در صدد هلاک من شیوهٔ از اوحدی مراغهای غزل 656
1. در صدد هلاک من شیوهٔ چشم مست تو
مرد کشی و سرکشی عادت زلف پست تو
...
1. در صدد هلاک من شیوهٔ چشم مست تو
مرد کشی و سرکشی عادت زلف پست تو
...
1. من از مادری زادم که پارم پدر بود او
شدم خاک آن پایی کزین پیش سر بود او
...
1. بنگر بدان دو ابروی همچون کمان او
وآن غمزهٔ چو تیر و رخ مهربان او
...
1. ای عید، بنمودی به من دی صورت ابروی او
امروز قربان میشوم، گر مینمایی روی او
...
1. گر سوی من چنین نگرد چشم مست تو
سر در جهان نهم به غریبی ز دست تو
...
1. ای دلبر سنگین دل، فریاد ز دست تو
دستی، که دل من شد بر باد ز دست تو
...
1. تا فاش گشت ذکر دهان چو قند تو
رغبت نمیکند به شکر دردمند تو
...
1. گر چه امید ندارم که: شوم شاد از تو
نتوانم که زمانی نکنم یاد از تو
...
1. درین لشکر، که میبینی، سواری نیست غیر از تو
کسی دیگر درین عالم به کاری نیست غیر از تو
...
1. تو سروی ، بر نشاید چیدن از تو
تو ماهی، مهر نتوان دیدن از تو
...
1. گر صبر و زر بودی مرا، کارم چو زر میشد ز تو
بی صبرم، ارنه کار من نوعی دگر میشد ز تو
...
1. ای آنکه، نیست جز بر یار انتعاش تو
بس میخروشد آن سخن دلخراش تو
...