شد زنده جان من به می، از اوحدی مراغهای غزل 561
1. شد زنده جان من به می، زان یاد بسیارش کنم
انگور اگر منت نهد، من زنده بر دارش کنم
...
1. شد زنده جان من به می، زان یاد بسیارش کنم
انگور اگر منت نهد، من زنده بر دارش کنم
...
1. نظر چو بر لب و دندان یار خویش کنم
طویلهٔ گهر اندر کنار خویش کنم
...
1. فراق روی تو میسوزدم جگر، چه کنم؟
ز کوی عافیت افتادهام بدر، چه کنم؟
...
1. تیر تدبیر تو در کیش ندارم، چه کنم؟
سپر جور تو با خویش ندارم، چه کنم؟
...
1. درمان درد دوری آن یار میکنم
وقتی که میل سبزه و گلزار میکنم
...
1. به ذکر تو من شادمانی کنم
به یاد لبت کامرانی کنم
...
1. ای نرگست به شوخی صدبار خورده خونم
بر من ترحمی کن،بنگر: که بیتو چونم؟
...
1. درد تو برآورد ز دنیا و ز دینم
با مایهٔ عشق تو آن نه باد و نه اینم
...
1. دشمن از بهر تو گر طعنه زند بر دل و دینم
دل من دوست ندارد که کسی بر تو گزینم
...
1. ز چشم خلق هوس میکند که گوشه گزینم
ولی تعلق خاطر نمیهلد که نشینم
...
1. نه مانند تو زیبایی ببینم
نه مثلث سرو بالایی ببینم
...
1. زلف تو اگر به تاب میبینم
دل ز آتش غم کباب میبینم
...