ای جان من ز هجر تو در از اوحدی مراغهای غزل 692
1. ای جان من ز هجر تو در تن بسوخته
صد دل ز مهر روی تو بر من بسوخته
...
1. ای جان من ز هجر تو در تن بسوخته
صد دل ز مهر روی تو بر من بسوخته
...
1. روز عید آن ترک را دیدم پگاه آراسته
گشته از رویش سراسر عید گاه آراسته
...
1. خیانتگر خیانت کرد و ما دل در خدا بسته
سر و پای خصومت را به زنجیر وفا بسته
...
1. روی زیبا نتوان داشت نهان پیوسته
خاصه رویت که به روحست و روان پیوسته
...
1. ای از دهان تنگت شهری شکر گرفته
نام رخ تو گل را از خاک برگرفته
...
1. کجایی؟ ای ز رخت آب ارغوان رفته
مرا به عشق تو آوازه در جهان رفته
...
1. آن گل سوریست در کلاله نهفته
یا به عبیرست برگ لاله نهفته
...
1. ای از عرب و از عجمت مثل نزاده
حسن تو عرب را و عجم را بتو داده
...
1. عارف چو بحر باید: لب خشک و رخ گشاده
بر جای خود چو بحری جوشان و ایستاده
...
1. ببخشا، ای من مسکین به دل در دامت افتاده
دلم را قرعهٔ عشق و هوس بر نامت افتاده
...
1. ای مرغزار جانها لعل تو آب داده
وی تب کشیده دل را زلف تو تاب داده
...
1. ساقیا، خیز و یک دو جام بده
می گلرنگ لاله فام بده
...