1 در خرابات عاشقان کوییست وندرو خانهٔ پریروییست
2 طوقداران چشم آن ماهند هر کجا بسته طاق ابروییست
3 به نفس چون نسیم جان بخشد هر کرا از نسیم او بوییست
4 ورقی باز کردم از سخنش زیر هر توی آن سخن توییست
1 مگر پیر سجاده حالی نداشت؟ کزین خلق و کثرت ملالی نداشت؟
2 ازین دام نام و ازین چاه جاه به بالا نیامد، که بالی نداشت
3 به آخر بداند خداوند لاف که: در سر بغیر از خیالی نداشت
4 چه گویی که: صوفی نخوردست می؟ که از بیم مردم مجالی نداشت
1 یارب، این مهمان چون ماه از کجاست؟ وین سپاه کیست و آن شاه از کجاست؟
2 عکس خورشیدی چنان بالا بلند بر چنین دیوار کوتاه از کجاست؟
3 گر ز مرغ جان به شاخ دل رسید غلغل «انی انا الله» از کجاست؟
4 دل درین وادی ز تاریکی بسوخت سوی آن آتش بگو راه از کجاست؟
1 جز نقش تو در خیال ما نیست جز با غمت اتصال ما نیست
2 شد روز من از غمت چو سالی لیکن چه کنم؟ چو سال ما نیست
3 از زلف تو حلقهای ندیدیم کو در پی گوشمال ما نیست
4 از روی تو کام دل چه جوییم؟ گوش تو چو بر سؤال ما نیست
1 عشرت خلوت و دیدار عزیزان شاهیست وین نداند، مگر آن دل که درو آگاهیست
2 آن شناسد که: چه بر یوسف مسکین آمد از غم روی زلیخا؟ که چو یوسف چاهیست
3 دست کوته مکن از باده و باقی مگذار چیزی از عشق، که در روز بقا کوتاهیست
4 دلم از هر دو جهان روی تو میخواهد و این چون ببینی تو، هم از غایت نیکو خواهیست
1 عالمی را دشمنی با من ز بهر روی تست لیکن از دشمن نمیترسم، که میلم سوی تست
2 چارهٔ دل در فراقت جز جگر خوردن نبود وین جگر خوردن که میبینم هم از پهلوی تست
3 سال عمرم بر مهی شد صرف و آن مه عارضت روز عیشم بر شبی شد خرج و آن شب موی تست
4 بر نمیدارم ز زانو سر به حق دوستی تا نگه کردم سر زلفت که بر زانوی تست
1 آمد نسیم گل به دمیدن ز چپ و راست ساقی، می شبانه بیاور، که روز ماست
2 در باغ شد شکفته به هر جانبی گلی فریاد عندلیب ز هر جانبی بخاست
3 تا پیش شاخ گل ننشینی، قدح به دست آشوب بلبلان بندانی که: از کجاست؟
4 هر دم بنفشهوار فرو میروم به خود از فکر جام لاله که: خالی ز می چراست؟
1 عشق و درویشی و تنهایی و درد با دل مجروح من کرد آنچه کرد
2 آه من شد سرد و دل گرم از فراق بر سر کس کی گذشت این گرم و سرد؟
3 مونسم مهرست و صحبت اشک سرخ علتم عشقست و برهان روی زرد
4 دیدهای دارم درو پیوسته آب چهرهای دارم برو همواره گرد
1 شاهد من در جهان نظیر ندارد بوی سر زلف او عبیر ندارد
2 سرو بدین قد خوش خرام نروید ماه چنان طلعت منیر ندارد
3 ابروی همچون کمان بسیست ولیکن هیچ کس آن قامت چو تیر ندارد
4 مهر، که در حسن پادشاه نجومست هیات آن روی مستنیر ندارد
1 مدتی شد تا دل ما صورت آن سرو راست دوست میدارد، ولیکن زهرهٔ گفتن کراست؟
2 روی او در حسن چون ما هست، میگویم تمام قد او در لطف چون سروست، بنمودیم راست
3 گر زبان در کام من شیرین شود چون نام او بر زبانم رانم، سرم در معرض اندیشهاست
4 ای زبان، بگذر، که نام پاک او از بس شرف در ضمیرم گر بگردد، هم نپندارم رواست