90 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای

1 گر سری در سر کار تو شود چندان نیست با تو سختی به سری کار خردمندان نیست

2 گردن ما ز بسی دام برون جست و کنون سر نهادیم به بند تو، که این بند آن نیست

3 ای دل، از میل به چاه زنخ او داری به گنه کوش، که زیباتر ازین زندان نیست

4 شمس را دیدم و مثل قمرش نور نداشت پسته را دیدم و همچون شکرش خندان نیست

1 عاشقان صورت او را ز جان اندیشه نیست بیدلانش را ز آشوب جهان اندیشه نیست

2 از قضای آسمانی خلق را بیمست و باز آفتاب ار باز گشت از آسمان اندیشه نیست

3 پیش ازین ترسیدمی کز آب دامن‌تر شود از گریبان چون گذشت آب، این زمان اندیشه نیست

4 ما ازین دریا، که کشتی در میانش برده‌ایم گر به ساحل می‌رسیدیم، از میان اندیشه نیست

1 با من از شادی وصل تو اثر چیزی نیست دل ریشست و تن زار و دگر چیزی نیست

2 دل من بردی و گویی که: ندانم که کجاست؟ از سر زلف سیاه تو به در چیزی نیست

3 سینه را ساخته بودم سپر تیر غمت دل نهادم به جراحت، که سپر چیزی نیست

4 بدو چشمت که: مرابی‌تو به شبهای دراز تا دم صبح به جز آه سحر چیزی نیست

1 جنبیدن این پرده دل افروز گواهیست کندر پس این پرده پر از عربده ماهیست

2 بر صورت این پرده بزرگان شده حیران وین خرده ندانسته که: در پرده چه شاهیست؟

3 این پرده به تلبیس کجا دور توان کرد؟ هر موی برین پرده جهانی و سپاهیست

4 ای آنکه درین پرده شما راست مجالی زان پرده به در هیچ میابید، که چاهیست

1 عشرت خلوت و دیدار عزیزان شاهیست وین نداند، مگر آن دل که درو آگاهیست

2 آن شناسد که: چه بر یوسف مسکین آمد از غم روی زلیخا؟ که چو یوسف چاهیست

3 دست کوته مکن از باده و باقی مگذار چیزی از عشق، که در روز بقا کوتاهیست

4 دلم از هر دو جهان روی تو می‌خواهد و این چون ببینی تو، هم از غایت نیکو خواهیست

1 در خرابات عاشقان کوییست وندرو خانهٔ پریروییست

2 طوق‌داران چشم آن ماهند هر کجا بسته طاق ابروییست

3 به نفس چون نسیم جان بخشد هر کرا از نسیم او بوییست

4 ورقی باز کردم از سخنش زیر هر توی آن سخن توییست

1 گو: هر که در جهان به تماشا روید و گشت ما را بس این قدر که: به ما دوست بر گذشت

2 تا او ز نقش چهرهٔ خود پرده بر گرفت ما نقش دیگران ز ورق کرده‌ایم گشت

3 وقتی ز خلق راز دل خود نهفتمی اکنون نمی‌توان، که ز بام او فتاد تشت

4 انصاف داد عقل که: در بوستان حسن دست زمانه بهتر ازین شاخ گل نکشت

1 دوش چون چشم او کمان برداشت دلم از درد او فغان برداشت

2 حیرت او زبان من در بست غیرتش بندم از زبان برداشت

3 بنشینم به ذکر او تا صبح صبح چون ظلمت از جهان برداشت

4 مطرب آن نغمهٔ سبک برزد ساقی آن ساغر گران برداشت

1 مگر پیر سجاده حالی نداشت؟ کزین خلق و کثرت ملالی نداشت؟

2 ازین دام نام و ازین چاه جاه به بالا نیامد، که بالی نداشت

3 به آخر بداند خداوند لاف که: در سر بغیر از خیالی نداشت

4 چه گویی که: صوفی نخوردست می؟ که از بیم مردم مجالی نداشت

1 نگر: مگرد گر آن سر و سیم بر بگذشت؟ که: آب دیدهٔ نظارگان ز سر بگذشت

2 ز من چو زان رخ همچون قمر نشان پرسید رسید بر فلکم آه و از قمر بگذشت

3 تو بخت بین که: نخفتم شبی جزین ساعت که خفته بودم و دولت ز پیش در بگذشت

4 کدام پرده بماند درست و پوشیده؟ بدین طریق که آن ترک پرده در بگذشت

آثار اوحدی مراغه‌ای

90 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی