90 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای

1 آن فروغ لاله یا برگ سمن، یا روی تست؟ آن بهشت عدن، یا باغ ارم، یا کوی تست؟

2 آن کمان چرخ، یا قوس و قزح، یا شکل نون یا مه نو، یا هلال وسمه، یا ابروی تست؟

3 آن بلای سینه، یا آشوب دل، یا رنج جان یا جفای چرخ، یا جور فلک، یا خوی تست؟

4 آن کمند مهر، یا زنجیر غم، یا بند عشق یا طناب شوق، یا دام بلا، یا بوی تست؟

1 این باغ سراسر همه پر باد وزانست جنبیدن این شاخ درخشان همه زانست

2 او را نتوان دید، که صورت نپذیرد هر چند که صورتگر رخسار رزانست

3 بس رنگ بر آرد ز سر این خم پر از نیل آن خواجه، که سر جملهٔ این رنگ رزانست

4 آن عقل، که بر هر غلط انگشت نهادی در صنعت آن کار که انگشت گزانست

1 پیراهن ار ز یاسمن و گل کند رواست آن سرو لاله چهره، که در غنچهٔ قباست

2 خلقی، چو طرف، بر کمرش بسته‌اند دل وین دولت از میانه ببینیم تا کراست؟

3 کرد از هوای خویش دلم گرم ذره‌وار آن آفتاب روی، که بر بام این سراست

4 بر خاک پای او چه غم؟ ار صد هزار پی آب رخم بریخت، که خون منش بهاست

1 دلم ز هر دو جهان مهر پروریدهٔ تست تنم به دست ستم پیرهن دریدهٔ تست

2 ز حسرت دهنت جان من رسید به لب خوشا کسی که دهانش به لب رسیدهٔ تست!

3 گزیدهٔ دو جهانی بسان طالع سعد غلام طالع آنم که بر گزیدهٔ تست

4 ز سرکشی غرضت گر همین ستمکاریست تو سرمکش، که دلم خود ستم کشیدهٔ تست

1 هم ز وصف لبت زبان خجلست هم ز زلف تو مشک و بان خجلست

2 تا دهان و رخ ترا دیدند غنچه دل تنگ و ارغوان خجلست

3 دل به جان از رخ تو بویی خواست سالها رفت و همچنان خجلست

4 دیده را با رخ تو کاری رفت دل بیچاره در میان خجلست

1 ای شب تیره فرع گیسیویت اصل کفر از سیاهی مویت

2 مه ز دیوان مهر خواسته نور وجه آن گشته روشن از رویت

3 بی‌سخن دم ببسته طوطی را شیوهٔ شکر سخن گویت

4 مشک را در فکنده خون به جگر نکهت زلف عنبرین بویت

1 ای ز لعلت قیمت یاقوت پست سنبلت را دستهٔ گل زیر دست

2 راست کرد ایزد شکار عقل را از سر زلف کژت، پنجاه شست

3 سرو، با قدی که می‌بینی چنان ساعتی پیش تو نتواند نشست

4 گر جمالت را بدیدی بت ز دور سجده کردی پیش تو چون بت پرست

1 ز هجر او دل من هر زمان به دست غم افتد تنم ز دوری او در شکنجهٔ ستم افتد

2 شبی که قصهٔ درد دل شکسته نویسم ز تاب سینه بسوزم که سوز در قلم افتد

3 قدم بپرسشم، ای بت، بنه، که چون تو بیایی زمن دریغ نیاید سری که در قدم افتد

4 رها مکن که: به یک بارگی ز پای درآیم که در کمند تو دیگر چو من شکار کم افتد

1 ای آنکه پیشهٔ تو به جز کبر و ناز نیست چون قامت تو سرو سهی سرفراز نیست

2 روشن دل کسی که تو باز آیی از درش تاریک دیده‌ای که بر وی تو باز نیست

3 راهی که سر به کوی تو دارد حقیقتست عشقی که مرد را به تو خواند مجاز نیست

4 هر خسته را که کعبهٔ دل خاک کوی تست گو: سعی کن، که حاجت راه حجاز نیست

1 تا بر دوست بار نتوان یافت دل بر ما قرار نتوان یافت

2 تا نیاید نگار ما در کار کار ما چون نگار نتوان یافت

3 بی‌دهان و لب چو شکر او عاشقان را شکار نتوان یافت

4 گر بپرسیدنم نهد گامی جز دل و جان نثار نتوان یافت

آثار اوحدی مراغه‌ای

90 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اوحدی مراغه‌ای شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی