ای ترک حور زاده، ز تندی از اوحدی مراغهای غزل 811
1. ای ترک حور زاده، ز تندی و کودکی
خون دل شکستهٔ ما را چه میمکی؟
...
1. ای ترک حور زاده، ز تندی و کودکی
خون دل شکستهٔ ما را چه میمکی؟
...
1. بر ما ستم و خواری، ای طرفه پسر تا کی؟
وندر پی وصلت ما پوینده بسر تا کی؟
...
1. جانا؛ غم ما نداشتن تا کی؟
ما را به جفا گذاشتن تا کی؟
...
1. با چنان شیوه و شیرینی و دلبندی و شنگی
نتوان دل به تو دادن، که به جوری و به جنگی
...
1. گفتم که: بگذرانم روزی به نام و ننگی؟
خود با کمند عشقم وزنی نبود و سنگی
...
1. ای دل پر هوش ما با همه فرزانگی
شد ز غم آن پری فاش به دیوانگی
...
1. نه بیگانهای، ای بت خانگی
مکن با من خسته بیگانگی
...
1. از چهره لاله سازی و از زلف سنبلی
تا از خجالت تو نروید دگر گلی
...
1. ای بر شفق نهاده از شام زلف خالی
بر گرد ماه بسته از رنگ شب هلالی
...
1. سرم بیدولتست، ار نه ز پایت کی شدی خالی؟
که حور نرگسین چشمی و ماه عنبرین خالی
...
1. آن خان خانان را ببین، بر صندلی یللی بلی
میگیر و زانو زن برش، گر مقبلی یللی بلی
...
1. زهی! نادیده از خوبان کسی مثل تو در خیلی
اگر روی ترا دیدی چو من مجنون شدی لیلی
...