1 ماه کشمیری رخ من، از ستمکاری که هست میپسندد بر من بیچاره هر خواری که هست
2 چشم گریانم ز هجر عارض گل رنگ او ابر نیسان را همی ماند، ز خون باری که هست
3 ای که بر ما میپسندی سال و ماه و روز و شب هر بلا و محنت و درد دل و زاری که هست
4 نیست خواهد شد وجود دردمند ما ز غم گر وجود ما ازین ترتیب بگذاری که هست
1 ترک گندم گون من هر دم به جنگی دیگرست روی او را هر زمان حسنی و رنگی دیگرست
2 تنگهای شکر مصری بسی دیدیم، لیک شکر شیرین دهان او ز تنگی دیگرست
3 از میان دلبران شنگ و گل رویان شوخ یار ما را میرسد، شوخی و شنگی دیگرست
4 بیدلان خسته را زان زلفهای چون رسن هر زمان در گردن دل پالهنگی دیگرست
1 دل بسته شد به دام دو زلف چو دال دوست بر بوی دانها که بدیدم ز خال دوست
2 دل را چه قدر و قیمت و جان چیست؟ کین دو رفت وندر خجالتیم هنوز از جمال دوست
3 جانش چگونه تحفه فرستم؟ کزوست جان کس دوست را چگونه فریبد به مال دوست؟
4 مالم به دست نیست، که درپای او کنم زان زیر دست دشمنم و پایمال دوست
1 بیا، که دیدن رویت مبارکست صباح بیا، که زنده به بوی تو میشوند ارواح
2 تویی، که وصل تو هر درد را بود درمان تویی، که نام تو هر بند را بود مفتاح
3 فروغ روی تو بر جان چنان تجلی کرد که بر سواد شب تیره پرتو مصباح
4 به راستی که: نظیرت کجا به دست آرد؟ هزار سال گر آفاق طی کند سیاح
1 عشق روی تو نه در خورد دل خام منست کاول حسن تو و آخر ایام منست
2 از تو دارم هوسی در دل شوریده، ولی راه عشقت نه به پای دل در دام منست
3 مگرم عقل شکیبی دهد از عشق، ارنه بس خرابی کند این جرعه، که در جام منست
4 من حذر میکنم از عشق، ولی فایده نیست حذر از پیش بلایی، که سرانجام منست
1 شبی به ترک سر خویشتن بخواهم گفت حکایت تو به مرد و به زن بخواهم گفت
2 حدیث چهره و قد و رخ تو سر تاسر به پیش سوسن و سرو و سمن بخواهم گفت
3 ز چین زلف تو رمزی چو نافه سربسته درین دو روز به مشک ختن بخواهم گفت
4 حکایت زقن و زلف و عارضت، یعنی حدیث یوسف و جاه و رسن بخواهم گفت
1 دیگر آن حلقه و آن دانهٔ در در گوشت که ببیند، که نبخشد دل و دین و هوشت؟
2 پای بر گردن گردون نهم از روی شرف گر چو زلف تو شبی سر بنهم بر دوشت
3 طوطی چرب زبان، با همه شیرین سخنی دم نیارد که زند پیش لب خاموشت
4 شهر پر شور شد از پستهٔ شکر پاشت دهر پر فتنه شد از سنبل نسرین پوشت
1 لاله افیون در شراب انداختست نرگس و گل را خراب انداختست
2 از ریاحین چرخ در ناف زمین نافهای مشک ناب انداختست
3 نغمهٔ شیرین مرغان سحر شور در مستان خواب انداختست
4 عندلیب از عشق گل در بوستان نالهٔ چنگ و رباب انداختست
1 ای طیرهٔ شب طرهٔ خورشید پناهت آرایش عالم رخ رنگین چو ماهت
2 تاب دل ناهید ز باد خم زلفت آ ب رخ خورشید ز خاک سر راهت
3 دیباچهٔ خوبی ورق روی منیرت عنوان شگرفی رقم خط سیاهت
4 بر رشتهٔ پروین زده صد سوزن طعنه تابیدن عکس گهر از بند کلاهت
1 ز پاسبانی همسایه گرد بام و درت بدان رسید که دزدیده میکنم نظرت
2 درون خانه چو ره نیست، چاره آن دانم که: آستانه پرستی کنم چو خاک درت
3 هزار بار گر از خدمتم برانی تو دگر بیایم و خدمت کنم به جان و سرت
4 گر التفات به زر دیدمی ترا روزی ز رنگ چهرهٔ خود در گرفتمی به زرت