه شد، که هیچ دلت بر دلم نسوخت؟

2 نزد تو نامه‌ای ننوشتم، که سوز دل صد بار نامه در کف من با قلم نسوخت

3 بر من گذر نکرد شبی، کاشتیاق تو جان مرا به آتش ده گونه غم نسوخت

4 در روزگار حسن تو یک دل نشان که داد؟ کو لحظه لحظه خون نشد و دم بدم نسوخت؟

1 سروی که ازو و حور و پری بار برند اوست ماهی که ازو خلق دل زار برند اوست

2 گرد دهن چون شکرش گرد، که امروز تنگی که ازو قند به خروار برند اوست

3 آن حور شکر خنده که از حقهٔ لعلش یک شهر شفای دل بیمار برند اوست

4 آن ماه که سجاده نشینان در او سجاده و تسبیح به خمار برند اوست

1 پیداست حال مردم رند، آن چنان که هست خرم دلی که فاش کند هر نهان که هست

2 می‌خواره گنج دارد و مردم بر آن که: نه زاهد نداشت چیزی و ما را گمان که هست

3 مؤمن ز دین برآمد و صوفی ز اعتقاد ترسا محمدی شد و عاشق همان که هست

4 سود جهان به مردم عاقل بده، که من از بهر عاشقی بکشم هر زیان که هست

1 گر سری در سر کار تو شود چندان نیست با تو سختی به سری کار خردمندان نیست

2 گردن ما ز بسی دام برون جست و کنون سر نهادیم به بند تو، که این بند آن نیست

3 ای دل، از میل به چاه زنخ او داری به گنه کوش، که زیباتر ازین زندان نیست

4 شمس را دیدم و مثل قمرش نور نداشت پسته را دیدم و همچون شکرش خندان نیست

1 باز مخمورم، کجا شد ساقی؟ آن ساغر کجاست؟ تشنگان عشق را آن آب چون آذر کجاست؟

2 همچو چشم خویش ساقی مست می‌دارد مرا ما کجاییم، ای مسلمانان، و آن کافر کجاست؟

3 آن چنان خواهم درین مجلس ز مستی خویش را کز خرابی باز نشناسم که: راه در کجاست؟

4 خلق می‌گویند: زهد و عشق با هم راست نیست ما به ترک زهد گفتیم، این حکایت بر کجاست؟

1 آن ستمگر، که وفای منش از یاد برفت آتش اندر من مسکین زد و چون باد برفت

2 او به بغداد روان گشت و مرا در پی او آب چشمست که چون دجلهٔ بغداد برفت

3 گر چه می‌گفت که: از بند شما آزادم هم‌چنان بندهٔ آنیم، که آزاد برفت

4 او چو برخاست غم خود به نیابت بنشاند تا نگویی که: سپهر از بر بیداد برفت

آثار اوحدی مراغه‌ای

90 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی